جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حدوث ماده گواه بر امکان است

زمان مطالعه: 4 دقیقه

براهین فلسفی و تجربی، حدوث عالم ماده و مسبوق بودن آن را به عدم اثبات کرده اند، بدیهی است حادث و مسبوق بودن چیزی به وجود، روشن ترین دلیل بر ممکن الوجود بودن آن است.

برهان فلسفی حدوث ماده و طبیعت، همان اصل حرکت جوهری است که با دلایل مختلف به اثبات رسیده است و چون تبیین این براهین به مقدماتی نیاز دارد که ذکر آنها در حوصله این نوشتار نیست، از ورود در این بحث معذوریم، ولی آنچه باید بدان توجه داشت، این است که بر مبنای این اصل فلسفی، جهان طبیعت با ماده، صور و اعراض خود در سیلان، تجدد و حرکت دایمی است و هیچ گونه قرار و ثباتی ندارد؛ این حکم به عناصر و مرکبات اختصاص ندارد؛ بلکه اتم ها و اجزای تشکیل دهنده ی آنها را نیز در بر می گیرد، در این صورت، فرض ازلیّت، قدم و واجب الوجود بودن برای چیزی که واقعیتش عین حرکت و خروج از قوه به فعل و در نتیجه

مسبوق بودن به عدم است، تناقض آلود و نامعقول است. (1).

در علم فیزیک نظریه ای مطرح شده است که از آن به «قانون دوم ترمودینامیک» یاد می شود و مفاد آن این است که جهان، پیوسته رو به وضعی روان است که در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست متشابهی می رسد و انرژی های مواد، متعادل و یکسان خواهد شد و در نتیجه حرکتی رخ نخواهد داد و شعله حیات طبیعی خاموش خواهد شد. آقای «کارکالیتس«، مهندس شیمی پس از نقل فرضیه ی ازلیت مواد اولیه جهان می گوید: «قانون ترمودینامیک» (حرارت و نیرو) دلیل محکمی است بر این که دنیا ابتدایی داشته است؛ این قانون که همه مشاهدات فیزیکی ما آن را تأیید می کند، می گوید: «انتروپی جهان رو به تزاید است» و معنی این تعبیر این است که وقتی فرا خواهد رسید که حرارت تمام اجسام، در جهان مساوی خواهد شد. اگر ماده و انرژی، ازلی و ابدی می بود و جهان ابتدایی نداشت، ساعت شمار «انتروپی» نمی توانست صادق باشد. (2).

»فرانک آلن«، استاد فیزیک زیستی نیز پس از یادآوری قانون مزبور گفته است: «خورشید سوزان و ستارگان و زمین آکنده از زندگی، گواه صادق است بر این که جهان در زمان اتفاق افتاده و لحظه ای خاص از زمان، آغاز پیدایش آن بوده، بنابراین نمی تواند جز آفریده باشد«. (3).

»جان کلوندکوثرن«، عالم ریاضیدان و شیمیدان، می گوید: «در شیمی این مطلب به دست آمده که ماده روزی نابود می شود، منتهی نابودی پاره ای از مواد، بی اندازه کند است و نابودی پاره ای دیگر بی اندازه تند، بنابراین وجود ماده، ازلی نیست و از این قرار، ناچار آغاز داشته است؛ شواهدی از شیمی و علوم دیگر نشان می دهد که این آغاز، کند و تدریجی نبوده، بلکه ناگهانی صورت گرفته

و حتی دلایل، زمان تقریبی پیدایش آن را نیز نشان می دهد«. (4).

حاصل سخن این که این قانون علمی به ما می گوید، تمام اتم های جهان تدریجاً در حال تجزیه و شکسته شدن است به این ترتیب برای جهان، عمر محدودی خواهد بود که با فرا رسیدن آن، تمام اتم ها تجزیه و شکسته خواهد شد. و این گواه بر این است که این جهان نه تنها پایانی دارد، بلکه سرآغازی نیز داشته است، زیرا اگر بر این جهان، زمانی بی نهایت گذشته باشد، باید پایان جهان و تجزیه اتم های آن تا به امروز صورت گرفته و امروز چیزی به نام ماده وجود نداشته باشد؛ اگر امروز می بینیم چراغ نفت سوزی روشن است، حتماً می دانیم که از ازل در یک زمان بی نهایت روشن نبوده است، اگر از ازل روشن باشد، با توجه به این که مقدار نفت آن محدود است، باید از مدت ها قبل خاموش شده باشد و همچنین است اتم های جهان، زیرا طبق اصل «انتروپی» (کهولت و پیری(، این جهان پیوسته رو به کهولت و پیری می رود و اتم های آن دائماً در حال فرسایش است و روزی فرا خواهد رسید که همه ی انرژی های آن به صورت غیر فعال در خواهد آمد؛ زیرا انرژی ها مانند نیروی حاصل از حرکت آب از نقطه بلندی به نقطه پایین تر است، اگر آب موجود در مخزن از نظر کمیت محدود باشد، سرانجام روزی فرا خواهد رسید که در میان آنها تساوی سطوح برقرار شده و انرژی حاصل از ریزش آب پایان پذیرد.

بنابراین اگر این جهان ازلی بود، باید از مدت ها قبل تمام انرژی های آن از صورت فعال و مؤثر خارج شده باشد و دنیا را سکوت مطلق و یکنواختی و در حقیقت یک نوع مرگ و نیستی فرا گرفته باشد.

از آنچه بیان شد نتیجه گرفته می شود که اولاً این جهان آغازی دارد و ثانیاً پایان داشتن آن گواه روشنی بر این است که هستی و آثار وجودی از ذات او نمی جوشد و به عبارت روشن تر، خاصیت ذات او نمی باشد، زیرا اگر ذاتی می بود از او جدا نمی شد و فنا و پایان نمی پذیرفت و بطلان تالی این شرطیه، دلیل بر نادرستی مقدّم آن می باشد و نتیجه این می شود که هستی و صفات وجودی، ذاتی

ماده نیست تا ماده واجب الوجود بالذات باشد.

نکته قابل توجه این که «برتراند راسل«، فیلسوف مادی گرا نیز بر دلالت قانون یاد شده بر حدوث جهان ماده اعتراف نموده است نامبرده نخست این قانون را به عنوان «گرایش به تعادل» تعریف کرده، آن گاه گفته است: «این جریان یک طرفه و برگشت ناپذیر است و می باید توزیع انرژی در گذشته نابرابرتر از امروز بوده باشد«.

نامبرده استدلال بر وجود آفریدگار را بر پایه ی قانون مزبور، به عنوان «فرضیه عملی» ترمودینامیک خوانده و گفته است: «این یکی از استنتاج هایی است که هیچ فرار منطقی از آن نیست و فقط از این حیث ضعیف است که باور نکردنی است؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که جهان به خودی خود ایجاد نشده باشد، جز این که این امر به نظر عجیب می نماید، اما در طبیعت هیچ قانونی وجود ندارد دال بر این که چیزهایی که به نظر ما عجیب باشند، نباید روی دهند«. (5).

راسل به اینکه ماده اصلی جهان ازلی نبوده و حادث است، اعتراف کرده و نیز به این که منطق عقلی، انسان را به اعتقاد به وجود آفریدگار فرا می خواند اذعان نموده است، ولی از آن جا که منطق عقلی را معتبر ندانسته و تنها معرفت تجربی را صحیح می داند، می گوید: «دلیلی وجود ندارد که جهان به خودی خود ایجاد نشده باشد«، با توجه به این که نفی منطق عقلی و منحصر نمودن طریق معرفت به حسّ و تجربه باطل است، داوری وی فاقد ارزش منطقی است.


1) درباره حرکت جوهری ماده، کتاب ها و رساله های بسیاری نوشته شده است، علاقمندان می توانند از آن جمله به کتاب «الله خالق الکون» ص 555- 525 رجوع نمایند.

2) اثبات وجود خدا، ص 202- 300.

3) همان مدرک، ص 19- 18.

4) همان مدرک، ص 44.

5) برتراند راسل، جهان بینی علمی، ص 114- 111.