از طرفی ماهیت بیانگر محدودیت و تعیین مرتبه وجودی شیء است و به همین جهت در تعریف اشیاء به کار می رود و آنها را تحدید می کند. و مفاد آن دو چیز است: یکی اثبات کمال وجودی برای معرّف و محدود و دیگری سلب کمالات وجود موجودات دیگر از آن، وقتی می گوییم، انسان حیوان ناطق است، یعنی او دارای نفس ناطقه است و فاقد نفس صاهله و ناهقه و مانند آن است، بدین جهت گفته اند: «التعریف للماهیة و بالماهیة» و نیز «مالا ماهیه له لا حدّ له«.
بنابراین واجب الوجود بالذات که ماهیت ندارد، هیچ گونه محدودیت و تعیین وجود نیز ندارد؛ یعنی فاقد هیچگونه کمال وجودی نیست، تا این که ذهن با ملاحظه آن جنبه فقدان، از او ماهیت انتزاع نماید و هستی او را به واسطه ی آن تعریف و تحدید کند، در حالی که در جای خود ثابت شده که واجب الوجود، کمال مطلق بوده و هیچ کمالی را نمی توان از آن سلب کرد. به همین جهت است که معرفت های مفهومی و حصولی در مورد صفات واجب الوجود بالذات، ناقص و نارسا است و تنها معرفت شهودی تمام عیار است که متناسب با کمالات وجودی او است، آن هم با توجه به تفاوت مرتبه ناقص و کامل سبحان الله عمّا یصفون الاّ عباد الله المخلصین (صافات، آیه 160(. (1).
1) ر. ک: المیزان، ج 17، ص 174.