جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

منشأ ادراک علیت

زمان مطالعه: 4 دقیقه

تا این جا با مفهوم علیت و کاربرد آن در دو قلمرو آشنا شدیم، ولی بحث مهم، مسئله ی دیگری است و آن اینکه مبدأ انتقال بشر به این مفهوم چیست؟ آیا مبدأ

آن، جریانهای روزمره ی زندگی است و در نتیجه آشنایی انسان با علیت از طریق مشاهده ی فعل و انفعالهای طبیعی بوده و یا منشأ انتقال دیگری داشته است.

حکیم الهی می گوید، آنچه او را به این واقعیت منتقل ساخته است، مشاهده فاعلیت های الهی است که انسان در درون خود مشاهده می کند و هرگز جریانهای زندگی نمی تواند او را به مفهوم علیت واقعی آشنا سازد، زیرا امور زندگی، جز «تعاقب دو حادثه» چیز دیگری را نمی آموزد و این غیر از معنی علیت به هر دو معنی یاد شده است، بلکه برای انتقال بشر متفکّر نه ساده لوح به مفهوم علیت، منشأ دیگری در کار بوده است.

گروهی از فلاسفه غربی که طرفدار منطق حس می باشند- نظیر جان لاک -، منشأ ادراک علیت را مشاهدات حسی بشر از تعاقب و توالی حوادث طبیعی دانسته اند، چنان که گفته است: «چون تبدلهای همواره یکسان در احوال چیزها مشاهده می کنیم و چیزهای دیگری را می بینیم که همواره آن تبدلها را می دهد، پس آن تبدلها را معلول و چیزهایی که این تبدیلها را می کند، علت می نامیم«. (1) فلاسفه ی مادی نیز طرفدار این نظریه اند.

نادرستی این نظریه روشن است، زیرا آنچه قابل درک حسی است، چیزی جز تغییرها و تبدیلها نیست و با درکی که از زمان داریم، تعاقب و تقارن آنها را نیز درک می کنیم، ولی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری و توقف وجودی پدیده ای بر پدیده ی دیگر به هیچ وجه قابل درک حسی نیست و به اصطلاح آنچه حس و تجربه درک می کند، فقط تعاقب دو حادثه است که یکی پس از دیگری می آید و این غیر از معنی علیت است که در آن مسئله ی دهندگی و گیرندگی است، از این جهت کسانی که بخواهند قانون علیت و معلولیت را از طریق مشاهده های حسی و تجربی اثبات کنند، جز به تقارن که غیر از علیت است، دست نمی یابند.

شیخ در الهیات شفاء آن جا که پیرامون موضوع فلسفه اولی بحث کرده، به مناسبتی نادرستی نظریه مزبور را یادآور شده و گفته است: «و اما الحس فلا یؤدّی الّا

الی الموافاة و لیس اذا توافا شیئان، وجب ان یکون أحدهما سبباً لآخر«. (2).

برخی از فلاسفه حسی نیز، این حقیقت را دریافته اند، ولی از آن جا که طریق معرفت را منحصر در حس و تجربه دانسته اند، قانون علیت را مورد تردید قرار داده و آن را رابطه ذهنی که از تداعی معانی سرچشمه می گیرد، تفسیر کرده اند، پیشرو آنان «هیوم«، دانشمند حس گرای انگلیسی است. (3).

گروهی از فلاسفه ی عقل گرای اروپایی نیز علیت و معلولیت را از ادراکات عقلی و ذاتی نفس می دانند که بدون هیچ گونه حس و احساسی از درون یا برون، برای عقل حاصل می گردد؛ از کسانی که علیت و معلولیت را جزء معقولات فطری می داند، «کانت» می باشد.

ولی از نظر فلاسفه اسلامی نظریه مزبور نیز صحیح نیست. از کسانی که در این باره به شیوه ای عمیق و بدیع به بحث پرداخته و نادرستی هر دو نظریه مزبور را اثبات نموده است، علامه ی طباطبائی در اصول فلسفه است؛ وی، نخست یک اصل معرفت شناسی مهم را یادآور شده است و آن این که تا ذهن و نفس انسان، نمونه ای از واقعیت شیء را نیابد، نمی تواند تصوری از آن بسازد، خواه آن که آن نمونه را در داخل ذات نفس بیابد و یا آن که از راه حواس خارجی به آن نایل شود (هر علم حصولی مسبوق به علم حضوری است) و از این جا نادرستی نظریه ی عقلیون که گمان کرده اند، پاره ای از تصورات ذاتی نفس و عقل است و برای درک آنها هیچگونه احساسی در باطن و یا خارج لازم نیست، روشن می گردد.

بنابراین، ادراک علیت (حتی در علل طبیعی) نه از ادراکات حسی است (چنان که حسیون می پندارند(، و نه از ادراکات فطری و عقلی (چنان که عقلیون پنداشته اند(، بلکه منشأ ادراک علیت، ادراک حضوری است که نفس نسبت به خود و افعال و آثار درونی خود مانند اندیشه و تفکر، اراده و نظایر آن دارد؛ زیرا این افعال و آثار را متعلق الوجود و وابسته به واقعیت خود می یابد و این نحو درک کردن، عین

ادراک معلولیت است، یعنی نفس واقعیت دهنده، و آثار و افعال، واقعیت یافته به واسطه نفس می باشد، و این همان علت فاعلی است. (4).

از این جا معلوم شد که اولاً: اصل علیت و معلولیت به رویدادهای مربوط به جهان زمانی- مکانی تجربه (جهان محسوسات) اختصاص ندارد، زیرا واقعیت نفس و ادراکات آن، مجرد از ماده است و از واقعیت های ماوراءالطبیعی است.

ثانیاً: نخستین معنایی که انسان با درک حضوری از علیت می یابد، همان علت فاعلی است و اطلاق آن بر ماده و صورت و اجزاء و شرایط، در مراحل بعد انجام می گیرد و با توجه به دو نکته مزبور، نادرستی شبهه ی سوم، کاملاً روشن گردیده و معلوم شد که استعمال علیت در علل ایجادی که مورد ادعای الهیین است، بی معنی نیست و نیز نادرستی سخن کانت که ناقدان به آن استناد کرده اند، روشن گردید، آنجا که گفته است:

»این اصل که بر مبنای آن، از موجود ممکن، وجود یک علت را استنتاج کنیم… فقط قابل اطلاق به جهان محسوسات است و در خارج از آن هیچ معنائی ندارد«. زیرا بیان گردید که نخستین خواستگاه علیت، نفس و افعال و پدیده های نفسانی است که ورای جهان محسوسات می باشد؛ بنابراین همانگونه که واقعیت اندیشه و اراده و دیگر افعال نفسانی، کاشف از واقعیت نفس می باشد- اگر چه علم حضوری انسان به نفس، مقدم بر علم او به اندیشه و اراده است- واقعیت های امکانی و از آن جمله واقعیت نفس انسان، بر وجود آفریننده ای ماوراءالطبیعی دلالت می کند که به مقتضای امتناع تسلسل علل، به واجب الوجود بالذات منتهی می گردد.

آنچه بیشتر مایه ی تبلور این شبهات شده، استقبال از فلسفه غربی و پذیرش بی چون و چرای اندیشه های «کانت» و امثال او است و اگر، فلسفه را به طور عمیق از اساتید فنّ فرا می گرفتند، این شبهات در نظر آنان بی ارزش جلوه می کرد.


1) سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 123.

2) الهیات شفاء، مقاله اولی فصل اول.

3) سیر حکمت در اروپا، ج 2، 152- 151.

4) در این باره به اصول فلسفه، ج 2، ص 62- 57 رجوع شود.