شیخ این برهان را بر پایه ی مقدمات چهارگانه ی زیر تقریر نموده است:
1- قبول اصل واقعیت هستی، چنان که می گوید: «لا شکّ انّ هنا وجودا» یعنی در وجود و هستی عینی تردیدی نیست. قبول این اصل اوّلین گامی است که انسان را از ورطه شک و سفسطه، نجات داده و به وادی فلسفه و حقیقت گرایی، رهنمون می شود.
2- تقسیم عقلی هستی به واجب و ممکن، چنان که گفته است: کل موجود إذا التفت إلیه من حیث ذاته، من غیر التفات إلی غیره، فإمّا أن یکون بحیث یجب له الوجود فی نفسه أو لا یکون، فإن وجب فهو الحقّ بذاته، الواجب وجوده من ذاته و القیّوم، و إن لم یجب، لم یجز أن یقال: إنّه ممتنع بذاته بعد ما فرض موجوداً… فیکون باعتبار ذاته، الشیء الذی لا یجب و لا یمتنع و هو الامکان.
هر موجودی اگر صرفاً به ذات او نظر شود و به چیزی دیگری جز او توجه نشود، یا به گونه ای است که هستی برای او واجب است، یا واجب نیست. صورت نخست، همان واجب الوجود بالذات است که قائم به ذات خود می باشد، و اگر وجود داشتن برای او ضرورت نداشته باشد، تحقّق داشتن قطعاً ممتنع نخواهد بود، بلکه، به اعتبار ذات خود، نه واجب الوجود است و نه ممتنع الوجود و این همان امکان ذاتی است.
3- قبول اصل علیّت
، یعنی نیازمندی وجود ممکن به علّت، چنان که گفته است: «ما حقّه فی نفسه الامکان، فلیس یصیر موجوداً من ذاته، فانّه لیس وجوده من ذاته أولی من عدمه من حیث هو ممکن، فإن صار أحدهما أولی فلحضور شیء أو غیبته، فوجود کلّ ممکن الوجود من غیره«.
آنچه به لحاظ ذات خود ممکن الوجود است- نسبت به وجود و عدم حالت یکسان دارد- به خود خود موجود نمی شود، زیرا وجود یافتن به خودی خود، بر معدوم بودنش رجحان ندارد، پس اگر یکی از دو طرف وجود یا عدم بر دیگری رجحان پیدا کند، به خاطر حضور یا غیبت چیزی است، پس وجود هر ممکنی از جانب غیر خود او سرچشمه می گیرد.
4- بطلان تسلسل در سلسله ی علیّت
، چنان که گفته است: «أمّا أن یتسلسل ذلک إلی غیر النهایة، فیکون کلّ واحد من آحاد السلسلة ممکناً فی ذاته، و الجمله متعلّقة بها، فتکون غیر واجبة أیضاً و تجب بغیرها» (1).
»موجودی که پدید آورنده وجود ممکن است از دو حالت بیرون نیست، یا واجب الوجود بالذات است و یا ممکن الوجود بالذات. در صورت دوّم، نیازمند موجود دیگری است و اگر این امر تا بی نهایت ادامه یابد، هر یک از آحاد این سلسله غیرمتناهی، ممکن بالذات می باشد و واقعیت مجموع سلسله، نیز وابسته به آحاد آن است. بنابراین واقعیت مجموع سلسله، ممکن بالذات است و به واسطه موجودی غیر آن سلسله، وجوب وجود می یابد و لباس هستی می پوشد و هرگز نمی تواند از ناحیه خود تحقّق یابد.
استحکام و روشنی این برهان، محقّق طوسی را بر آن داشته است که در کتاب مشهور کلامی خود «تجرید العقائد» در مقام اثبات صانع تنها به ذکر آن اکتفا نماید. وی این برهان را در عبارت های فشرده ی زیر یادآور شده و گفته است: «الموجود إن کان واجباً فهو المطلوب و إلاّ استلزمه لا ستحالة الدور و التسلسل» یعنی: اگر موجود واجب الوجود بالذات است، مطلوب ثابت است و گرنه- در صورتی که ممکن الوجود بالذّات نباشد- مستلزم واجب الوجود بالذات است، زیرا دور و تسلسل در باب علیّت محال است. (2).
علاّمة حلّی نیز در کتاب «نهج المسترشدین» به تقریر این برهان بر اثبات وجود صانع عالم بسنده کرده است. (3) به هر حال، در این برهان از طریق مطالعه ی حالات و صفاتی مانند حرکت یا حدوث موجودات، بر اثبات واجب الوجود بالذات استدلال نشده است، بلکه صرفاً به تحلیل عقلی هستی پرداخته و با تقسیم آن به واجب و ممکن و با استناد به امتناع دور و تسلسل در باب علیّت، وجود واجب بالذات اثبات شده است؛ بدین جهت صدرالمتألهین پس از نقل کلام شیخ، در مورد ویژگی این برهان که از طریق وجود مخلوق و خواص آن بر وجود واجب الوجود- برهان نظم یا پی بردن از آیت به ذی الآیة- استدلال نشده، گفته است: «حتّی اگر حکمای الهی وجود عالم محسوس را هم مشاهده نکرده بودند، اعتقاد آنان در مورد
وجود خداوند و صفات و کلیات افعال او غیر از اعتقادی که هم اکنون دارند، نبود«. (4).
1) ر، ک: مبدأ و معاد، مقاله اوّل، 7 ط تهران، شرح اشارات، ج 3، ص 20- 18.
2) ابن مطهر، کشف المراد، مقصد 3، فصل 1 / 280.
3) إبن مطهّر، إرشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص176.
4) صدرالمتألهین، شرح الهدایة الأثیریّة، ص 283.