جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقصود از تقدّم وجود بر ماهیت چیست؟

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکى از اندیشه هاى شایع میان همه فلسفه هاى اگزیستانسیالیسم تقدّم وجود بر ماهیت است ولى مسأله اى که مطرح مى شود این است که مقصود از این قضیه چیست.

اگر مقصود این است که «هیچ چیزى نمى تواند داراى صفات و مشخصاتى باشد مگر این که نخست وجود داشته باشد» این اختصاص به فلاسفه اصالت وجودى ندارد فلاسفه دیگر نیز قائل به آن مى باشند.

ولى به نظر سارتر معنى این جمله، مطلب فوق نیست وى از جمله مذکور دو معنى را اراده کرده است:

1. ماهیات یا جواهر پایدارى که به عنوان «مفاهیم» در ذهن خدا باشند و بر هستى مقدم باشند وجود ندارد.

2. ماهیات عینى وجود ندارد، بلکه ماهیات بر حسب علاقه و انتخاب انسان معین مى شوند.(1)

مطلب نخست را اگر بر اساس اندیشه الحادى «سارتر» مطالعه نماییم به عنوان یک قضیه سالبه فاقد موضوع نمودار مى گردد بنابراین بحث پیرامون آن بیهوده است ولى اگر با توجه به اصل اعتقاد به وجود خدا در نظر آوریم بایستى ببینیم مقصود از «جواهر پایدار» و «مفاهیم ذهنى» براى خدا چیست؟ گویا در نظر سارتر همانگونه که در فکر بسیارى از فلاسفه الهى بوده است آفرینش گرى خدا بسان معمارى است که مى خواهد ساختمانى را تأسیس نماید، نخست در ذهن خود اسکلت و نقشه آن را طراحى مى کند و بدین صورت ماهیت و چیستى آن ساختمان قبل از هستى آن در ذهن معمار تحقّق مى یابد بنابراین ماهیت ساختمان بر وجود آن مقدم است و در مورد انسان نیز خداوند، اسکلت و ماهیت او را در ذهن خود ترسیم نموده آنگاه آن ماهیت را تحقق عینى مى بخشد پس ماهیت انسان بر وجود او مقدم است و از آنجا که چنین اندیشه اى هر گونه اختیار و انتخابگرى را از انسان نفى مى نماید «سارتر» آن را نپذیرفته و گفته است وجود بر ماهیت مقدم است.

البته اگر تصویر یاد شده درباره آفرینشگرى خدا درست باشد حق با سارتر است ولى از دیدگاه فلسفه اسلامى تصویر مذکور پندارى بیش نیست اصولاً براى خداوند واژه «ذهن» نامعقول است این واژه مربوط به انسان است که اوّلاً آگاهى هاى او به تدریج شکل مى گیرد و ثانیاً کارهاى خود را با «تروّى» و تفکر و طرح و نقشه قبلى انجام مى دهد و این هر دو از ویژگى هاى موجود امکانى و هستى ناقص مى باشد.

آفریدگار جهان که از هر نقص وجودى مبرا است اگر چه در آفرینش جهان و انسان «تقدیر» و هندسه معینى را به کار گرفته است و غایت و هدف

خاصى نیز دارد ـ ولى هرگز خدا بسان یک مهندس و معمار نیست، زیرا علم و آگاهى خدا عین ذات او است و چون همه هستى ها و از جمله انسان از ذات الهى نشأت یافته و جلوه ها و آیت هایى از وجود او مى باشند بنابراین علم و آگاهى خدا به ذات خود در عین حال آگاهى به موجودات که فعل اویند نیز مى باشند، از این نظر در فلسفه اسلامى خدا را «فاعل بالتجلى» مى نامند ـ البته جاى انکار نیست که در افکار فلاسفه قبل از صدرالمتألهین و نیز متکلمان اسلامى اندیشه هاى چون علم ارتسامى خدا و «فاعلیت بالعنایه» و «اعیان ثابته» وجود دارد که موجب لغزشهاى بسیارى درباره «واجب الوجود» و چگونگى آفرینش جهان گردیده است ولى آنچه ما به عنوان فلسفه اسلامى از آن یاد مى کنیم اصولى است که در معارف بلند توحیدى قرآن و نهج البلاغه و حکمت متعالیه صدرالمتألهین وجود دارد.

در هر حال نخستین مطلبى که سارتر در معنى تقدم وجود بر ماهیت بیان نموده است نه بر پایه فلسفه الحادى و نه بر پایه فلسفه الهى، سخن سنجیده اى به نظر نمى رسد.


1) مدرک قبل ص 164.