«آزادى» یک موجود نیست آزادى وجود انسان است«آزادى یعنى جدا شدن خود انسان از گذشته به وسیله تراوش نابود خویش، یا به وسیله پنهان کردن نابود خویش، انسان براى خاطر خودش پیوسته نابود یا عدم خود را پنهان مى سازد به وسیله همین بنیه خودش دائماً بر امیال خودش غالب مى آید و از آنچه در گذشته بود و اکنون هست درمى گذرد، در واقع او یک جنبش پایدار است از آنچه بود به سوى آنچه باید باشد، ما هرگز نمى توانیم بدون قید و شرط بگوییم که او هست، آزادى دقیقاً عدم یا نبود است در قلب انسان که واقعیت انسان را مجبور مى کند که به جاى «بودن» خودش را بسازد، او به کلى بى کس و تنها و با ضرورت علاج ناپذیرى رها شده است که خود را براى شدن آماده کند
اگر چه به کمترین درجه باشد ماهیت من چیزى است که من از خودم ساخته ام و این خود من هستم که از لحاظ تاریخى مورد بررسى و توجه قرار گرفته ام در این معنى وجود بر ماهیت سابق است و اعلام این قضیه به تأکید آزادى باز بسته است.