اصل تأثیر قدرت انسان در کارهاى صادره از او مورد انکار کسى نیست حتّى اشاعره نیز آن را به عنوان ملاک «کسب» پذیرفته اند. حال اگر خداوند آفریدگار و پدید آورنده افعال انسان باشد دو فرض متصور است.
1. آفرینش خدا نسبت به افعال انسان به قدرت او بستگى دارد که اگر انسان عاجز باشد خدا نیز قدرت بر ایجاد آن را ندارد.
2. آفرینش خدا نسبت به افعال انسان وابسته به قدرت و توانایى انسان نیست.
هیچ یک از این دو فرض را نمى توان پذیرفت زیرا لازمه فرض نخست نسبت عجز و ناتوانى به آفریدگار جهان است که هیچ کس به آن ملتزم نمى باشد ولازمه فرض دوم (علاوه بر این که بر خلاف اصل تأثیر قدرت انسان در افعال او است) این است که خداوند در ایجاد افعال انسان منفرد بوده و همه کارهاى انسان خوب یا بد به خدا نسبت داده شود و لازمه آن نسبت دادن قبایح و بدى ها به خدا است و از آنجا که نسبت ناتوانى و قبح به خدا صحیح نیست، معلوم مى شود او در پیدایش کارهاى انسان نقشى ندارد و آفریدگار آن نیست.(1)
پاسخ این استدلال روشن است و آن این که ما هر دو فرض را
نمى پذیریم، امّا فرض نخست را نمى پذیریم زیرا خدا را بر تمام کارها قادر و توانا مى دانیم و اگر انسان بر انجام کارى عاجز گشت خدا هرگز از انجام آن عاجز نخواهد بود و امّا فرض دوم را نمى پذیریم که آفریدگارى خدا نسبت به افعال انسان از مجراى قدرت او انجام نگیرد بلکه فرض سومى را در این جا معتقدیم و آن این که خدا بر همه چیز قادر است و قدرت او مشروط به وجود قدرت انسان نیست(ضد اصل نخست) ولى مشیت حکیمانه خدا بر این تعلق گرفته است که قدرت خود را از مجراى اسباب و مسببات و علل و معالیل که از آن جمله قدرت انسان است اعمال کند در این صورت اصل دوم انکار شده ولى منتج جبر نمى باشد زیرا اگر مشیت خدا بر این تعلق گرفته بود که به صورت مستقیم افعال انسان را صورت دهد جاى اندیشه جبر بود ولى مشیت الهى همان طور که یادآور شدیم با به راه انداختن اسباب و مسببات صورت مى پذیرد و طبعاً در این حلقه قدرت و اراده انسان جزء علل خواهند بود.
1) المحیط بالتکلیف، ص 368.