تأثیر محیط زندگى و فرهنگ حاکم بر آن و تعلیم و تربیت به قدرى آشکار است که کمترین تردیدى را نمى پذیرد، چه رسد به انکار و نادیده گرفتن آن ولى نکته مهمى که درخور توجه است این است که آیا تأثیر آن، در حدّ ضرورت تخلف ناپذیر(علت تامه) است یا به صورت تأثیر تخلف پذیر است(مقتضى و علت ناقص) اگر واقع بین باشیم باید بگوییم که تأثیر محیط و تربیت ها و تلقینات در حدّ علت تامه نیست، و انسان مى تواند راهى را بر خلاف آنچه فرهنگ حاکم اقتضا مى کند، یا به او تعلیم و تلقین نموده است، برگزیند.
اصولاً گاهى دو عامل یاد شده در مقابل یکدیگر مى ایستند، و تعلیم و تربیت انسان، در جهت مخالف فرهنگ اخلاقى و سیاسى حاکم قرار مى گیرد، و یکى از آن دو بر دیگرى غالب مى شود و این خود بهترین شاهد بر این است که این عوامل را نمى توان به عنوان عوامل نافذ صد در صد تلقى کرد این انسان است که با مطالعه و مقایسه و با معیارهاى مورد قبول خود، راهى را براى زندگى برمى گزیند البته شرایط محیط تأثیر فوق العاده اى در زمینه سازى فکر و اراده انسان دارد ولى نه به عنوان علت تامه و صد در صد که همه راه ها جز یک راه را، بر انسان مسدود سازد.
اصولاً عامل تعلیم و تربیت را باید یکى از دلایل گویاى اختیار و آزادى
انسان و خنثى کننده اثر شرایط محیط بشمار آورد زیرا اگر انسان فاقد قدرت تصمیم گیرى و حق انتخاب باشد، تعالیم معنوى و پرورشهاى اخلاقى و توصیه هاى دینى، به کلى لغو و بیهوده خواهند بود زیرا آنچه که مقتضاى شرایط محیط و فرهنگ اجتماعى است خواه ناخواه تحقق مى یابد و در این صورت تلاشهاى وسیع و هزینه ها کلانى که در جهت تربیت افراد جامعه در گوشه و کنار دنیا در سرتاسر تاریخ به کار گرفته شده است کارى نسنجیده و دور از منطق تلقى مى شود، در حالى که قطعاً چنین نیست و همان گونه که یادآور شدیم این خود یکى از دلایل روشن اختیار و آزادى انسان مى باشد.