یکى از مسایل مورد اختلاف که در کتب کلامى و فلسفى از دیرباز مورد بحث و گفتگو بوده است، مسأله «ضرورت» یا «اولویت» هستى ممکن به هنگام تحقق یافتن مى باشد، اکثریت حکماء طرفدار نظریه ضرورت مى باشند و اکثریت متکلمان از نظریه دوم جانب دارى مى کنند بنابر نظریه «ضرورت» یک پدیده امکانى تا هستى آن از جانب علت به مرحله وجوب و ضرورت نرسد، تحقق نمى پذیرد(الشىء مالم یجب لم یوجد) ولى بنابر نظریه «اولویت» ضرورت ووجوب شرط لازمى نیست تنها رجحان و اولویت وجود نسبت به عدم کافى است مثلاً اگر فرض کنیم پدیده «ج» براى آن که لباس هستى بپوشد به ده پدیده دیگر بستگى دارد حال به نظر حکیم تا همه این ده پدیده محقق نگردند پدیده «ج» هستى نمى پذیرد ولى به نظر قائلان «اولویت» اگر تعدادى از این ده پدیده تحقق یافت در نتیجه وجود آن نسبت به عدم، رجحان و اولویت دارد، و به همین اولویت براى پیدایش آن کافى است.
با کمى دقت نادرستى نظریه «اولویت» واضح مى شود زیرا اگر تمام اجزاء و شرایط لازم براى پیدایش یک پدیده تحقق نیافته است علت تامه آن موجود نیست و در این صورت پدیده مزبور نسبت به آن جزء یا شرط غیر موجود، بدون علت است پس در حقیقت بازگشت «اولویت» به انکار «قانون علیت» مى باشد به همین جهت حکماء مى گویند تا همه روزنه هاى عدم به روى پدیده امکانى بسته نشود تحقق نخواهد یافت زیرا اگر حتى یک روزنه از جانب عدم (از نظر فقدان یک شرط) به سوى آن گشوده باشد (علت تامه موجود نباشد) جاى این پرسش که چرا این پدیده تحقق یافت؟ هم چنان به قوت خود باقى است همان گونه که اگر هیچ یک از اجزاء علت تامه آن موجود نباشد.
و از آن جا که کارهاى انسان نیز از قلمرو پدیده هاى امکانى بیرون نیست، مشمول قانون فوق مى باشند و در نتیجه ضرورت قانون علیت در طبیعت و انسان یکسان مى باشد.
و امّا مسأله مقاومت روحى در برابر عوامل خارجى یا درونى، ربطى به مسأله جبر و اختیار (به معنى مورد بحث) ندارد، هر اندازه ارزشهاى متعالى در انسان تقویت شود و بعد ملکوتى و علوى روح نیرومند گردد بر مقاومت آن در برابر عوامل یاد شده افزوده مى گردد و این همان آزادى معنوى و اخلاقى انسان است که در گذشته یادآور شدیم.
ولى سخن اصلى این جا است که آیا پس از آن که عوامل بیرونى و درونى تأثیر خود را در روح انسان گذاشت و اراده و تصمیم انجام کارى در انسان تحقق یافت، هم چنان آن معنى از نظر هستى و نیستى ممکن است یا
ضرورت و وجوب دارد(وجوب بالغیر نه بالذات) و آیا نفس در حالى که اراده دارد مى تواند فعل را انجام ندهد، یا آن که در حال اراده (نه میل و اشتیاق) و تصمیم جدى قهراً وارد عمل مى شود اگر چه نسبت به لحظه هاى بعدى ممکن است اراده منتفى گردد و در نتیجه علت تامه آن فعل نیز منتفى مى شود و نفس از فعالیت در مورد آن کار باز مى ایستد.
پاسخ ما این است که با تحقق اراده، هستى فعل، واجب و ضرورى است ولى با اختیار نیز منافات ندارد زیرا این وجوب از جانب علت به معلول داده مى شود و تأثیر آن در علت خود و مجبور ساختن آن نامعقول و باطل است«الوجوب بالاختیار لا ینافى الاختیار».