الف: ملاک و معیار اختیارى بودن کارى این است که آن فعل مسبوق به اراده باشد، نه این که اراده آن فعل نیز مسبوق به اراده دیگرى باشد تا تسلسل اراده ها لازم آید زیرا واجب الوجود تعالى متصف به اراده ذاتى و ازلى مى باشد پس اراده او از ذات هستى وى سرچشمه مى گیرد و مسبوق به اراده دیگرى نیست و در عین حال بدون شک آفریدگار یکتا عالى ترین مرتبه اختیار را دارا است. در حالى که اگر فاعل مختار کسى باشد که اراده او بر کارى مسبوق به اراده دیگرى باشد. دیگر اراده، صفت ذات خدا نخواهد بود. گذشته بر این،
اشکال تسلسل اراده ها در مورد خدا نیز وارد خواهد شد و این هر دو (اراده صفت ذات نباشد، تسلسل اراده هاى غیر متناهى) نادرست و باطل است بنابراین نفس انسانى نیز فاعل مختار است یعنى بر کارهاى خود اراده دارد ولى دیگر این اراده او متعلق اراده دیگرى نیست، بلکه از ذات و هستى نفس سرچشمه مى گیرد اگر چه ذات و هستى او آفریده خدا مى باشد لکن خداوند او را این گونه آفریده است که اختیار و اراده از متن هستى و نهاد ذات او مى جوشد با این تقریر و توضیح پاسخ این حکیم بلندپایه همان است که ما نیز یادآور شدیم و با آنچه در بحث علم بارى یادآور شده اند هم آهنگ مى باشد.
ب: پاسخ دوم این است که اگر به فرض پذیرفتیم که ملاک اختیارى بودن کارى این است که اراده آن کار هم مسبوق به اراده باشد مى گوییم متصف شدن اراده به صفت اراده نیاز به ضمیمه قید دیگرى ندارد زیرا اگر کارهاى انسان با ضمیمه صفت اراده مراد مى باشند، ولى اراده به خودى خود «مراد» خواهد بود، همان گونه که پدیده هاى جهان بواسطه علم «معلوم» انسان مى باشند ولى علم به خودى خود معلوم است، و همان گونه که «وجود» به خودى خود «موجود» است اگر چه ماهیات به واسطه وجود موجود مى باشند.