با طرح نظریات مختلف پیرامون تفسیر کسب، یک حقیقت روشن مى گردد و آن این که: «کسب» یک نظریه سراپا ابهام است که حتى طراحان آن نتوانسته اند آن ره به صورت مفهوم وملموس تبیین نمایند و لذا به تفسیرهاى مختلف پیرامون آن پرداخته اند که هیچ کدام نتواسته آنها را از مهلکه جبر نجات بخشد و به خاطر همین ابهام است که از قدیم الایام گفته اند:
«سه اندیشه کلامى براى احدى مفهوم نیست:(کسب اشعرى، حال ابوهاشم جبائى و طفره نظام» و شاعر ظریف گو در این مورد مى گوید:
ممّـا یقـال ولا حقیقـة عنـده
معقـولـة تدنـوا إلـى الافهــام
الکسب عند الأشعرى والحال
عند البهشمى، وطفرة النظام(1)
در اینجا باید حق را به قاضى عبدالجبار معتزلى داد. وى آنگاه که پیرامون نظریه کسب به بحث مى پردازد; چنین مى گوید:
«سخن اصلى در اینجا این است که نادرستى یک مکتب و نظریه، گاهى از طریق اقامه دلیل بر بطلان آن معلوم مى شود، و گاهى از طریق بیان نامفهوم بودن آن، آنگاه مى گوید: «اصولاً کسب داراى معناى معقولى نیست تا بتوان به واسطه آن اشکالات مسأله جبر را حل کرد سپس اضافه مى کند که اگر براى کسب معنا و مفهوم درست و معقولى بود مى بایست طوایف دیگر غیر از اشاعره نیز آن را درک کرده و درباره آن بحث نمایند، و حال آن که در بحث هاى آنان نشانه اى از «کسب» دیده نمى شود علاوه بر این اگر کسب به معناى صحیحى داشت مى بایست در زبانها و لغات دیگر غیر از زبان عربى، واژه اى مرادف و معادل آن وجود داشته باشد و حال آن که چنین چیزى یافت نمى شود.(2)
1) قضاء و قدر، تألیف عبدالکریم خطیب، ص 185 ترجمه دو بیت:«از مطالبى که گفته شده است و معناى معقولى ندارد یکى نظریه کسب اشعرى است و دیگرى نظریه ابوهاشم راجع به حال، و سومى سخن نظام در مورد طفره مى باشد».
2) شرح الأُصول الخمسة، ص 42و 364ـ 366.