اینک دومین مطلبى را که در آیات یاد شده طرح گردیده است; مورد بررسى قرار مى دهیم:
«خداوند هدایت همگان را اراده نکرده است و اگر مى خواست که همه انسانها هدایت شوند، همگى هدایت مى شدند».
طرفداران نظریه جبر این مطلب قرآنى را با اصل آزادى و اختیار انسان در هدایت و ضلالت ناسازگار مى دانند ولى حقیقت این است که این مطلب نیز هیچ گونه منافاتى با حریت و آزادى انسان ندارد.
این کدام هدایت است که خداوند آن را براى همگان نخواسته است و اگر مى خواست بدون شک هدایت مى شدند؟ هدایت اختیارى یا هدایت اجبارى؟
مدعاى ما این است که مقصود از این هدایت، هدایت اجبارى است و منظور این است که خداوند هدایت اجبارى انسانها را اراده نکرده است زیرا چنین هدایتى نه با قانون آزمایش و امتحان خداوندى سازگار است، و نه با فلسفه بعثت پیامبران و قانون کیفر و پاداش اخروى.
نخستین آیه از آیات نامبرده در ایـن بخش شاهد گویایى بر این مدعى است:
زیرا در آیه یاد شده پس از آن که مى فرماید: «اگر خدا مى خواست همه انسانها ایمان مى آوردند چنین مى گوید: آیا تو (اى پیامبر) انسانها را به اکراه و اجبار وادار به ایمان مى کنى؟(أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ)؟ این استفهام انکارى چنین مى فهماند که:
اوّلاً: اجبار و اکراه انسانها بر هدایت از حوزه توانایى پیامبر بیرون است زیرا خداوند آن را اراده نکرده است و بدیهى است که هیچ پدیده اى بدون اراده و خواست خدا تحقق نمى یابد.
وثانیاً: اگر بر فرض، چنین هدایتى تحقق یابد، فاقد ارزش بوده و معیار سعادت و کمال انسانى نخواهد بود.
به عبارت واضح تر: هدایتى که خداوند آن را اراده نکرده است همان هدایتى است که در فقره دوم آیه خطاب به پیامبر مطرح شده است، و چون هدایت دوم هدایت اجبارى است طبعاً مقصود از هدایت نخست نیز همان هدایت اجبارى مى باشد.
در جاى دیگر خطاب به پیامبر چنین مى فرماید:
«اگر روى گرداندن کافران و مشرکان از پذیرش آیین یکتاپرستى بر تو گران است (و مى خواهى همگان ایمان آورند) پس اگر مى توانى به درون زمین راه یابى، یا به آسمان بالا روى و آیت معجزه اى براى کافران بیاورى پس چنین کن، واگر خدا مى خواست همه را هدایت مى کرد پس از جاهلان مباش، تنها کسانى به دعوت به خداپرستى و پاکدامنى پاسخ مى دهند که گوش شنوا دارند(ولى مردگان از درک آن عاجزند). آنگاه این حقیقت را درک مى کنند، که برانگیخته شوند. خداوند آنان را
برمى انگیزد. سپس به سوى او بازگشت مى کنند(و به درستىِ دعوت پیامبران واقف مى گردند).(1)
مقصود از هدایت در این آیه نیز هدایت اجبارى است زیرا شکى نیست که قرآن بزرگرین آیت و معجزه ى است که خداوند براى اثبات حقانیت پیامبر اسلام به او عطا کرده است.
براى فراهم شدن زمینه هدایت اختیارى آیت و معجزه اى بالاتر از قرآن متصور نیست بنابراین مقصود از آیتى که با استفهام انکارى عدم توانایى پیامبر را بر آوردن آن بیان مى نماید آیتى است که از طریق اجبار، مخالفان دعوت پیامبر را نیز به قبول آن وادار نماید. از آنجا که این نوع از هدایت بى ارزش است از این جهت به هیچوجه تحقق نخواهد پذیرفت.
در حقیقت این آیه مى خواهد یپامبر را از نگرانى اعراض مشرکان بیرون آورد که با توجه به این که انسانها در هدایت و ضلالت و پذیرش دعوت پیامبران و یا اعراض از آن مختار و آزاد مى باشند. و کیفر و پاداش بر اختیار و آزادى انسان استوار است، در این صورت نباید پیامبر پس از آن که وظیفه رسالت خویش را به طور کامل ایفا نمود از اعراض و گمراهى مخالفان نگران و اندوهگین باشد زیرا با کمال آزادى، هدایت را نپذیرفتند و چون هدایت اجبارى انسانها با اصول اعتقادى و معارف توحیدى ناسازگار است اگر کسى خواستار آن باشد از جاهلان به معارف الهى خواهد بود. در این صورت جاى نگرانى نیست.
آنگاه در آیه بعد، همین مطلب را با بیانى دیگر توضیح مى دهد که انسانها در مقابل دعوت پیامبران دو دسته اند، گروهى به آن گوش جان مى سپارند و به آن ایمان مى آورند و گروهى دیگر همانند مردگانند که بشارت ها و اندرزهاى پیامبران در آنان هیچ تأثیرى ندارد و چون بعثت پیامبران و تکالیف دینى براى امتحان و آزمایش انسان ها است و آن نیز جز با اختیار بشر و حق انتخاب و تصمیم گیرى او تحقق نمى یابد بنابراین نبایستى در فکر هدایت اجبارى گمراهان و مخالفان بود.(2)
از آنچه بیان گردید معناى آیات دیگر قرآن که مشابه آیات یاد شده است(3) و مفاد آنها این است که خداوند هدایت همه انسانها را اراده نکرده است نیز روشن گردید و طرح و بررسى جداگانه آنها لزومى ندارد.
1) (وَإِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِن اسْتَطعتَ أَنْ تَبْتَغى نَفَقاً فِى الأَرضِ أَو سُلَّماً فِى السَّماءِ فَتأْتیَهُمْ بِایَةوَلَوْ شاءَ اللهُ لَجَمعهُم عَلى الهُدى فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلین…)(انعام/35ـ36).
2) براى تفسیر این آیه به تفسیر المیزان: ج7، ص 64ـ 67 رجوع نمایید.
3) سجده/13، انعام/107، انعام/149.