این دو آیه در نخستین مطالعه، و در چشم انداز سطحى، از دلایل روشن نظریه جبر به شمار مى روند ولى اگر با واقع بینى و نگاه عمیق مورد مطالعه قرار گیرند معلوم خواهد شد که نه تنها دلیل بر اندیشه جبر نیستند، بلکه بر اختیار و آزادى انسان گواهى مى دهند و اینک بررسى و تفسیر این دو آیه:
براى روشن شدن این دو آیه باید قبل و بعد آنها را نیز مورد مطالعه قرار دهیم:
(قُلْ أَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد وَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ – فَریقاً هَدى وَفَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلیاءَ مِنْ دُونِ اللهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ)(اعراف/29ـ30).
«بگو خداوند مرا به عدالت و عبارت و اخلاص دستور داده است همان گونه که شما را آفریده است، به سوى او باز مى گردید، گروهى هدایت یافته و گروهى گمراهیشان حق و حتمى است آنان ولایت شیاطین را بر ولایت خدا برگزیده اند و مى پندارند که هدایت یافته اند».
با توجه به این که، این آیه پس از آیاتى آمده است که آغاز آفرینش نوع انسان را بیان مى کنند مقصود این است که قضاء الهى بر این استوار گردیده است که انسانها به دو دسته تقسیم کردند گروهى هدایت یافته و بر صراط مستقیم و گروهى دیگر گمراه و منحرف از راه راست و در پایان نیز به همین صورت به سوى خدا بازگشت مى کنند و امّا این که چرا قضا و مشیت الهى به گمراهى عده اى تعلق گرفته است در خود آیه بیان گردیده است و آن این که:
آنان ولایت شیطان را بر ولایت خدا ترجیح داده اند و قضاء حتمى الهى بر این استوار است که هر کس ولایت شیطان را برگزیند وى را گمراه مى سازد، و در آیات دیگر بر اصل تصریح شده است مانند:
(کَتَبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَولاّهُ فَإِنَّهُ یُضِلَّهُ)(حج/4).
این اصل ثابت و قضاء قطعى الهى، در آیه دیگر با صراحت بیشترى بیان گردیده است.
(قالَ هذا صِراطٌ عَلىَّ مُسْتَقیمٌ أَنَّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوین)(حجر/42).
«خداوند(خطاب به ابلیس) فرمود«قضاء حتمى و صراط مستقیم من بر این استوار است که تو بر بندگان من استیلاء و سلطه اى ندارى مگر آنان که از تو پیروى نمایند».
این آیه نیز انسانها را به دو گروه تقسیم مى کند:
1. آنان که شیطان را بر آنها سلطه و استیلایى نیست این گروه همان هدایت یافتگانند.
2. گروهى که از شیطان پیروى نموده اند و آنان کسانى اند که قضاء الهى بر گمراهیشان تحقق یافته است.
بنابراین اگر چه قضاء الهى به هدایت گروهى و گمراهى گروه دیگر تعلق گرفته است لکن این قضاء الهى با آزادى و اختیار انسان منافات ندارد، زیرا قدرت و خواست بشر نیز یکى از اجزاء این قضاء الهى است مشیت و قضاء الهى بر گمراهى کسانى استوار گردیده که با اراده و اختیار خود ولایت شیطان را برگزیده، از او پیروى نمایند.
قرآن کریم خود این مطلب را این گونه یادآور شده است:
(فَإِمّا یَأْتِیَّنکُمْ مِنّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقى وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى)(طه/124).
«اگر از جانب من (خدا) هدایت و راهنمایى براى شما آمد پس هر کس از آن پیروى نماید در مسیر زندگى گمراه نمى گردد، و سرانجام بدبخت نمى شود، و آن کس که از یاد من (هدایت هاى الهى) روى برگرداند زندگى ناگوار و تنگى خواهد داشت و روز قیامت نابینا(کنایه از گمراهى است) محشور مى شود».