مقصود از هدایت تشریعى برانگیختن و ارسال پیامبران به سوى بشر مى باشد که در طول تاریخ بشر پیوسته از جانب خداوند، برترین و لایقترین افراد بشر، به عنوان رسول یا نبى براى راهنمایى و هدایت انسانها مبعوث
گردیده اند، و هدف آنان دعوت انسانها به یکتاپرستى و رهایى از بردگى و بندگى طاغوت (شیطان، مستکبران و امیال نفسانى) بوده است، چنان که مى فرماید:
(لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)(نحل/36).
«در میان هر امتى پیامبرى برانگیختیم که خدا را بپرستند و از پرستش طاغوت(1) اجتناب ورزند».
البته نیاز به این نوع هدایت براى رسیدن به هدف، ضرورى است زیرا درست است که آرمانهاى کمال، ریشه فطرى دارند و همانگونه که در بخش هدایت فطرى یادآور شدیم وجدان یا بعد ملکوتى وجود انسان، او را به سوى این آرمانهاى متعالى دعوت مى کند، لکن چون در برابر این کششها، کششهاى متقابل نیز وجود دارد و شیاطین بشرى و یا غیر بشرى یا بعد «مُلکى» و یا حیوانى انسان در نقطه مقابل آن قرار دارند، او را به سوى تباهى و زیرپا گذاشتن ارزشهاى متعالى سوق مى دهند; اعزام پیامبران و منادیان خوبى ها و ارزشهاى متعالى، لازم و ضرورى است، زیرا در غیر این صورت، زمینه کافى براى رشد و تعالى انسان وحرکت به سوى هدف والاى آفریدگار حکیم که براى آن آفریده شده است، فراهم نمى گردد، به همین جهت در اصطلاح متکلمان اسلامى وجود پیامبر و امام در اجتماعات بشرى به عنوان «لطف» امرى لازم و ضرورى تلقى گردیده است و بهترین تعبیر در این باره، جملات زیبا و رساى
حضرت على(علیه السلام)در نهج البلاغه است، آنجا که هدف بعثت پیامبران را یادآور شده چنین مى فرماید:
«خداوند رسولان و پیامبران خود را در میان انسانها برگزید، تا پیمان فطرى انسانها را تجدید نمایند، و نعمت هاى فراموش شده الهى را براى آنان یادآور شوند، و روش هاى صحیح تبلیغى را به آنان بازگو کنند و گنجینه هاى افکار و اندیشه هاى آنان را برانگیزند، و نشانه هاى قدرت خداوند را در آفرینش انسان و کیهان به آنان بنمایانند».(2)
این کلام بسیار زیبا و بخصوص این دو جمله :«لیَستأدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتهِ وَیُثیروا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ» گویاى این مطلب است که هدایت تشریعى مکمّل و متمم هدایت فطرى است.
البته باید توجه داشت که هدایت تشریعى در قرآن از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است که با هدایت فطرى، قابل مقایسه نیست و این به خاطر آن است که:
اوّلاً: قلمرو هدایت فطرى نسبت به هدایت تشریعى محدود است، زیرا بسیارى از بایستى ها و نبایستى ها و دستورات تعالى بخش در ابعاد مختلف زندگى انسان، از افق هدایت فطرى برتر است.
وثانیاً: اگر هدایت تشریعى نباشد، هدایت فطرى بدون پشتوانه خواهد بود و در مقابل عوامل مختلف گمراهى که از درون و بیرون، انسان را به ضلالت سوق مى دهند، فروغى نخواهد داشت.
آیات درباره هدایت تشریعى بسیار است، و در یک کلمه باید گفت: همه آیاتى که درباره پیامبران و کتب آسمانى نازل شده است، مربوط به این نوع از هدایت است، بنابراین هدایت تشریعى دو مصداق دارد:
1. پیامبران و رهبران الهى.
2. قرآن و دیگر کتب آسمانى.
درباره پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرماید:
(وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى)(اسراء/94 و کهف/55).
«چه مانع شده است که مردم وقتى هدایت (پیامبر) به سوى آنان آمد، به او ایمان آورند؟».
و درباره تورات فرموده است:
(وَآتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَجَعَلْناهُ هُدىً لِبَنى إِسرائیلَ)(اسراء/2).
«و براى موسى کتاب (تورات) را آوردیم و آن را هدایت براى بنى اسرائیل قرار دادیم».
درباره قرآن مى فرماید:
(وَإِنَّهُ لَهُدىً وَرَحْمَة لِلْمُؤْمِنینَ)(نمل/77).
«و به درستى که قرآن هدایت و رحمت براى مؤمنان است».
هدایت تشریعى نیز مانند هدایت فطرى، عمومیّت و کلیت داشته و اختصاص به گروه خاصى از انسانها ندارد. هر یک از پیامبران در جامعه اى که برانگیخته مى شدند همه افراد آن جامعه را هدایت مى کردند.
(وَلِکُلِّ قَوْم هاد)(رعد/7).
«و پیامبر و معجزه جاوید او قرآن، هدایت گر همه انسانها است».
هدایت تشریعى به معنى نشان دادن راه وصول به هدف والایى که براى انسان در نظر گرفته شده است، از قلمرو اختیار انسان بیرون مى باشد، و این اراده و مشیّتِ حکیمانه خداست که فکر و اندیشه، ووجدان و فطرت و پیامبران و کتب آسمانى را، هادیان و راهنمایان بشر به راه راست قرار داده است ولى هدف از هدایت تشریعى آنان آنگاه برآورده مى شود که انسان حق انتخاب و آزادى در تصمیم گیرى در مقابل این هادیان را داشته باشد در غیر این صورت کارى بیهوده و لغو خواهد بود که با اصل حکیم بودن آفریدگار یکتا سازگر نیست.
1) هر تجاوزگر و هر آنچه غیر از خدا مورد پرستش قرار گیرد و آنچه انسان را از راه خیر باز دارد; طاغوت نامیده مى شود.(مفردات راغب).
2) فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ، وَواتَرَ إِلیْهِمْ أَنْبیاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُم میثاق فِطرَتِهِ وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتهِ وَیحتجوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبلیغ، ویُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُول…(نهج البلاغه، خطبه1).