قضا و قدر تشریعى در روایتى که از على(علیه السلام) نقل شده است مطرح گردیده است که ما در اینجا ترجمه آن روایت را یادآور مى شویم:
پس از بازگشت امام(علیه السلام) و یارانش از جهاد با معاویه و پیروان او، یکى از همراهان امام درباره رفتن به جهاد با معاویه و سپاه او سؤال کرد که آیا این کار با قضا و قدر الهى بوده است؟
امام: آرى این مرد، ما بر هیچ بلندى قرار نگرفتیم و بر هیچ پستى وارد نشدیم، مگر آن که به قضاء و قدر خدا بوده است.
پرسشگر: سوگند به خدا در این صورت براى من هیچ اجر و پاداشى نیست (آنچه در اندیشه او بوده است همان برداشت عامیانه از قضاء و قدر بوده که لازمه آن مجبور بودن انسان در کارهاى خود مى باشد و در این صورت پاداش و کیفر بى اساس مى گردد).
امام: خداوند شما را در این جهاد، هنگام رفتن و بازگشتن، پاداش عظیم عطا مى فرماید و شما هرگز نه در وقت رفتن، و نه هنگام بازگشتن، مجبور نبوده اید.
پرسشگر: چگونه ما در این جهاد مجبور نبوده ایم در حالى که به حکم قضا و قدر الهى، این جهاد تحقق یافته است.
از آنجا که سائل از قضا و قدر، تصوری غیر از همان معناى جبر، نداشته است، نتوانست پاسخ امام را هضم نماید و با تعجب این پرسش را مطرح کرد، و با توجه به این که بیان معناى قضا و قدر تکوینى براى این گونه اندیشه هاى ظاهربین که براى تعمق در معانى دقیق ورزیدگى ندارند، آن هم در یک مجلس غیر خصوصى که غالباً از حضور افرادى این گونه خالى نیست، امام (علیه السلام) به جاى به تفسیر قضا و قدر تکوینى بپردازد، در پاسخ او قضا و قدر تشریعى را بازگو نمایند.
امام: گویا قضا و قدر لازم و حتمى (که موجب سلب اختیار از انسان مى باشد) را تصور کرده اى اگر چنین بود، پاداش و کیفر باطل و امر و نهى الهى و «وعده» و «وعید» خدا ساقط مى گردید، و هرگز خداوند گناهکاران را ملامت و نیکوکاران را مدح و تکریم نمى کرد و اصولاً نه نیکوکاران از گناهکاران نسبت به پاداش، شایسته تر بودند ونه گناهکاران از نیکوکاران نسبت به کیفر و عقاب، سزاوارتر، و گویندگان این سخن و طرفداران این عقیده، دشمنان خدا و سپاهیان شیطان و هم آهنگ با بت پرستان مى باشند اینها قدریّه و مجوس این امت به شمار مى روند، خداوند بندگان خود را امر و نهى نموده و به آنان اختیار و آزادى عمل داده است، نه مغلوب گناهکاران است و نه کسى را به اطاعت از خود مجبور مى نماید«لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَلَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً» آفرینش خدا بى هدف نیست و بعثت پیامبران و انزال قرآن، کارى عبث و لغو نیست .
(ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ) (ص/27).
«این عقیده کافران است، پس واى بر آنان از آتش دوزخ».
پرسشگر: پس مقصود از قضا و قدرى که رفت و بازگشت ما در این جهاد به مقتضاى آن انجام گرفته است، چیست؟
امام: مقصود از آن این است که خدا ما را به اطاعت و فرمانبردارى امر نموده و از گناه و نافرمانى نهى کرده است و در عین حال به ما قدرت اطاعت و یا معصیت داده است، و آنان را که او را پرستش نمایند و به انجام دستورات او کمر همت بندند، یارى مى نماید و گناه کاران به خذلان و بى توفیقى گرفتار مى سازد، این وعده ووعید و بیم و امیدها، همه، قضاء و قدر الهى در کارهاى ما است، و امّا تصور دیگرى غیر از این مورد قضا و قدر، پندار و گمان باطلى است که انسان را از مقام رفیع خود در پیشگاه خدا، ساقط مى نماید آنگاه این آیه قرآن را قرائت نمود:
(وَقَضى رَبُّکَ أَلاّ بَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ)(اسراء/23).
«خداوند حکم کرده است که جز او را پرستش و بندگى ننمایید».(1)
1) بحارالانوار، ج5، باب قضاء و قدر، حدیث 1، 20، 21 و نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره78; صبحى صالح و 75 فیض الإسلام.