در میان روایات اهل سنت، هر چند احادیث قَدَر غالباً به صورت بسیار تند و حاد مطرح شده و قسمتى از آنها حاکى از رویه دیگر سکه، یعنى جبر است ـ اگر چه نامى از جبر در آنها نیست ـ ولى در عین حال یک رشته روایات صحیح و استوار نیز وجود دارد که با آنچه گفته شد همگام بوده و عقل و قرآن را تأیید مى کند و ما در این مورد به نقل دو روایت مى پردازیم:
1. على (علیه السلام) نقل مى کند: در قبرستان بقیع برای دفن جنازه اى همراه رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)حاضر بودیم رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هیچ کس از شما نیست
مگر این که خدا جایگاه او را در بهشت و دوزخ معین کرده، و بدبختى و خوشبختى او را نوشته است، در این موقع مردى به رسول خدا گفت: اگر چنین است پس منتظر سرنوشت خود باشیم و عمل را رها کنیم، زیرا هر کس که از اهل سعادت است به سوى سعادت رفته، و آن کس که اهل شقاوت است به سوى بدبختى خواهد رفت، دیگر چه نیازى به عمل است؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ او فرمودند:
«اِعْلَموا فَکُلٌّ مُیسَّر فَأَمّا أَهْلُ السَّعادَةِ فَیُیَسَّرُونَ لِعَملِ أَهْلِ السَّعادةِ وَأَمّا أَهلُ الشِّقاوَةِ فَیُبَشّرونَ لِعَملِ اهلِ الشقاوَةِ ثُمّ قَرَأ (فَأَمّا مَنْ أَعْطى وَاتَّقی وَصَدَّق بِالْحُسْنى – فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسرى – وَأَمّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنى – وَکَذَّب بِالحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى)».(1)
«باید سعى و کوشش کنید، زیرا هر دو گروه براى نیل به دو هدف کمک مى شوند، اهل سعادت کمک مى شوند براى کارهاى اهل سعادت، و اهل شقاوت کمک مى شوند براى کارهاى اهل شقاوت، خدا مى گوید: «آن کس که انفاق کند و تقوا پیشه سازد و نیکى ها را تصدیق کند، ما او را به کارهاى خیر موفق مى گردانیم و امّا آن کس که بخل ورزد، و خود را بى نیاز از خدا بیاندیشد، و به حسنى (ثواب و عقاب) انکار ورزد، او را در انجام کارهاى بد به خود واگذار مى کنیم»(لیل/5ـ10)».
درست است که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ آن شخص گفت: هر کس براى آنچه تعیین شده، کمک مى شود، ولى با تلاوت آیه، یادآور مى شویم که این کمک الهى به سوى سعادت و یا شقاوت، مربوط به مرحله دوم است و مرحله نخست
از آن، مربوط به خود انسان است، و اگر انسانى در راهى گام نهاد که سرانجام آن سعادت است در این صورت خدا او را به انجام کارهاى نیک کمک مى کند. و اگر در راه کارهاى اهل شقاوت گام نهاد، خدا او را در رسیدن به آن هدف، به خود واگذار کرده، و هر نوع مانعى را در انجام آن از پیش پاى او، برمى دارد.
در این حدیث، تقدیر الهى به معنى بستن دست انسان در انتخاب کارهاى نیک و بد، و کشیدن او به سوى هدف مشخصى به صورت اضطرار و اجبار نیست، بلکه مبادى هر دو هدف در آفرینش او هست، و کمک هاى الهى نیز به هر دو گروه وعده داده شده است، و لکن این کمک ها در مرحله اى است که خود انسان، مسیر خود را از طریق سه عمل خیر (اعطى، اتّقى و صدّق) یا ضد آن تعیین کند، در این صورت است که مشمول کمک هاى الهى مى گرد، که در یکى به صورت کمک هاى مثبت و توفیق و در دومى به صورت وانهادگى و خذلان، نمودار مى گردد.
2. عُمران بن حصین مى گوید: دو نفر از قبیله مُزَینَة حصور رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند اى پیامبر خدا، آنچه را که مردم امروز انجام مى دهند و در آن سعى و کوشش مى کنند چیزى است که قبلاً مقدّر شده، و بر آنها حکم گشته است، یا از امورى است که به صورت یک امر جدید و تازه با آن روبرو مى شوند و پیامبر خدا به آن دستـور داده و حجـت بر آنـان تمـام گشته است؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ فرمود: خیر، بلکه بر آنان حکم شده و مقدّر گشته است و گواه این مطلب کتاب خدا است که مى فرماید:
(وَنَفْس وَما سَوّاها – فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها) (شمس/8).
«سوگند به نفس انسان و کسى که آن را آفرید و بدى ها و نیکى ها را به او الهام کرد».(2)
هر چند آغاز حدیث با آهنگ جبر و سلب اختیار از انسان همراه است ولى استدلال پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) بر سخن خود (آنچه مى کنند مقدر است) با دو آیه قرآنى که کاملاً آهنگ اختیار و آزادى را دارند، ابهام بخش نخست را برطرف مى کند، زیرا این دو آیه مى رساند که خدا از طریق فطرت، خوبى ها و بدى ها را به انسان الهام کرده است. و این انسان است که باید از طریق تفکر، از یکى الهام بگیرد، و دیگرى را ترک کند. این مطلب روشن مى سازد که تقدیر و قضاء الهى بر یک اصل کلّى استوار مى پاشد و آن این است که تقدیر هر فعلى با توجه به فاعل آن انجام مى گیرد، هرگاه فاعلِ فعل از ویژگى اختیار برخوردار باشد، تقدیر الهى به صورت سعادت و شقاوت، مشروط بر این است که از مجراى اختیار، این مسأله صورت پذیرد و اگر فاعل از این ویژگى برخوردار نیست صدور هر فعل از آن به همین خصوصیت مقدّر مى باشد.
از مجموع آنچه درباره قضاء و قدر بیان گردید روشن شد که این اصل که یکى از اصول مسلم جهان بینى اسلامى به شمار مى رود اگر به صورت واقع بینانه و صحیح تفسیر گردد، به هیچوجه مایه جبر نیست و اگر در مکتب اهل حدیث و اشاعره به عنوان یکى از انگیزه هاى جبر تلقى شده است، به خاطر تفسیر نادرست وعامیانه اى است که از این اصل اعتقادى کرده اند(این اشتباهى است که در بسیارى از اصول اعتقادى گریبان گیر این گروه شده است و نمونه هایى از آن را در گذشته در بحث توحید در خالقیت، عمومیت قدرت،
علم و اراده پیشین و گسترده خدا نیز شاهد بوده ایم) و نیز معلوم شد که قضاء و قدر به آن صورت که در آیات قرآنى و بسیارى از روایات اسلامى عنوان شده است، هرگز منافات با اصل اختیار و آزادى انسان ندارد، اگر چه در پاره اى از روایات که غالباً در جوامع حدیثى اهل سنت وارد شده است، این اصل در چهره جبر خودنمایى کرده است، لکن این روایات غالباً، سند و مدرک صحیحى ندارند و اگر احیاناً مدرک صحیحى هم داشته باشند، یا باید به گونه اى تأویل و توجیه شوند، و یا از هرگونه اظهار نظر درباره آنها خوددارى کرد و به اصطلاح، علم آن را به اهلش واگذار نمود.
1) جامع الأُصول، ج10، حدیث 7557.
2) جامع الأُصول، ج10، ص 514 ، حدیث 7556.