پس از توضیح مفاهیمِ قدر و قضاء، لازم است به توضیح برخى از آیات
مربوط به این دو بپردازیم:
1. (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِى الأَرْضِ وَلا فِى أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِى کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلى اللهِ یَسیرٌ)(حدید/22).(1)
«هیچ رخداد غم انگیزى روى زمین و یا در زندگى شما رخ نمى دهد، مگر پیش از آن که آن را بیافرنیم، در کتابى ثبت گردیده است و این کار برا ى خدا آسان است».
این آیه هر چند پیرامون حوادث غم انگیز (مصیبت ها) سخن مى گوید ولى از آن، مى توان یک اصل کلى برداشت کرد و آن این که مجموع آنچه که در جهان رخ مى دهد اعم از غم و شادى، بهبودى و بیمارى، بى نیازى و نیازمندى، جنگ و آرامش، همه و همه پیش از پیدایش، در کتابى به نام لوح محفوظ ثبت گردیده است و این مسأله اى است که علم گسترده خدا آن را ایجاب مى کند.
البته باید توجه کرد که نگارش هر رخدادى، در کتابى، به معنى نگارش اصل فعل نیست، بلکه نگارش خصوصیات نیز مطرح است و از این طریق مشکل جبر برطرف مى شود زیرا کیفیت صدور حرارت از آتش، به صورت یک اثر و فعل قهرى و ناخواسته نگارش یافته، همچنان که کیفیت صدور بخشى از کارهاى انسان به صورت یک فعل اختیارى و ارادى نوشته شده است.
در این صورت این نوع آگاهى و نگارش پیشین، نه تنها مایه جبر نیست، بلکه اختیار و آزادى انسان را به صورت یک حقیقت اجتناب ناپذیر تحکیم
مى بخشد.
2. (قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلینا وَعَلَى اللهِ فَلْیَتَوکِّلِ الْمُؤْمِنُونَ) (توبه/51).
«بگو اى رسول گرامى جز آنچه خدا بر ما نوشته است به ما نخواهد رسید، او ولى و سرپرست ما است و مؤمنان باید بر خدا توکّل کنند».
آگاهى از مفاد آیه، بستگى دارد به این که از آیه قبل که طرز تفکّر منافقان را بازگو مى کند، آگاه گردیم و آیه مورد بحث در حقیقت پاسخ از آن طرز تفکر است.
منافقان عصر رسول خدا در مورد حوادث تلخ و شیرین جنگ با دشمنان اسلام، چنین مى اندیشیدند:
(إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرنا مِنْ قَبْلُ وَیَتَوَلَّوا وَهُمْ فَرِحُونَ) (توبه/50).
«اگر رویداد خوبى به تو روى آورد بر آنان ناگوار مى آید و اگر (در جهاد) حادثه ناگوارى براى تو رخ دهد(خوشحال مى شوند و) مى گویند ما راه خود (احتیاط) را برگزیدیم (و جنگ نرفتیم) و با شادمانى از مؤمنان روى برمى گردانند».
گروه منافق مى اندیشیدند که آنان مى توانند هر نوع حادثه بد و ناگوارى را از خود دفع کنند و مى گفتند که ما احتیاط را از دست نداده و به جنگ نرفتیم و به این جهت از حوادث ناگوار مصون ماندیم.
خدا در پاسخ آنان مى گوید:
انسان با قدرت محدود خود، ناتوان تر از آن است که در تحصیل حوادث
نیک و دفع رویدادهاى ناگوار، مستقل ووانهاده به خود باشد، و تصور کند که مى تواند حوادث ناگوار را از خود دفع نماید در حالى که آنچه خدا از حوادث شیرین و تلخ نوشته است، بر انسان مى رسد و منافقان با نرفتن به جنگ نمى توانند خود را از چنگال حوادث ناگوار براى همیشه برهانند، چنان که مى فرماید:
(قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلینا).
«بگو اى رسول گرامى جز آنچه خدا بر ما نوشته است به ما نخواهد رسید او ولى و سرپرست ما است».
این مضمون دو آیه است که بر محور اندیشه استقلال بشر و عدم آن، سخن مى گوید، ولى در عین حال با مسأله دیگر که سنت هاى قطعى خدا است منافاتى ندارد.
و آن این که هرگز نباید در تفسیر پیروزى و یا شکست هاى انسان در میدان هاى نبرد از دو اصل غفلت کرد:
الف: سعى و تلاش و به کار بستن رموز موفقیت در کسب پیروزى، کاملاً مؤثر بوده و روى گردانى از این اصل، مایه شکست مى باشد و خدا نیز آن را به صورت یک اصل کلى در زندگى انسان اعلام نموده است و در حقیقت مى توان آن را یک نوع قضاء تکوینى که به قلم آفرینش بر پیشانى زندگى انسان ها نوشته شده است، تلقى نمود.
ب: در عین این که بخشى از مبادى پیروزى و شکست در اختیار خود انسان قرار دارد، ولى هرگز نباید انتظار داشت که مى توان با به کار بستن این عوامل، همیشه پیروز گشت و حوادث ناگوار را دفع نمود، زیرا چه بسا مصالح
شخصى انسان، امورى را ایجاب مى کند که بر خلاف ذائقه انسانها، و فراتر از اندیشه محدود آنها مى باشد و در حقیقت تکیه آیات مورد بحث، روى همین قسمت است و اعلام مى دارد که آگاهى قدرت محدود بشر کافى در رفع همه مشکلات نیست و باید در بخشى از قلمروها، شعار تسلیم به تقدیر را پیشه خود ساخت، از این جهت در آیه بعد مى گوید:
(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحدَى الْحُسْنَیَنْنِ) (توبه/52).
«بگو: شما منافقان درباره ما جز یکى از دو نیکویى، چیزى مى توانید انتظار داشته باشید؟».
و مقصود از دو نیکویى، فتح و پیروزى در جهاد، و یا قتل و شهادت در راه خدا است.
خلاصه اینکه: علم و دانش، قدرت و اختیار بشر و حریت او در انتخاب سرنوشت، نباید مایه غرور و تصور وانهادگى انسان بر خویش باشد، در حالى که قسمتى از سرنوشت ها، معلول رعایت یک رشته سنن آفرینش و قوانین ظاهرى خلقت است، ولى در عین حال، بخشى از تقدیرها از قلمرو خواست انسان بیرون بوده و در گرو علم کلى الهى به مصالح و مفاسد فردى و اجتماعى انسان است و این بخش از حوادث که غالباً در جنگ و نبردها، در زلزله ها ، طوفان ها و حوادث سهمگین دیگر خود را نشان مى دهد و هر چند با مرگ و زندگى انسان رابطه مستقیم دارد، ولى به خاطر بیرون بردن از قلمرو توانایى و اختیار او، مایه نکوهش و کیفر نبوده و سعادت و یا شقاوت اُخروى، به آنها بستگى ندارد و با این تفسیر مى توان به هدف بسیارى از آیات مربوط به نزول حسنات و کامیابى ها و اصابه سیئات و ناکامى ها پى برد و تفسیر واقعى
آنها را به دست آورد.(2)
3. (وَإِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذْ الْتَقَیْتُمْ فى أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَیُقَلِّلُکُمْ فى أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضى اللهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً وَإِلى اللهِ تُرْجَعُ الأُمور) (انفال/44).
«به یاد آر آنگاه که خداوند (در جنگ بدر) دشمنان را به هنگام روبرو شدن در میدان نبرد، در نظر شما کمتر نشان داد، همچنان که شماها را در دیدگان آنان اندک ارائه داد، تا خدا کارى را که مقدر شده بود جامه عمل بپوشاند و بازگشت امور به سوى خدا است».
جمله (لِیَقْضِى اللهُ أَمْراً) در آیه 42 از این سوره که آن نیز مربوط به داستان جنگ بدر است، حاکى از اراده نافذ خدا در زندگى انسانها است، و مجموع آیات چهارگانه این سوره، از یک اصل الهى حکایت مى کند و آن این که:
چه بسا مقدمات و شرایط و اسباب و علل مادى و ظاهرى براى تحقّق پدیده هایى کافى نباشد و انسانهاى ظاهر بین، تحقق آن پدیده را غیر ممکن بدانند ولى آنگاه که اراده الهى بر تحقق آن تعلق گرفته باشد، دیگر اسباب و علل، آن را تکمیل مى کنند، و آن پدیده جامه عمل مى پوشد، به گواه این که در جنگ بدر، شرایط ظاهرى به نفع دشمن بود، چون دشمن در نقطه اى مرتفع و مسلمانان در نقطه اى پست(3) قرار داشت و همچنین تصمیم مسلمانان براى جنگ و نبرد، محکم و استوار نبود و به خاطر پیشگامى گروهى مانند سعد بن مُعاذ و مقداد و دیگران به راه افتادند، و از طرف دیگر تعداد افراد دشمن سه
برابر مسلمانان و از نظر ساز و برگ جنگى، تا دندان مسلح بودند، از این رو ابوجهل مى گفت مسلمانان از جهت قدرت و نیرو لقمه اى بیش نیستند و با یک حمله از جاى کنده مى شوند، ولى با وجود این شرایط، چون اراده قاهر خدا بر این تعلق گرفته بود که در این نبرد حجت را به دشمن تمام کند و راه سعادت را به دیگران بنمایاند، یا دخالت دادن یک رشته امور غیبى، مسلمانان را بر دشمن پیروز ساخت.از آن جمله، جمعیت دشمن را در نظر مسلمانان کمتر نشان داد، و از این طریق خوف و هراسى را که بر آن مستولى شده بود، از میان برد، همچنان که تعداد مسلمانان را در نظر دشمن کمتر ارائه داد تا از جوش و خروش آنان بکاهد و به خاطر ضعیف شمردنِ مسلمانان به سعى و تلاش برنخیزند، خدا از طریق این عوامل و عوامل دیگر ـ که در دیگر آیات یادآور کرده است ـ اراده خود را تحقق بخشید؟(4)
از مجموع بررسى این آیات چنین به دست مى آید که هرگز قضاء و قدر الهى، مخالف حریت و آزادى بشر در آن قسمت از کارها که پاداش و کیفر و یا خوشبختى و بدبختى به دنبال دارد، منافاتى ندارد و قوانین آفرینش که خود قضاء الهى است، در اختیار بشر است و او در پیروى از هر کدام از آنها، مختار و آزاد مى باشد ولى این مطلب نه به آن معنا است که جهان پیوسته به کام بشر مى گردد و مى چرخد و او مى تواند با علم و قدرت محدود خود، زمان حوادث را به دست گیرد و به صورت یک فَعّال ما یَشاء، نقش آفرین باشد.
1) (ما أصاب من مصیبة إلاّ بإذن الله…) (تغابن/11): «هیچ رویداد تلخ و ناگوارى واقع نمى گردد، مگر به اذن و خواست خدا».
2) به سوره نساء، آیه هاى 77و 78 رجوع شود.
3) (إِذْ أَنتُمْ بِالعُدوة الدنیا وهم بالعُدوة القصوى)(انفال/42).
4) براى آگاهى از امدادهاى غیبى در جنگ بدر، به سوره انفال آیه هاى 8ـ 18 مراجعه فرمایید.