معناى رایج و متداول این دو واژه که نه تنها در اندیشه و ذهن مردم عادى، بلکه در اندیشه برخى از خواص نیز دیده مى شود، این است که دست قضاء و قدر به عنوان یک عامل نامرئى و مرموز، گریبان هر انسانى را گرفته و از بدو تولّد تا لحظه مرگ او را به همان جهتى که مى خواهد هدایت مى کند و انسان خواه ناخواه، همان مسیر را طى کرده و هیچ گونه حق انتخاب بر خلاف آن را ندارد و به قول شاعر:
گلیـم بخـت کسى را کـه بـافتنـد سیـاه
بـه آب زمـزم و کـوثر سفیـد نتـوان کـرد
و یا :
کوکب بخت مـرا هیچ منجّم نشناخـت
یا رب از مادر گیتى، به چه طالع زادم؟
بنابراین، انسان در مسیر قضاء و قدر، بسان پر کاهى است که روى امواج خروشان رودخانه اى قرار گرفته، و تنها یک سرنوشت دارد و آن متابعت و هماهنگى با جریان آب آن رودخانه است.
از این اندیشه عامیانه و تفسیر نادرست از قضاء و قَدَر در میان مردمى که عقاید دینى دارند، به مشیّت و خواست خداوندى، و در فرهنگهاى غیر دینى، به جبر اجتماعى و امثال آن تعبیر آورده مى کنند.