از متکلمان اشعرى کسى که به پاسخ فوق توجه کرده است، محقّق تفتازانى مى پاشد وى هر چند در آغاز حقیقت مطلب را آن گونه که بیان شد
درک نموده است لکن چون با اصول مکتب اشعرى گرى پرورش یافته است از پذیرش آن سرباز زده و به انتقاد از آن پرداخته است و اینک گفتار او:
«ممکن است گفته شود خدا مى داند که فعل انسان با قدرت و اختیار او صادر مى گردد و در این صورت فعل از قلمرو اختیار انسان بیرون نخواهد بود،» سپس بدان پاسخ داده مى گوید: «اگر خدا از ازل مى داند که فعل انسان با قدرت و اختیار از او سر مى زند نتیجه آن این است که حتماً این فعل باید با همین مبادى و خصوصیات صادر گردد به گونه اى که دیگر قادر بر ترک آن نخواهد بود و این همان گرایش به جبر است که ما مدعى آن هستیم و یگانه فرقى که این نظریه با عقیده جبر دارد این است که طبق این بیان قدرت انسان نیز از مبادى و علل فعل او به شمار مى رود ولى این قدرت آن گونه که معتزله پنداشته اند، مستقل نبوده و انسان در انجام فعل خود اختیار تام ندارد».(1)
1) شرح مقاصد، ج2، ص 130.