براى بررسى این استدلال و پاسخ به ان، مطالب ذیل را یادآور مى شویم:
1.هر انسانى از نهاد و فطرت خویش، اختیار و آزادى خود را درک مى نماید و هیچ گونه اجبار و اضطرارى در کارهاى خود احساس نمى کند و هر چه از این شبهات هم براى او تقریر شود، دریافته هاى فطرى خود تردید نکرده و آزادنه در شئون مختلف زندگى خود، تصمیم گیرى مى کند آنان که خود را در
برابر قوانین الهى مسئول مى دانند و یا عمل به مقررات الهى را محترم مى شمارند و آنان که قانون شکنى کرده و مقررات دین را زیر پا مى گذارند، همگى خود را مختار مى اندیشند و عامل مرموزى به نام (علم خدا) را مانع اختیار و انتخاب خود نمى دانند.
بنابراین، درک انسان از اختیار و آزادى خود، یک درک وجدانى و بدیهى است که اگر از حل شبهه فوق هم عاجز باشد هچ گونه خدشه اى به آن درک وجدانى و بدیهى وارد نمى کند و به اصطلاح آن را «شبهه اى در مقابل امر بدیهى» دانسته، بدان اعتنا نمى کند.
2. کسانى که به این شبهات دامن مى زنند دو گروهند:
الف: گروهى که اصل توحید در خالقیت را به صورت نادرست تفسیر کرده و در نتیجه عقیده جبر دامنگیر آنان شده است، آنگاه به دست و پا افتاده اند تا به آن لباس استدلال بپوشانند و چنین ابراز نمایند که دلائل عقلى و اصول مسلم اعتقادی (چون علم ازلى خدا) آنها را به پذیرش این اصل (عقیده جبر) سوق مى دهد.
ب: کسانى که مى خواهند از زیر بار مسئولیتهاى دینى و قانونى شانه خالى کنند و در پوشش «جبر» آزادى عمل داشته باشند و به کارهاى ناپسند خود رنگ الهى بدهند و از این طریق از هر نوع بدنامى نجات یابند، و در حقیقت اندیشه جبر را وسیله اى براى قانون شکنى و بى بند و بارى قرار مى دهند و اگر در سایه این اصل به «خواسته هاى شخصى» نرسند، از عامل دیگرى بهره مى گیرند و لذا آنجا که «عقیده جبر» بر ضرر این گروه تمام شود، هرگز به آن اعتنا نکرده و مسئله آزادى و حقوق انسان را مطرح مى کنند، لذا آنجا که
متظاهر به جبر، مضروب و مجروح شود براى ضارب درخواست مجازات کرده و او را فرد مجرم مى شناسد که با آزادى و اختیار خود به آن جرم دست زده است و حال آن که بر اساس علم ازلى خدا (روى مسلک جبرى گرى) ضارب بیچاره، جز ترسیم و عینیت بخشیدن به علم خدا کارى صورت نداده و او تحت تأثیر عامل مرموزى به نام «علم پیشین خدا» دست به جنایت زده است.
3. کسانى که علم ازلى خدا را مایه جبر شمرده و انسان را فاقد اختیار مى دانند باید توجه داشته باشند که علاوه بر پیامدهاى نادرستى که این اندیشه دارد و در گذشته آنها را یادآور شدیم (بیهودگى بعثت پیامبران، لغو و بى فایده بودن تکالیف، بطلان کیفر و پاداش و…) اشکال مهم دیگرى متوجه آنان مى گردد که هیچ انسان موحد و خداپرستى (تا چه رسد به متکلمان و صاحب نظران در معارف اسلامى) به آن گردن نمى نهند، و آن این که خدا همان گونه که از ازل بر افعال انسانها عالم و آگاه است، بر افعال خود نیز علم و آگاهى دارد، و در این صورت اگر علم ازلى مایه سلب اختیار و مجبور بودن فاعل است، باید خدا را نیز فاعل و آفریدگار مجبور بدانیم (تعالى الله عن ذلک علوّاً کبیراً).
از مطالب یاد شده به طور اجمال به دست مى آید که علم ازلى خدا هرگز مایه سلب آزادى و اختیار انسان در کارهاى خود نمى باشد.
اکنون وقت آن است که به تحلیل فلسفى آن بپردازیم تا معلوم شود که اعتقاد به «علم ازلى خدا»(که هم برهانى و عقلى و هم قرآنى و نقلى است) از نظر عقل هرگز مستلزم مجبور بودن انسان نخواهد بود.
4. خوشبختانه از نظر تحلیل فلسفى شبهه یاد شده، (علم ازلى خدا)
پاسخ روشنى دارد که محققان الهى، قرنها پیش به رد آن پرداخته اند ـ و بر خلاف اندیشه فخر رازى ـ ریشه آن را سوزانیده اند، حال چرا مورد توجه او قرار نگرفته است، خود بهتر مى داند.
و اینک بیان این پاسخ:
علم خدا کاملاً واقع نما بوده و سر سوزنى هم خطا به آن راه ندارد ولى باید دید، متعلق علم خدا چیست؟ و خداوند چگونه از ازل به افعال انسان علم دارد، آنگاه از آن، یکى از دو نتیجه «جبر» یا «اختیار» را گرفت.
1. خدا از ازل مى داند که هر فعلى از فاعل خود با خصوصیت و ویژه متناسب با آن سر مى زند مثلاً مى داند که آتش به صورت اضطرار مى سوزاند و قلب انسان و دستگاه گوارش او، به صورت یک امر اجبارى حرکت نموده و افعال خاص خود را جلوه گر مى سازد حال اگر صدور افعال و آثار این فاعل هاى طبیعى، در واقعیت خارجى این گونه نباشد یعنى صدور آنها از مبادى خود بر اساس اختیار استوار باشد، اینجاست که علم خدا نارسا بوده و واقع نما نخواهد بود.
2. خدا از ازل مى داند که فاعلهاى مختا رو آزاد، کارهاى خود را آزادانه و بر اساس انتخاب و اختیار انجام مى دهند، مثلاً موحدان و ملحدان به پرستش و الحاد خود، بر اساس اختیار جامه عمل مى پوشند، و اگر این دو فعل در واقعیت خارجى به صورت دیگر باشد یعنى بدون اراده و اختیار تحقق پذیرد، در این صورت است که علم ازلى واقع نمایى خود را از دست داده و به اصطلاح علم خدا به جهل مبدل مى گردد.
طراحان شبهه، تنها به اصل تحقق فعل انسان توجه نموده و از مبادى
دور و نزدیک آن غفلت وزریده اند و این خود نشان دهنده نداشتن یک درک و معرفت صحیح از چگونگى علم ازلى خدا است، زیرا همان طورى که خدا از اصل صدور افعال فاعل هاى طبیعى و غیر طبیعى از ازل آگاه هست، از خصوصیت آن فاعلها و مبادى آن افعال نیز آگاه مى باشد، بنابراین خدا از ازل مى داند که آتش فاعل بالاضطرار است و فعل خود را بدون آگاهى و شعور تا چه رسد اختیار وانتخاب، انجام مى دهد همچنانکه مى داند که انسان آگاهانه و آزادانه به بخشى از کارهاى خود تحقق مى بخشد، این از یک طرف، و از طرف دیگر چون علم خدا واقع نما است و کوچکترین تخلف و خطایى به آن راه ندارد مقتضاى این واقع نمایى این است که آتش در فعل خود مضطر، و انسان در کارهاى خود مختار و آزاد باشد و یک چنین علم پیشین درباره انسان نه نتها مایه جبر نیست، بلکه به اختیار و آزادى او تحکیم مى بخشد.
فلاسفه اسلامى که در باریک بینى و تحلیل مسائل فلسفى و کلامى دست توانایى دارند این شبهه را پاسخ روشنى داده اند و آنچه بیان گردید پرتوى از آن پاسخها است و براى آن که خواننده عزیز با طرز بیان آنان نیز آشنا گردد به ترجمه برخى از سخنان آنان مى پردازیم:
1. «صدرالمتألهین» پس از طرح این شبهه چنین پاسخ مى دهد: «علم و آگاهى خدا هر چند در سلسله اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد ولى مقتضاى علم الهى این است که فعل انسان با قدرت و اختیار او انجام پذیرد، زیرا قدرت و اختیار او نیز در سلسله اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است».(1)
2. حکیم سبزوارى در این باره چنین مى گوید: «خدا نه تنها از صدور فعل از انسان آگاه است، بلکه از مبادى و مقدمات دور و نزدیک آن نیز آگاه مى باشد و یکى از مقدمات و اسباب فعل، توانایى و انتخاب انسان است، تا آنجا که مى گوید:«اختیار براى انسان یک امر ضرورى و حتمى است و اگر صدور افعال او به مرز ضرورت و لزوم مى رسد این ضرورت از قدرت و اختیار وى نشأت گرفته و هرگز با اختیار او منافات ندارد».(2)
وى سپس به یک بیان عرفانى پرداخته و حاصل آن این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداى قادر و مختار بالذات است، پس چگونه مى شود مظهر او، فاعل مجبور باشد؟(3)
3. استاد بزرگوار علاّمه طباطباییرحمه الله در رد این شبهه چنین گفته است:
«خدا از هر پدیده اى با خصوصیات و ویژگیهایى که دارد، آگاه است او از افعال اختیارى انسان با همین ویژگى (اختیارى بودن) از ازل آگاه است و در این صورت ممکن نیست افعال اختیارى انسان به صورت غیر اختیارى انجام شود»(زیرا لازمه آن انقلاب در علم خدا بوده و علم او واقع نما نخواهد بود).(4)
1) اسفار، ج6، ص 385.
2) اشاره به یک اصل فلسفى است «الشىء ما لم یجب لم یوجد»: هر پدیده اى تا به مرز ضرورت و وجوب نرسد جامه وجود به خود نمى پوشد.
3) «کیف وأنت وأمثالک أظلال القادر المختار» شرح منظومه، ص 176.
4) نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 14، پاورقى اسفار، ج6، ص 318.