شکى نیست که آیات قرآنى هماهنگ با برهان عقلى، خلقت و آفرینش را از آن خدا مى داند و بیانگر اصل «توحید در خالقیت» است ولى حصر خالقیت به دو صورت مى تواند تحقق پذیرد:
1.خدا به طور مستقیم و مباشرى هر پدیده اى را بدون سبب و علتى پدید آورد، و خود جانشین تمام علل و اسباب گردد، در این صورت جز به یک علت (خدا) معترف نبوده و همه مظاهر وجود، از مجرد و مادى، از مؤثّر و اثر، همه، مستقیماً بدون واسطه معلول و مخلوق او مى باشند، این همان نظریه اى است که طرفداران «خلق افعال» برگزیده اند و قانون علیت و معلولیت در میان پدیده ها را انکار نموده، اصلى به نام «عادة الله» را جایگزین آن کرده اند و مى خواهند بگویند: نسبت آتش به گرمى و سردى، یکسان است و کوچکترین رابطه اى میان آن دو وجود ندارد لکن «عادة الله» بر این منوال است که پیوسته پس از وجود آتش، گرمى ایجاد مى کند، هرگاه مغیى حصر خالقیت به خدا به این شیوه باشد که بیان گردید، طبعاً فعل انسان نیز مخلوق مستقیم و بىواسطه خدا خواهد بود.
2. جهان آفرینش همه متکى به خدا بوده و قائم به وجود اوست ولى خدا از طریق آفریدن اسباب و علل مادى وغیر مادى، به اشیاء هستى مى بخشد.
و به دیگر سخن: جهان آفرینش بر نظام علت و معلول و اسباب و
مسببات استوار است، و گاهى براى تحقق یافتن یک پدیده، اسباب و علل بى شمارى لازم است امّا مجموع نظام از علل و معالیل و اسباب و مسببات قائم به وجود او بوده و یک لحظه از او بى نیاز نمى باشند.
در این نظریه قانون علیت محترم شمرده شده و به تأثیر اسباب طبیعى در مسببات آنها، اعتراف شده و در عین حال خالقیت و آفرینشگرى هر سببى و ایجاد و تأثیر هر مؤثرى به «اذن» و حول و قوه خدا صورت مى پذیرد.
اکنون باید دید آیات قرآن که آفرینشگرى را فقط از آن خدا مى داند ناظر به کدام یک از این دو شیوه است، زیرا در هر دو شیوه، آفرینشگرى مخصوص خدا است، با این تفاوت که در نظریه نخست به یک آفریدگار بیش قائل نشده، و آن خدا است و از غیر او، هر نوع ایجاد و تأثیر چه به صورت استقلالى و اصیل، و چه به صورت «ظلى» و «تبعى» نفى شده است، تو گویى آیات قرآن مى گوید: در جهان فقط یک خالق است و جز او خالق دیگرى اعم از اصیل و مأذون نیست، در حالى که در نظریه دوم، فقط به یک خالق «اصیل» و «مستقل» اعتراف شده و این که در جهان آفرینش یک خالق اصیل، و مستقل، و قائم به ذات بیش نیست، و اگر مخلوقات او دست به ایجاد و تأثیر و خلقت و آفرینش بزنند، پیوسته به اذن و در پرتو فیض مستمر او صورت خواهد گرفت.
بنابراین در هر دو شیوه، اصل توحید در خالقیت محفوظ است، لکن آنچه با اصول علمى مطابق و با قواعد و اصول عقلى و برهانى نیز هماهنگى دارد، همان شیوه دوم مى باشد، ولى چون طرف، در این بحث اشاعره اند باید تنها با منطق نقل با آنان سخن گفت، باید دید کدامیک از این دو شیوه مورد
پذیرش قرآن مى باشد.
در اینجا باید از شیوه تفسیر موضوعى بهره گیریم تا به نظریه واقعى قرآن واقف گردیم و هرگز نباید به ظاهر یک آیه، اکتفاء ورزیده و آن را نظریه نهایى قرآن اندیشید زیرا آیات قرآن در هر مرحله ناظر به مقام خاصى است.
اینک یادآور مى شویم که باید مجموع آیات قرآن را در سه موضوع جمع آورى کرد:
1. آیاتى که خالقیت را منحصر به خدا مى داند.
2. آیاتى که برخى از پدیده هاى طبیعى را منشأ آثار خاصى دانسته و آن آثار را به آنها استناد مى دهد.
3. آیاتى که ناظر به افعال اختیارى انسان است، او را فاعل و عامل پیدایش آنها مى شمارد و طبعاً مسئولیت آنها را نیز متوجه او مى سازد.
بدون شک نتیجه اى که از این مطالعه و تفسیر به دست مى آید چیزى جز همان شیوه اى که ما در تفسیر «توحید در خالقیت» بیان کردیم نخواهد بود و آن این که منظور از حصر خالقیت به خدا که آیات گروه اوّل به آن نظر دارد، همان خالقیت اصیل و مستقل و بالذات است، نه هرگونه خالقیتی و لو به صورت وابسته و مأذون از جانب خدا.
در این تفسیر ما آیات گروه دوم و سوم را (علاوه بر برهان عقلى و درک فطرى و علمى) به حکم این که «القُرآن ینطِقُ بعضه على بعض»(برخى از آیات قرآن زبان گویاى برخى دیگر مى باشد). بر آیات گروه نخست شاهد آورده و از اطلاق یا عموم آن چشم پوشى مى کنیم زیرا اگر بخواهیم عموم و اطلاق آیات بخش نخست را دربست بپذیریم، علاوه بر این که بر خلاف قضاوت وجدان و
داورى خِرَد، سخن گفته ایم، بایستى آیات گروه دوم و سوم را طرح نماییم و یا به یک رشته تأویلات بى دلیل و نادرست روى آوریم.
اینک نمونه هایى از آیات قرآن را پیرامون موضوع سه گانه فوق یادآور مى شویم: