اشاعره براى اثبات مدعاى خود که فعل بندگان خدا مخلوق مستقیم او است براهین دیگر نیز دارند که فخر رازى در این مورد براهین پنجگانه اى را در کتاب اربعین(1) آورده است که ما برخى را یادآور مى شویم:
الف: اگر انسان پدید آرنده افعال خویش باشد باید به تفاصیل افعال خود آگاه باشد در حالى که واقعیت غیر از آن است، بسیارى از انسانها کارهایى را صورت مى دهند که از جزئیات آن اطلاع ندارند.
سپس این آیه را نیز مؤید گفتار خود آورده است: (أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ).
پاسخ این استدلال روشن است زیرا ریشه برهان این است که ایجاد با علم تفصیلى به فعل، همراه و ملازم مى باشد در حالى که براى این اصل دلیل ارائه نشده است، بلکه ایجاد در صورتى همراه با علم است که فاعل آن قاصد و آگاه باشد، و در غیر این صورت گواهى بر هماهنگى ایجاد با علم نیست و به همین جهت مؤثرهاى طبیعى مانند آب و آتش از آثار خود آگاه نمى باشند ولى اگر فعل فاعل همراه با قصد انجام گرفت، به تناسب قصد خود، علم به فعل خود خواهد داشت، هرگاه به صورت اجمال، آهنگ فعل کرد، علم او نیز به صورت اجمال خواهد بود و اگر به صورت تفصیل آهنگ فعل نمود، به فعل خود علم تفصیلى خواهد داشت.
روى این اصل متکلّم، غالباً به الفاظ و حروف سخن خود علم اجمالى دارد نه تفصیلى، چون کلمات و حروف را به صورت اجمال قصد مى کند ولى آن کس که از چند عنصر، مرکبى را مى سازد به یک یک آن عناصر، علم تفصیلى دارد زیرا هر یک از آنها را به طور تفصیل قصد مى کند.
بنابراین، اصل علم به فعل، و کیفیت آن، تابع وجود قصد در فاعل، و شیوه آهنگ آن است.
ب: هرگاه(2) اراده خدا بر تحقق چیزى تعلق بگیرد که اراده انسان نیز بر آن تعلق گرفته باشد، مثلاً هر دو بخواهند جسمى را حرکت دهند در این صورت این حرکت از سه حال بیرون نیست:
1. تنها مخلوق قدرت خدا باشد.
2. تنها مخلوق قدرت انسان باشد.
3. هر دو قدرت در پیدایش آن تأثیر بگذارند.
فرض دوم مستلزم ترجیح مرجوح بر راجح است، زیرا قدرت خدا بالاتر از توان انسان است و بر آن رجحان دارد، چگونه مى توان تصور کرد که قدرت غالب و برتر، مغلوب قدرت غیر برتر گردد؟
فرض سوم مستلزم آن است که شىء واحد، معلوم دو علت باشد و آن نیز غیر صحیح است.
طبعاً در میان این سه صورت، تنها، صورت نخست صحیح و قابل قبول خواهد بود.(3)
پاسخ این استدلال نیز روشن است، زیرا در اینجا مى توان گفت حرکت جسم مخلوق دو قدرت است و اجتماع دو قدرت بر یک مقدور در صورتى محال است که هر دو قدرت به طور مستقل و در عرض یکدیگر قرار گیرند، نه در طول یکدیگر، و یکى وابسته به دیگرى باشد، در این مورد، جریان از همین قبیل است زیرا خدا به دو صورت در صفحه کون قدرت نمایى مى کند.
1. با آفرینشگرى مستقیم خود، موجوداتى را که از نظر قداست و کمال به او نزدیکترند مانند مجردات، ایجاد مى کند.
2. با آفریدن یک سلسله موجودات طبیعى و اعطاء قدرت وابسته به گروهى از آنها مانند انسان، آنگاه که خواهان انجام چیزى باشند، به قدرت خود تجلى مى بخشد، دیگر لازم نیست که مستقیماً و از غیر مجراى قدرت انسان، دست به کار شود و چیزى را موجود کند.
در استدلال مستدل یک اصل، مسلم گرفته شده است و آن این که همه اشیاء مقدور خدا است و قدرت نمایى حق پیوسته به صورت مستقیم و بدون سبب سازى انجام مى گیرد در حالى که معنى این که همه اشیاء مقدور خدا است، چنین قدرت نمایى نیست، بلکه براى قدرت نمایى او دو راه وجود دارد که هر دو را یادآور شدیم:
ج: هرگاه فعل انسان مخلوق خود انسان باشد، در صورت اختلاف اراده او با اراده خدا با مشکل بزرگى روبرو مى شویم، مثلاً انسان خواهان حرکت
جسمى، و خدا خواهان سکون آن باشد، یا خدا حیات فردى را بخواهد و بشر مرگ او را، در این صورت چهار حالت پیش مى آید که تنها آن حالت صحیح است که منطبق با مسأله «خلق افعال» مى باشد اینک بیان صورتها:
1. هیچ کدام انجام نگیرد.
2. هر دو انجام پذیرد.
3. فقط مراد خدا واقع شود.
4. خواسته بنده صورت پذیرد.
فرض نخست مستلزم ارتفاع نقیضین(یا مستلزم خلف است زیرا فرض این است که یکى از آن دو رخ داده است).
فرض دوم مستلزم اجتماع آن دو مى باشد و فرض چهارم، غلبه اراده بنده بر اراده و خواست خدا است و آن نیز محال است، طبعاً صورت سوم متعین خواهد بود و آن این که خواسته خدا انجام مى گیرد نه خواسته انسان.
از این بیان مى توان استفاده کرد که قدرت انسان براى ایجاد و آفرینش صلاحیت ندارد.(4)
پاسخ: این استدلال، مربوط به توحید در تدبیر است، و در مورد دو قدرت یکسان (دو واجب الوجود) کاربرد دارد، در مورد اراده خدا، و بنده او در مورد دو واجب الوجود که هر کدام مى خواهد جهان را به نوعى اداره کنند گفته مى شود: یا خواسته هر دو صورت مى پذیرد، یا خواسته یکى ، یا هیچ کدام و گزینش هریک محذور دارد.
ولى چنین استدلالى در مورد اراده خدا ، و خواست بنده او مورد ندارد زیرا به حکم این که اراده خدا علت تامه است، مؤثر بود و جلو تأثیر اراده آینده را مى گیرد.
و به دیگر سخن: قدرت خدا (مطابق فرضیه طرف که او را خالق مباشرى تمام کائنات مى داند) علت تام، و قدرت انسان فقط مقتضى است زیرا از شرایط تأثیر قدرت امکانى این است که قدرت واجب بر خلاف آن نباشد، و در غیر این صورت به حکم وجود مانع، قدرت انسان ناقص و نارسا خواهد بود.
آرى این استدلال در فرض دو خدا صحیح است که قدرت هم سنگ و هم سان دارند و مستدل این دو مورد را به هم خلط نموده است.
تا اینجا با دلایل عقلى قائلان به خلق اعمال آشنا شدیم ولى این گروه علاوه بر دلایل عقلى یک رشته دلایل نقلى نیز آورده اند که به عنوان نمونه برخى را یادآور مى شویم:
1) اربعین، ص 228ـ 233، نیز مراجعه شود به تلخیص المحصل، ص 325ـ 327 و شرح مقاصد تألیف تفتازانى، ص 127ـ 131.
2) محقّق طوسى در پاسخ این استدلال چنین گفته است: «والایجاد لا یستلزم العلم إلاّ مع اقتران القصد فیکفى الاجمال» : ایجاد آنگاه مستلزم علم است که با قصد همراه باشد و در این صورت نیز علم اجمالى به فعل کافى است(کشف المراد، ص 190; شرح تجرید فاضل قوشچى، ص 447).
3) اربعین ، ص 29; شرح مقاصد تألیف تفتازانى، ص 128.
4) اربعین، تألیف فخر رازى، ص 232; تلخیص المحصل، ص 327.