درباره انحصار خالقیت به خدا و این که آفریدگارى جز او نیست و افعال
انسان نیز مخلوق او مى باشد در دو مرحله مى توان سخن گفت:
1. بررسى واقع بینانه مسأله.
2. تحلیل برهان اشاعره.
در مرحله نخست به صورت فشرده یادآور مى شویم، در «حکمت متعالیه» دو مسأله اساس تمام معارف عقلى است.
1. اصالت از آن وجود است و در خانه هستى، جز وجود، چیزى اصالت ندارد، ماهیات که بیانگر حدود وجود اشیاء مى باشد، در پرتو آن تحقق دارند.
2. وجود در همه مراحل یک حقیقت بیش ندارد، و تفاوتها به لحاظ شدت و ضعف، ووجوب و امکان، و کمال و نقص وجودى مى باشند، مثلاً اگر ما حقیقت وجود را همان «طرد عدم» بیندیشیم این حقیقت در همه مراحل موجود است، و هر وجودى در هر مرحله اى «طارد عدم» خود مى باشد خواه وجود، وجود واجبى باشد و یا امکانى، خواه مجرد باشد و خواه مادى، و هرگز ممکن نیست در یک مرحله عدم خود را طرد کند، و در مرحله دیگر پذیراى آن عدم باشد.
روى اصل دوم پیروان حکمت متعالیه بر این اصل اذعان دارند که: همان گونه که مفهوم وجود مفهوم واحد و گسترده اى است و به یک معنى، بر همه موجودات اطلاق مى شود، حقیقت وجود هم، حقیقت واحدى است که آن حقیقت در همه مراتب متحقق است و منشأ تفاوتها، نقص و کمال مراتب است.
بر پایه این دو اصل:
1. اصالت از آن وجود است.
2. واقعیت وجود، حقیقت واحده داراى مراتب است.
نمى توان گفت که این حقیقت در یک مرحله مؤثر و موجد است، و در مرحله دیگر پیراسته و فاقد هر نوع تأثیر مى باشد، زیرا لازمه وحدت و اشتراک در حقیقت، اشتراک در آثار است هر چند، خود اثرها، بسان خود مؤثرها متفاوت مى باشد.
اصل وحدت حقیقت وجود در تمام مراتب «از اصولى است که تحولات عظیمى در تفکر فلسفى انسانها پدید مى آورد و یکى از آن نتایج اثبات یک سلسله اوصاف و خواص، براى اصل وجود در تمام مراتب است و از این جهت یادآور شدیم که اگر در مرحله اى (مرتبه وجود واجب) تأثیرى باشد، مراحل دیگر نیز به تناسب مرتبه وجود، از آن بى بهره نخواهد بود.
و براى آشنایى بیشتر با برهان مسأله، یادآور مى شویم که مسأله ایجاد که در واجب الوجود مورد پذیرش تمام فرق است در بدو نظر مى تواند مربوط به یکى از امور یاد شده در ذیل باشد:
1. وجود.
2. ماهیت.
3. عدم.
دومى و سومى چیزى نیست که منشأ اثر در خارج باشد (علاوه بر این که در قلمرو هستى واجبى هیچ گونه عدم و ماهیتى راه ندارد) طبعاً مربوط به خود وجود خواهد بود، اگر تأثیر از آن خود وجود است فرض این است که وجود
به صورت یک اصل ثابت در تمام مراحل تحقق دارد، طبعاً باید لازم آن که تأثیر و ایجاد است در تمام مراحل به صورت مناسب با خود آن مرتبه، وجود داشته باشد.
ممکن است تصور شود که تأثیر و ایجاد از خواص مرتبه اى از مراتب وجود است که از آن به «وجوب وجود» تعبیر مى کنیم، در این صورت نمى توان اثر چنین مرتبه اى را در مراتب ضعیف تر جستجو کرد.
ولى این سخن پندارى بیش نیست، زیرا تشکیل دهنده و مقوم این مرتبه که از آن به کمال مطلق تعبیر مى کنیم، چیزى جز وجود نیست، بنابراین به هر کجا برویم، خواه در مرتبه کامله و خواه در مرتبه ناقصه، با وجود سر وکار خواهیم داشت وا گر تأثیرى در مرتبه کامل از وجود، دیدیم طبعاً اثر مربوط به وجود کامل خواهد بود، و کمال بیانگر مرتبه اى از وجود است، و چیزى جز او نیست و اگر وجود از آن نظر که وجود است مبدأ اثرى گشت، طبعاً همه آن وجود، ولو به صورت کم رنگ ووابسته باید مبدأ اثر گردد.
روى این اصل در حکمت متعالیه ثابت شده است که صفات کمالى واجب، به نامهاى علم و قدرت وحیات در همه مراحل به تناسب، موجود است و هر کجا پاى وجود در میان است همه این صفات به صورت خاصى نمایان مى باشد.
بنابراین کسانى که بخواهند، تأثیر و ایجاد را از آن واجب بدانند و از دیگر مراتب هر نوع تأثیر وایجاد را و لو به صورت ظلّى و تبعى، و به شکل وابسته به خدا، سلب کنند، حقیقت وجود را نشناخته و مراتب را به صورت حقایق متباین و هستى هاى جدا از هم و غیر متسانخ، اندیشیده اند.
تا اینجا با سیماى حقیقت درباره نقش وجود در هر مرحله آشنا شدیم اکنون لازم است، به تحلیل برهان اشاعره در سلب هر نوع تأثیر از وجودات امکانى، و نقش تأثیر انسان در کارهاى اختیارى خود بپردازیم: