القدیم، الأزلی لغةً
«القدیم» فعیل بمعنى فاعل من مادّة «قدم» وهو یدلّ على سَبْق، ثمّ یتفرّع منه ما یقاربه، یقولون: القِدَم: خلاف الحدوث، ویقال: شیء قدیم: إِذا کان زمانه سالفا، ویقال: قَدَم، یَقدُم، قَدما، أَی: تقدّم(1)، بناءً على هذا، القدیم تارةً یستعمل فی الموجود الذی لیس لوجوده ابتداء والموجود الذی لم یزل، وتارةً یستعمل فی الموجود الذی زمانه سالف.
الأَزلیّ، نسبةً إِلى الأَزل، قال الخلیل: الأَزل: شدّة الزمان(2)
قال ابن فارس: «أَزل» أَصلان: الضیق، والکذب… أَمّا الأَزل الذی هو القِدَم، فالأَصل لیس بقیاس، ولکنّه کلام موجز مُبدَل، إِنّما کان «لم یزل» فأرادوا النسبة إِلیه فلم یستقم، فنسبوا إِلى یزل، ثُمّ قلبوا الیاء همزة فقالوا: أَزلیّ(3)
فصل پنجاه و چهارم
قدیم، اَزَلى
واژهشناسى «قدیم» و «ازلى»
صفت «قدیم (دیرینه)»، فعیل به معناى فاعل از مادّه ی «قدم» است که بر پیشى گرفتن دلالت دارد. آن گاه معانى نزدیک از آن برگرفته مىشود. براى متضادّ «حدوث»، مىگویند: «قِدَم»، و گفته مىشود: «شىءٌ قدیم (شىء کهنه)»، آن گاه که زمان آن گذشته باشد. همچنین گفته مىشود: «قَدَم، یَقدُم، قَدما» یعنى: پیش آمد.
بر این پایه، «قدیم»، گاه درباره ی موجودى به کار مىرود که هستى آن، آغازى ندارد و موجودى همیشگى است، و گاه درباره ی موجودى به کار مىرود که زمان آن، گذشته است.
صفت «ازلى (همیشگى)» منسوب به ازل است. خلیل مىگوید: «ازل»، یعنى شدّت زمان.
ابن فارس گفته است: «ازل»، دو معنا دارد: تنگى و دروغ…. امّا آن ازلى که به معناى «قِدَم» است، از هیچ یک از این دو معنا نیست؛ بلکه گفتارى است که کوتاه و دگرگون شده است. [آن در اصل،] «لم یزل» بوده است. خواستند به آن [«یاى»] نسبت دهند [و صفت نسبى بسازند]. درست (مطابق قاعده) نبود. پس به «یزل» نسبت دادند. سپس «یاء» را به همزه بدل ساختند و گفتند: «أَزَلىّ».
القدیم، الأزلیّ فی القرآن والحدیث
لم ترد صفة «القدیم» و «الأَزلیّ» فی القرآن الکریم.
وقیل فی البحث اللغویّ أنّ الأَزلیّ بمعنى القدیم، والقدیم تارةً یستعمل فی الموجود الذی لیس لوجوده ابتداء، والموجود الذی لم یزل، وتارةً یستعمل فی الموجود الذی زمانه سالف.
وعندما تنسب الأَحادیث القدیم والأَزلیّ إِلى ذات اللّه وصفاته الذاتیّة فإنّ المعنى الأَوّل هو المقصود، وعندما تنسب ذلک إِلى المخلوقات و أَفعال اللّه کالإحسان والعفو والغفران فالمعنى الثانی هو المراد.
ویمکن أن نشیر من القسم الأَوّل إِلى أَلفاظٍ مثل: «القَدیمُ، المُبدِئُ الَّذی لا بَدءَ لَهُ»(4)، و «القَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنى ولا یَتَغَیَّرُ»(5)، و «لَن تَجتَمِعَ صِفَةُ الأَزَلِ وَالعَدَمِ وَالحُدوثِ وَالقِدَمِ فی شَیءٍ واحِدٍ»(6) ومن القسم الثانی إِلى أَلفاظ نحو: «وإِحسانِکَ القَدیمِ إِلَیَّ»(7)، و «إِن تَعفُ عَنّی فَقدیما شَمَلَنی عَفوُکَ و أَلبَسَتنی عافِیَتُکَ»(8)، و «یا مَن عَفوُهُ قَدیمٌ»(9)
ومن الخلیق بالذکر أَنّ الأَحادیث التی تحمل عنوان «صفة قدمه» المرتبطة بصفاته الذاتیّة سبحانه تشیر إِلى المعنى الأَوّل للقدیم، وإِنّ قسما من الأَحادیث
قدیم و ازلى، در قرآن و حدیث
دو صفت «قدیم» و «ازلى» در قرآن کریم نیامده است.
در بحث لغوى گفته شد که ازلى، به معناى «قدیم» است و قدیم، گاه درباره ی موجودى به کار مىرود که هستى آن، آغازى ندارد و موجودى همیشگى است و گاه درباره ی موجودى به کار مىرود که زمان آن، گذشته است.
در احادیث، هر گاه «قدیم» و «ازلى» به ذات خدا و صفاتِ ذاتى او نسبت داده مىشوند، معناى اوّل، مقصود است و هر گاه به آفریدهها و افعال خدا (مانند: نیکى، گذشت و آمرزش) نسبت داده مىشود، معناى دوم، مراد است.
از گونه ی نخست، مىتوان به تعابیرى مانند: «القدیم، المبدئ الّذى لا بدء له؛ دیرینه، آغازگرى است که آغازى ندارد» و «القَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنى ولا یَتَغَیَّرُ؛ دیرینه، نوپدید نیست و نابود نمىگردد و دگرگون نمىشود» و «لن تجتمع صفة الأزل و العدم و الحدوث و القدم فى شىء واحد؛ هرگز وصف همیشگى و نیستى و نوپدیدى و دیرینگى، در یک شىء فراهم نمىآید»، و از گونه ی دوم به تعابیرى مانند: «و إحسانک القدیم إلىّ؛ و به نیکىِ دیرینهات به من» و «إن تعفُ عنّى فقدیما شملنى عفوک و ألبستنى عافیتک؛ و اگر از من درگذرى، از دیرباز، بخشایش تو مرا در بر گرفته و عافیت تو، مرا فرو پوشانده است!» و «یا من عفُوهُ قدیم؛ اى آن که بخشایش او دیرینه است!» اشاره کرد.
درخور ذکر است که احادیث موجود در ذیل عنوان «توصیف دیرینگى او» که به صفات ذاتى خداوند عز و جل مرتبط اند، به معناى نخست «قدیم»، و بخشى از احادیث موجود در ذیل عنوان «آنچه درباره ی دیرینگى نامها و کارهاى خدا
التی تحمل عنوان «ما رُوی فی قدم أَسمائه و أَفعاله» المرتبطة بصفاته الفعلیّة و أَفعاله تعالى تشیر إِلى المعنى الثانی له.
54 / 1
صِفَةُ قِدَمِهِ
5038. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ أَنتَ اللّهُ… الشَّهیدُ القَدیمُ، العَلِیُّ العَظیمُ.(10)
5039. عنه صلى الله علیه و آله: الحَمدُ للّهِِ المَلِکِ الرَّحیمِ، الأَوَّلِ القَدیمِ، خالِقِ العَرشِ وَالسَّماواتِ وَالأَرَضینَ… أَشهَدُ أَنَّ کُلَّ مَعبودٍ مِن عَرشِکَ إِلى قَرارِ أَرضِکَ باطِلٌ غَیرَ وَجهِکَ الکَریمِ المَعبودِ القَدیمِ.(11)
5040. الإمام علیّ علیه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذی لا یَزولُ ولا یَزالُ، الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ قَبلَ کانَ ولا یوجَدُ لِکانَ مَوضِعٌ قَبلَهُ.(12)
5041. عنه علیه السلام: لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الَّذی لا حَیَّ مَعَهُ فی دَیمومَةِ بَقائِهِ، قَیّومٌ قَیّومٌ لا یَفوتُ شَیءٌ عِلمَهُ ولا یَؤُودُهُ(13)، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الباقی بَعدَ کُلِّ شَیءٍ وآخِرَهُ، دائِمٌ بِغَیرِ فَناءٍ، ولا زَوالَ لِمُلکِهِ.(14)
5042. عنه علیه السلام: الحَمدُ للّهِِ المُتَوَحِّدِ بِالقِدَمِ وَالأَزَلِیَّةِ، الَّذی لَیسَ لَهُ غایَةٌ فی دَوامِهِ ولا لَهُ
روایت شده است» که به صفات فعلى و افعال خداى والا مربوط اند، به معناى دوم «قدیم» اشاره دارند.
54 / 1
توصیف دیرینگى او
5038. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدایا! تو خداىِ… گواه و دیرینه، و بلندپایه و سترگى.
5039. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ستایش، از آنِ خداى فرمانرواىِ مهربان است؛ نخستینِ دیرینه، آفریدگار عرش و آسمانها و زمینها…. گواهى مىدهم که هر پرستیدهاى از عرش تو تا آرامگاه زمین، باطل است، جز وجه کریم پرستیده ی دیرینه ی تو.
5040. امام على علیه السلام: ستایش، از آنِ خداست که از میان نمىرود و هماره هست! ستایش، از آنِ خداست که پیش از «بود»، بود و براى «بود»، جایگاهى پیش از او یافت نمىشود.
5041. امام على علیه السلام: خدایى جز خدا نیست که در جاودانگى بقایش، زندهاى با او نیست. پاینده است، پاینده است و چیزى از دانش او به در نمىرود و بر او گران نمىآید. خدایى نیست جز خداى پایدارِ پس از همه ی چیزها و [پس از] پایان آنها. جاودانه ی بىنابودى است و فرمانروایى او، زوال ناپذیر است.
5042. امام على علیه السلام: ستایش، از آنِ خداى یگانه در دیرینگى و ازلى بودن است؛ کسى
أَوَّلِیَّةٌ… هُوَ الباقی بِغَیرِ مُدَّةٍ.(15)
5043. عنه علیه السلام: إِنَّ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالَى اسمُهُ- عَلى ما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ بِالاِنفِرادِ وَالوَحدانِیَّةِ، هُوَ النّورُ الأَزَلِیُّ القَدیمُ الَّذی لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، لا یَتَغَیَّرُ، ویَحکُمُ ما یَشاءُ ویَختارُ.(16)
5044. عنه علیه السلام- لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّبِّ مَتى کانَ؟-: کانَ بِلا کَینونِیَّةٍ، کانَ بِلا کَیفٍ، کانَ لَم یَزَل بِلا کَمٍّ وبِلا کَیفٍ، کانَ لَیسَ لَهُ قَبلٌ، هُوَ قَبلَ القَبلِ بِلا قَبلٍ ولا غایَةٍ ولا مُنتَهىً، اِنقَطَعَت عَنهُ الغایَةُ، وهُوَ غایَةُ کُلِّ غایَةٍ.(17)
5045. عنه علیه السلام: إِنّا لَمّا رَأَینا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّکَ مُتَناهِیَةً أزمانُهُ و أعیانُهُ وحَرَکاتُهُ و أَکوانُهُ وجَمیعُ ما فیهِ، ووَجَدنا ما غابَ عنّا مِن ذلِکَ یَلحَقُهُ النِّهایَةُ ووَجدنَا العَقلَ یَتَعَلَّقُ بِما لا نِهایَةَ، ولَولا ذلِکَ لَم یَجِدِ العَقلُ دَلیلاً یُفَرِّقُ ما بَینَهُما، ولَم یَکُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهایَةَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِیّا سَرمَدِیّا(18) لَیسَ بِمَعلومٍ أَنَّهُ مَقصورُ القُوى، ولا مُقدورٌ ولا مُتَجَزِّئٌ ولا مُنقَسِمٌ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِکَ أَن یَکونَ ما لا یَتَناهى مِثلَ ما یَتَناهى.
و إِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِکَ فَقَد ثَبَتَ فی عُقولِنا أَنَّ ما لا یَتَناهى هُوَ القَدیمُ الأَزَلِیُّ، وإِذا ثَبَتَ شَیءٌ قَدیمٌ وشَیءٌ مُحدَثٌ فَقَدِ استَغنَى القَدیمُ البارِئُ لِلأَشیاءِ عَنِ المُحدَثِ
که در جاودانگى، پایانى ندارد و سرآغازى ندارد…. اوست پایدارِ بىمدّت.
5043. امام على علیه السلام: خدا- که والاست و نام او بلندپایه است- آن گونه که خود را به یگانگى و یکتایىْ وصف نموده، همان روشنایىِ ازلىِ دیرینه است که چیزى مانند او نیست. دگرگونى نمىپذیرد و بدانچه بخواهد و برگزیند، حُکم مىکند.
5044. امام على علیه السلام- در پاسخ این پرسش که خداوندگار، از کِى بوده است؟-: او بىهستى [-ِ زائد بر ذات] است. بىچگونگى است. هماره، بدون چندى و چگونگى است و قبلى نداشته است. او پیش از قبل، بوده است و بىقبل و بىپایان و بىنهایت است. پایان، از او باز ایستاد و او پایانِ هر پایانى است.
5045. امام على علیه السلام: ما از آن جا که این جهان جنبنده را دیدیم که زمانها و اعیان و جنبشها و هستىهایش و همه ی آنچه در آن است، پایانپذیرند و یافتیم که آنچه از آن که بر ما پنهان است، به پایان مىپیوندد و یافتیم که خِرد، به چیزى تعلّق مىگیرد که پایانى نداشته باشد- و اگر چنین نبود، خِرد دلیلى نمىیافت که میان آن دو (امر پایانپذیر و امر پایانناپذیر) جدایى افکنَد، و ما چارهاى جز این نداریم که امر پایان ناپذیر را چنین اثبات کنیم که دانستهاى معقول و ابدى و جاودانه است و چنان چیزى نیست که معلوم باشد قواى اندکى دارد، و مقدور و تجزیهپذیر و بخشپذیر هم نیست، که اگر چنین بود، واجب مىگردید که امر پایانناپذیر، همانند امر پایان پذیر باشد، و آن گاه که آن [نکتهها] براى ما ثابت شد، در خردهایمان ثابت خواهد شد که امر پایانناپذیر، همان دیرینه ی ازلى است و چون [وجودِ] شیئى دیرینه و شیئى نوپدید، ثابت گشت، [روشن است که] دیرینه ی آفریننده ی اشیا، از نوپدیدى که آن را ساخته و آفریده و پدید آورده، بىنیاز است،
الَّذی أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ و أَحدَثَهُ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّةِ العَقلِیَّةِ أَنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشیاءِ و أَنَّهُ لا خالِقَ إِلاّ هُوَ، فَتَبارَکَ اللّهُ المُحدِثُ لِکُلِّ مُحدَثٍ، الصّانِعُ لِکُلِّ مَصنوعٍ، المُبتَدِعُ لِلأَشیاءِ مِن غَیرِ شَیءٍ.(19)
5046. الإمام الحسن علیه السلام: الحَمدُ للّهِِ الواحِدِ بِغَیرِ تَشبیهٍ، الدّائِمِ بِغَیرِ تَکوینٍ… العَزیزِ لَم یَزَل قَدیما فِی القِدَمِ.(20)
5047. الإمام زین العابدین علیه السلام: اللّهُمَّ أَنتَ الوَلِیُّ المُرشِدُ… وَالرّازِقُ الکَریمُ وَالسّابِقُ القَدیمُ.(21)
5048. الإمام الباقر علیه السلام: اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الحَیُّ القَیّومُ، الدّائِمُ الدَّیمومُ، القَدیمُ الأَزَلِیُّ الأَبَدِیُّ، بَدیعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ.(22)
5049. التوحید عن سلیمان بن مهران: قُلتُ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: هَل یَجوزُ أَن نَقولَ: إِنَّ اللّهَ عز و جل فی مَکانٍ؟
فَقالَ: سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِکَ، إِنَّهُ لَو کانَ فی مَکانٍ لَکانَ مُحدَثا، لِأَنَّ الکائِنَ فی مَکانٍ مُحتاجٌ إِلَى المَکانِ، وَالاِحتِیاجُ مِن صِفاتِ المُحدَثِ لا مِن صِفاتِ القَدیمِ.(23)
5050. الإمام الصادق علیه السلام: یا ذَا القُوَّةِ القَوِیَّةِ، وَالقِدَمِ الأَزَلِیَّةِ.(24)
5051. عنه علیه السلام- فی بَیانِ احتِجاجاتِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله-:… ثُمَّ أَقبَلَ صلى الله علیه و آله عَلَى النَّصارى فَقالَ لَهُم:
و با برهان عقلى، در نزد ما راست خواهد بود که اوست پدید آورنده ی اشیا و آفریدگارى جز او نیست. پس والا و بلندپایه است پدید آورنده ی هر نوپدیدى و سازنده ی هر ساختهاى و نوآورِ اشیا از نیستى.
5046. امام حسن علیه السلام: ستایش، از آنِ خداست که یگانه ی بىتشبیه، جاودانه ی بى پدید آمدن [به وسیله ی کسى]… و عزّتمند، هماره دیرینه در دیرینگى است.
5047. امام زین العابدین علیه السلام: خدایا! تویى سرپرست راهنما… و روزىرسان کریم و پیشینِ دیرینه.
5048. امام باقر علیه السلام: خدا کسى است که جز او خدایى نیست؛ [خداى] زنده ی پاینده و پایدارِ جاودانه و دیرینه ی ازلىِ ابدى و نوآورِ آسمانها و زمین.
5049. التوحید- به نقل از سلیمان بن مهران-: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا رواست که بگوییم: خداى عز و جل در جایى است؟
فرمود: «خدا پیراسته و برتر از آن است. اگر او در جایى مىبود، نوپدید بود؛ زیرا باشنده در یک مکان، نیازمند به مکان است و نیازمندى، از اوصاف نوپدیده است، نه از صفات دیرینه».
5050. امام صادق علیه السلام: اى دارنده ی نیروى قوى و دیرینگى ازلى!
5051. امام صادق علیه السلام- در بیان احتجاجهاى پیامبر صلى الله علیه و آله-:… سپس به مسیحیان روى کرد و به
و أَنتُم قُلتُم: إِنَّ القَدیمَ عز و جل اتَّحَدَ بِالمَسیحِ ابنِهِ، فَمَا الَّذی أَرَدتُموهُ بِهذَا القَولِ؟ أَرَدتم أَنَّ القَدیمَ صارَ مُحدَثا لِوُجودِ هذَا المُحدَثِ الَّذی هُوَ عیسى، أَوِ المُحدَثِ الَّذی هُوَ عیسى صارَ قَدیما لِوُجودِ القَدیمِ الَّذی هُوَ اللّهُ، أَو مَعنى قَولِکُم: إِنَّهُ اتَّحَدَ بِهِ أَنَّهُ اختَصَّهُ بِکَرامَةٍ لَم یُکرِم بِها أَحَدا سِواهُ.
فَإِن أَرَدتُم أَنَّ القَدیمَ صارَ مُحدَثا فَقَد أَبطَلتُم؛ لِأَنَّ القَدیمَ مُحالٌ أَن یَنقَلِبَ فَیَصیرَ مُحدَثا.
و إِن أَرَدتُم أَنَّ المُحدَثَ صارَ قَدیما فَقَد أَحَلتُم؛ لِأَنَّ المُحدَثَ أَیضا مُحالٌ أَن یَصیرَ قَدیما.
و إِن أَرَدتم أَنَّهُ اتَّحَدَ بِهِ بِأَنَّهُ اختَصَّهُ وَاصطَفاهُ عَلى سائِرِ عِبادِهِ، فَقَد أَقرَرتُم بِحُدوثِ عیسى وبِحُدوثِ المَعنَى الَّذِی اتَّحَدَ بِهِ مِن أَجلِهِ، لِأَنَّهُ إِذا کانَ عیسى مُحدَثا وکانَ اللّهُ اتَّحَدَ بِهِ- بِأَن أَحدَثَ بِهِ مَعنىً صارَ بِهِ أَکرَمَ الخَلقِ عِندَهُ- فَقَد صارَ عیسى وذلِکَ المَعنى مُحدَثَینِ، وهذا خِلافُ ما بَدَأَتُم تَقولونَهُ.(25)
5052. التوحید عن أبی بصیر: أَخرَجَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام حُقّا(26)، فَأَخرَجَ مِنهُ وَرَقَةً فَإِذا فیها:
سُبحانَ الواحِدِ الَّذی لا إِلهَ غَیرُهُ، القَدیمِ المُبدِئِ الَّذی لا بَدیءَ(27) لَهُ، الدّائِمِ الَّذی لا نَفادَ لَهُ.(28)
آنان فرمود: «و شما گفتید: دیرینه (خداوند) با پسرش، مسیح، یکى گشته است. از این سخن، چه مقصودى دارید؟ [آیا] مقصودتان این است که دیرینه، به سبب وجود این نوپدید- که همان عیسى است- نوپدید گشته است، یا [این که] نوپدیدى که عیسى است، به سبب وجود دیرینه- که همان خداست- دیرینه گشته است؟ و یا معناى گفتار شما که مىگویید: او (خدا) با او (عیسى) یکى گشته، این است که او را به کرامتى ویژه ساخته که کسى جز او را آن کرامت نبخشیده است؟
اگر مقصود شما این است که دیرینه، نوپدید گشته است، هر آینه، سخنى باطل آوردید؛ زیرا محال است که دیرینه دگرگون شود و نوپدید گردد.
اگر مقصود شما این است که نوپدید، دیرینه گشته است، سخنى محال گفتید؛ زیرا نوپدید نیز محال است که دیرینه گردد.
و اگر مقصود شما این است که او (خدا) با او یکى گشته و این گونه او را [به کرامت خود] ویژه ساخته و او را بر دیگر بندگانش برگزیده است، در این صورت، به نوپدید بودن عیسى و به نوپدید بودن حقیقتى که به سبب آن با او یکى گشته، اقرار کردهاید؛ زیرا اگر عیسى نوپدید باشد و خدا با او یکى شده باشد (بدین گونه که حقیقتى را در او پدید آورده باشد که به سبب آن، گرامىترینِ بندگان در نزد او گردد)، [در این صورت،] عیسى و آن حقیقت، نوپدید خواهند بود و این، بر خلاف گفتارى است که در آغاز داشتید».
5052. التوحید- به نقل از ابو بصیر-: امام صادق علیه السلام دُرجى (صندوقچهاى) خارج کرد و از آن، برگهاى در آورد که در آن، این بود: «پیراسته است یگانهاى که جز او خدایى نیست؛ دیرینه ی آغازگرى که آغازى ندارد و جاودانهاى که پایانى ندارد».
5053. الاحتجاج: مِن سُؤالِ الزِّندیقِ الَّذی سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن مَسائِلَ کَثیرَةٍ أَن قالَ:… مِن أَیِّ شَیءٍ خَلَقَ اللّهُ الأَشیاءَ؟
قالَ علیه السلام: مِن لا شَیءٍ. فَقالَ: کَیفَ یَجیءُ مِن لا شَیءٍ شَیءٌ؟
قالَ علیه السلام: إِنَّ الأَشیاءَ لا تَخلو أَن تَکونَ خُلِقَت مِن شَیءٍ أَو مِن غَیرِ شَیءٍ؛ فَإِن کانَت خُلِقَت مِن شَیءٍ کانَ مَعَهُ فَإِنَّ ذلِکَ الشَّیءَ قَدیمٌ، وَالقَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنى ولا یَتَغَیَّرُ.(29)
5054. الإمام الکاظم أو الرضا علیهما السلام- لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَى المَعرِفَةِ-: الإِقرارُ بِأَنَّهُ لا إِلهَ غَیرُهُ ولا شِبهَ لَهُ ولا نَظیرَ، و أَنَّهُ قَدیمٌ مُثبَتٌ مَوجودٌ غَیرُ فَقیدٍ، و أَنَّهُ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ.(30)
5055. الإمام الرضا علیه السلام: اِعلَم- عَلَّمَکَ اللّهُ الخَیرَ- إِنَّ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالى- قَدیمٌ وَالقِدَمُ صِفَتُهُ الَّتی دَلَّتِ العاقِلَ عَلى أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ فی دَیمومِیَّتِهِ، فَقَد بانَ لَنا بِإِقرارِ العامَّةِ مُعجِزَةُ الصِّفَةِ أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَ اللّهِ ولا شَیءَ مَعَ اللّهِ فی بَقائِهِ، وبَطَلَ قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ کانَ قَبلَهُ أَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ، وذلِکَ أَنَّهُ لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ؟ ولو کانَ قَبلَهُ شَیءٌ کانَ الأَوَّلُ ذلِکَ الشَّیءَ لا هذا، وکانَ الأَوَّلُ أَولى بِأَن یَکونَ خالِقا لِلأَوَّلِ، ثُمَّ وَصَفَ نَفسَهُ- تَبارَکَ وتَعالى- بِأَسماءٍ دَعَا الخَلقَ إِذ خَلَقَهُم وتَعَبَّدَهُمَ وَابتَلاهُم إِلى أَن یَدعوهُ بِها، فَسَمّى نَفسَهُ: سَمیعا بَصیرا قادِرا قائِما ناطِقا ظاهِرا باطِنا لَطیفا
5053. الاحتجاج: از جمله سؤالهاى بسیارى که زندیقى از امام صادق علیه السلام پرسید، این بود که گفت:… خدا اشیا را از چه چیزى آفرید؟
فرمود: «از نیستى».
گفت: چگونه از نیستى، چیزى [پدید] مىآید؟
فرمود: «اشیا از دو حال بیرون نیستند: یا از چیزى آفریده شدهاند و یا از نیستى. اگر از چیزى آفریده شده باشند، آن چیز، دیرینه است و دیرینه، نوپدید نیست، و نابود نمىگردد و تغییر نمىپذیرد».
5054. امام کاظم یا امام رضا علیهما السلام- در پاسخ پرسشى درباره ی پایینترین درجه ی شناخت [خدا]-: اقرار کردن به این که جز او خدایى نیست و همانند و همسانى ندارد، و این که او دیرینه و ثابت و موجود و نامفقود است، و این که مانند او چیزى نیست.
5055. امام رضا علیه السلام: بدان- خدا تو را نیکى بیاموزد- که خداى والا و بلندپایه، دیرینه است و دیرینگى، صفت اوست که خردمند را بر این، رهنمون است که چیزى پیش از او نبوده و در جاودانگىاش چیزى با او نیست. پس با اقرار همگان بر این صفت اعجازگر، بر ما روشن گشت که چیزى پیش از خدا نبوده و چیزى با خدا در پایدارى او نیست.
و سخن آن که پنداشت که پیش از او یا همراه او چیزى هست، باطل است؛ زیرا اگر با او در بقایش چیزى مىبود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد؛ زیرا آن، همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسى باشد که همواره با او بوده است؟! و اگر پیش از خدا چیزى مىبود، نخستین، آن شىء بود، نه این (خدا)، و نخستین (آن شىء)، سزاوارتر بود که آفریدگارِ خدا باشد.
پس، او خود را- که والا و بلندپایه است- با نامهایى وصف کرد و آفریدگان را آن گاه که آنان را آفرید و به بندگى گرفت و ایشان را آزمود، دعوت نمود که او را به وسیله ی آنها بخوانند. پس، خود را شنوا، بینا، توانا، استوار، گویا، ظاهر، باطن،
خَبیرا قَوِیّا عَزیزا حَکیما عَلیما.(31)
5056. التوحید عن الحسین بن خالد: سَمِعتُ الرِّضا عَلِیَّ بنَ موسى علیهما السلام یَقولُ: لَم یَزَلِ اللّهُ- تَبارَکَ وتَعالى- عَلیما قادِرا حَیّا قَدیما سَمیعا بَصیرا.
فَقُلتُ لَهُ: یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ، إِنَّ قَوما یَقولونَ: إِنَّهُ عز و جل لَم یَزَل عالِما بِعِلمٍ، وقادِرا بِقُدرَةٍ، وحَیّا بِحَیاةٍ، وقَدیما بِقِدَمٍ، وسَمیعا بِسَمعٍ، وبَصیرا بِبَصَرٍ.
فَقالَ علیه السلام: مَن قالَ ذلِکَ ودانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخرى، ولَیسَ مِن وِلایَتِنا عَلى شَیءٍ، ثُمَّ قالَ علیه السلام: لَم یَزَلِ اللّهُ عز و جل عَلیما قادِرا حَیّا قَدیما سَمیعا بَصیرا لِذاتِهِ، تَعالى عَمّا یَقولُ المُشرِکونَ وَالمُشَبِّهونَ عُلُوّا کَبیرا.(32)
5057. الإمام الجواد علیه السلام: هُوَ اللّهُ القَدیمُ الَّذی لَم یَزَل وَالأَسماءُ وَالصِّفاتُ مَخلوقاتٌ، وَالمَعانی وَالمَعنِیُّ بِها هُوَ اللّهُ الَّذی لا یَلیقُ بِهِ الاِختِلافُ ولاَ الاِئتِلافُ، وإِنَّما یَختَلِفُ ویَأتَلِفُ المُتَجَزِّئُ، فَلا یُقالُ: اللّهُ مُؤتَلِفٌ، ولا: اللّهُ قَلیلٌ، ولا کَثیرٌ، ولکِنَّهُ القَدیمُ فی ذاتِهِ؛ لِأَنَّ ما سِوَى الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ… وما کانَ ناقِصا کانَ غَیرَ قَدیمٍ، وما کانَ غَیرَ قَدیمٍ کانَ عاجِزا.(33)
5058. الإمام العسکری علیه السلام: بِاسمِ اللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ الحَلیمِ الکَریمِ، القَدیمِ الَّذی لا یَزولُ.(34)
باریکبین، آگاه، نیرومند، عزّتمند، فرزانه و دانا نامید.
5056. التوحید- به نقل از حسین بن خالد-: از على بن موسى الرضا علیه السلام شنیدم که فرمود: «خدا- که والا و بلندپایه است- هماره دانا، توانا، زنده، دیرینه، شنوا و بیناست».
به ایشان گفتم: اى پسر پیامبر خدا! گروهى مىگویند: خداى عز و جل هماره با دانشى داناست و با توانایىاى تواناست و با زندگانىاى زنده است و با دیرینگىاى دیرینه است و با شنوایىاى شنواست و با بینایىاى بیناست.
فرمود: «هر که آن را بگوید و به آن باورمند باشد، هر آینه با خداوند عز و جل خدایان دیگرى بر گرفته است و از ولایت ما بهرهاى ندارد».
آن گاه فرمود: «خداوند عز و جل هماره به ذات خود، دانا، توانا، زنده، دیرینه، شنوا و بیناست. او از آنچه شرکورزان و همسانانگاران مىگویند، بسى والاتر است!».
5057. امام جواد علیه السلام: اوست خداى دیرینهاى که هماره بوده است و نامها و صفات، آفریده هستند و معانى و مقصود از آنها، خدایى است که ناهمسانى و سازوارى، شایسته ی او نیست؛ زیرا [موجودِ] تجزیه پذیر، ناهمگون مىشود و سازوارى مىپذیرد. پس نمىتوان گفت: «خدا سازوار است» و نه [مىتوان گفت]: «خدا کم است» و نه: «بسیار است». او در ذات خود، دیرینه است؛ زیرا هرچیزى جز [موجود] یگانه، تجزیه پذیر است، و خدا یگانه است، نه تجزیه پذیر… و آنچه ناقص است، نادیرینه است و آنچه نادیرینه است، ناتوان است.
5058. امام عسکرى علیه السلام: به نام خداى بلندپایه ی سترگِ بردبارِ کریمِ دیرینهاى که زوال نمىپذیرد.
5059. الأمان: عوذَةٌ رُوِیَ أَنَّها وُجدِتَ فی قائِمِ سَیفِ مَولانا عَلِیِّ بنِ أَبی طالِبٍ- صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ- وکانَت فی قائِمِ سَیفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وهِیَ:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، یا أللّهُ یا أللّهُ یا أللّهُ، أَسأَلُکَ یا مَلِکَ المُلوکِ، الأَوَّلَ القَدیمَ الأَبَدِیَّ الَّذی لا یَزولُ ولا یَحولُ(35)(36)
راجع: ج 4 ص 166 (التفکّر فی حدوث العالَم).
54 / 2
کانَ اللّهُ وَلَم یَکُن مَعَهُ شَیءٌ
5060. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: کانَ اللّهُ ولَم یَکُن شَیءٌ غَیرَهُ.(37)
5061. عنه صلى الله علیه و آله: کانَ اللّهُ ولَم یَکُن شَیءٌ قَبلَهُ.(38)
5062. عنه صلى الله علیه و آله: کانَ اللّهُ ولا شَیءَ غَیرُهُ.(39)
5063. عنه صلى الله علیه و آله: کانَ اللّهُ ولَیسَ شَیءٌ غَیرَهُ.(40)
5059. الأمان: گفتهاند تعویذى در دسته ی شمشیر سرورمان، على بن ابى طالب- که درودهاى خدا بر او باد-، یافت شده که [پیش از آن،] در دسته ی شمشیر پیامبر خدا بوده است و آن، این است: «به نام خداى رحمتگر مهربان. اى خدا، اى خدا، اى خدا! از تو درخواست مىکنم، اى فرمانرواى فرمانروایان! اى نخستینِ دیرینه و اى جاودانهاى که از میان نمىرود و دگرگون نمىشود!».
ر. ک: ج 4 ص 167 (اندیشیدن در نوپدید بودن جهان).
54 / 2
خدا بود و چیزى با او نبود
5060. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا بود و هیچ چیزى جز او نبود.
5061. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا بود و هیچ چیزى پیش از او نبود.
5062. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا بود و هیچ چیزى جز او نبود.
5063. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا بود و چیزى جز او نبود.
5064. الإمام الباقر علیه السلام: کانَ اللّهُ ولا شَیءَ غَیرُهُ، لا مَعلومٌ ولا مَجهولٌ.(41)
5065. عنه علیه السلام: کانَ اللّهُ عز و جل ولا شَیءَ غَیرُهُ، ولَم یَزَل عالِما بِما یَکونُ، فَعِلمُهُ بِهِ قَبلَ کَونِهِ کَعِلمِهِ بِهِ بَعدَ کَونِهِ.(42)
5066. عنه علیه السلام: إِنَّ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالى- کانَ ولا شَیءَ غَیرُهُ، نورا لا ظَلامَ فیهِ، وصادِقا لا کِذبَ فیهِ، وعالِما لا جَهلَ فیه، وحَیّا لا مَوتَ فیهِ، وکَذلِکَ هُوَ الیَومُ، وکَذلِکَ لا یَزالُ أَبَدا.(43)
5067. الکافی عن محمّد بن عطیّة: جاءَ رَجُلٌ إِلى أَبی جَعفَرٍ علیه السلام مِن أَهلِ الشّامِ مِن عُلَمائِهِم، فَقالَ: یا أَبا جَعفَرٍ، جِئتُ أَسأَلُکَ عَن مَسأَلَةٍ قَد أَعیَت عَلَیَّ أَن أَجِدَ أَحَدا یُفَسِّرُها، وقَد سَأَلتُ عَنها ثَلاثَةَ أَصنافٍ مِنَ النّاسِ، فَقالَ کُلُّ صِنفٍ مِنهُم شَیئا غَیرَ الَّذی قالَ الصِّنفُ الآخَرُ.
فَقالَ لَهُ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام: ما ذاکَ؟
قالَ: فَإِنّی أَسأَلُکَ عَن أَوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ مِن خَلقِهِ؟ فَإِنَّ بَعضَ مَن سَأَلتُهُ قالَ: القَدَرُ، وقالَ بَعضُهُمُ: القَلَمُ، وقالَ بَعضُهُمُ: الرّوحُ.
فَقالَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام: ما قالوا شَیئا، أُخبِرُکَ أنَّ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالى- کانَ ولا شَیءَ غَیرُهُ، وکانَ عَزیزا ولا أَحَدَ کانَ قَبلَ عِزِّهِ، وذلِکَ قَولُهُ: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ»(44) وکانَ الخالِقُ قَبلَ المَخلوقِ، ولَو کانَ أَوَّلُ ما خَلَقَ مِن خَلقِهِ
5064. امام باقر علیه السلام: خدا بود و چیزى، نه شناخته و نه ناشناخته، جز او نبود.
5065. امام باقر علیه السلام: خدا بود و هیچ چیزى جز او نبود و هماره به آنچه خواهد بود، داناست، و دانش او به آن پیش از بودن آن، چون دانش او به آن پس از بودن آن است.
5066. امام باقر علیه السلام: خدا- که والا و بلندپایه است- بود و هیچ چیزى جز او نبود؛ روشنایىاى که هیچ تاریکىاى در او نبود و راستگویى که هیچ دروغى در او نبود و دانایى که هیچ نادانىاى در او نبود و زندهاى که هیچ مرگى در او نبود و او امروز نیز چنان است و هماره تا ابد، آن سان خواهد بود.
5067. الکافى- به نقل از محمّد بن عطیّه-: مردى از عالمان اهل شام، نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت: اى ابو جعفر! آمدهام از تو پرسشى بکنم، که از یافتن کسى که آن را تفسیر کند، در ماندهام. درباره ی آن از سه گروه از مردمان پرسیدهام و هر گروهى از ایشان، پاسخى غیر از پاسخ گروه دیگر داده است.
اما باقر علیه السلام به او فرمود: «پرسشت چیست؟».
گفت: من از تو درباره ی نخستین چیزى که خدا از میان آفریدههایش آفریده، مىپرسم. برخى از کسانى که از آنان پرسیدهام، گفتهاند: قَدَر است و برخى از ایشان گفتهاند: قلم، و برخى گفتهاند: روح.
امام باقر علیه السلام فرمود: «چیزى نگفتهاند! من، تو را آگاه مىکنم. خداى والا و بلندپایه بود و چیزى جز او نبود، و عزّتمند بود و کسى پیش از عزّتش نبود، و آن، [معناى] سخن خداست که: «پروردگار تو، پروردگار عزّت، از آنچه وصف مىکنند، پیراسته است»، و آفریدگار، پیش از آفریده بود و اگر نخستین چیزى که از آفریدههایش آفرید، چیزى [برآمده] از چیز [دیگر] بود، در این صورت، آن چیز تا ابد پایانى نداشت و در این صورت، همواره با خدا چیزى بود که او
الشَّیءَ مِنَ الشَّیءِ إِذا لَم یَکُن لَهُ انقِطاعٌ أَبَدا، ولَم یَزَلِ اللّهُ إِذا ومَعَهُ شَیءٌ لَیسَ هُوَ یَتَقَدَّمُهُ، ولکِنَّهُ کانَ إِذ لا شَیءَ غَیرُهُ، وخَلَقَ الشَّیءَ الَّذی جَمیعُ الأَشیاءِ مِنهُ؛ وهُوَ الماءُ الَّذی خَلَقَ الأَشیاءَ مِنهُ.(45)
5068. الإمام الصادق علیه السلام: کانَ اللّهُ ولَم یَکُن مَعَهُ شَیءٌ.(46)
5069. عنه علیه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ إِذ لَم یَکُن شَیءٌ غَیرَهُ، وکَوَّنَ الأَشیاءَ.(47)
5070. الإمام الرضا علیه السلام- فی بَیان بُطلانِ قَولِ مَن زَعَمَ أَنَّهُ تَعالى کانَ مَعَهُ شَیءٌ-: لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ، فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ؟(48)
5071. عنه علیه السلام- لَمّا سَأَلَهُ عِمرانُ الصّابی: أَخبِرنی؛ نُوَحِّدُ اللّهَ بِحَقیقَةٍ أَم نُوَحِّدُهُ بِوَصفٍ؟-: إِنَّ النُّورَ البَدیءَ الواحِدَ الکَونَ الأَوَّلَ واحِدٌ لا شَریکَ لَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ، فَردٌ لا ثانِیَ مَعَهُ، ولا مَعلومَ ولا مَجهولَ، ولا مُحکَمَ ولا مُتَشابِهَ.(49)
5072. عنه علیه السلام: اِعلَم- عَلَّمَکَ اللّهُ الخَیرَ- أَنَّ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالى- قَدیمٌ، وَالقِدَمُ صِفَتُهُ الَّتی دَلَّت العاقِلَ عَلى أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ فی دَیمومِیَّتِهِ، فَقَد بانَ لَنا بِإِقرارِ العامَّةِ مُعجِزَةُ الصِّفَةِ أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَ اللّهِ ولا شَیءَ مَعَ اللّهِ فی بَقائِهِ، وبَطَلَ قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ کانَ قَبلَهُ أَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ، وذلِکَ أَنَّهُ لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ، فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ، ولَو کانَ قَبلَهُ شَیءٌ
(خدا) بر آن پیشى نداشت؛ ولى او بود، آن گاه که جز او چیزى نبود. و چیزى را آفرید که همه ی اشیا از آن است و آن، ماء(50) است که اشیا را از آن آفرید».
5068. امام صادق علیه السلام: خدا بود و چیزى با او نبود.
5069. امام صادق علیه السلام: ستایش، خداىْ راست که آن گاه که چیزى جز او نبود، بود و اشیا را پدید آورد.
5070. امام رضا علیه السلام- در بیان بطلان گفتار آن که پنداشت که با خداى متعال، چیزى هست-: اگر با او در بقایش چیزى مىبود، روا نبود که آفریدگارِ آن [چیز] باشد؛ زیرا آن همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسى باشد که همواره با او بوده است؟
5071. امام رضا علیه السلام- هنگامى که عمران صابى از ایشان پرسید: به من خبر بده که: خدا را در ذات، یگانه مىدانیم، یا در وصف؟-: همانا نورِ آغازگرِ یگانهْهستىِ نخستین، یکتاست. انبازى ندارد و چیزى با او نیست. یکتاست و دومى با او نیست، و نه دانسته است و نه نادانسته، و نه محکم است و نه متشابه.(51)
5072. امام رضا علیه السلام: بدان- خدا تو را نیکى بیاموزد- که خداى والا و بلندپایه، دیرینه است و دیرینگى، صفت اوست که خرمند را بر این رهنمون است که چیزى پیش از او نبوده و در جاودانگىاش چیزى با او نیست. پس با اقرار همگان بر این صفت اعجازگر، بر ما روشن گشت که چیزى پیش از خدا نبوده و چیزى با خدا در پایدارى او نیست.
و سخن آن که پنداشت که پیش از او یا با او چیزى هست، باطل است؛ زیرا اگر با او در بقایش چیزى مىبود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد؛ زیرا آن، همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسى باشد که همواره با او بوده است؟! و اگر پیش از خدا چیزى مىبود، نخستین، آن شىء بود، نه این (خدا)،
کانَ الأَوَّلُ ذلِکَ الشَّیءَ لا هذا؟ وکانَ الأَوَّلُ أَولى بِأَن یَکونَ خالِقا لِلأَوَّلِ(52)(31)
5073. الکافی عن أبی هاشم الجعفری: کُنتُ عِندَ أَبی جَعفَرٍ الثّانِی علیه السلام، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ: أَخبِرنی عَنِ الرَّبِّ- تَبارَکَ وتَعالى- لَهُ أَسماءٌ وصِفاتٌ فی کِتابِهِ؟ و أَسماؤُهُ وصِفاتُهُ هِیَ هُوَ؟
فَقالَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام: إِنَّ لِهذَا الکَلامِ وَجهَینِ؛ إِن کُنتَ تَقولُ: «هِیَ هُوَ» أَی إِنَّهُ ذو عَدَدٍ وکَثرَةٍ، فَتَعالَى اللّهُ عَن ذلِکَ. وإِن کُنتَ تَقولُ: هذِهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ لَم تَزَل، فَإِنَّ «لَم تَزَل» مُحتَمِلٌ(53) مَعنَیَینِ؛ فَإِن قُلتَ: لَم تَزَل عِندَهُ فی عِلمِهِ وهُوَ مُستَحِقُّها، فَنَعَم، وإِن کُنتَ تَقولُ: لَم یَزَل تَصویرُها وهِجاؤُها وتَقطیعُ حُروفِها، فَمَعاذَ اللّهِ أَن یَکونَ مَعَهُ شَیءٌ غَیرُهُ، بَل کانَ اللّهُ ولا خَلقَ، ثُمَّ خَلَقَها وَسیلَةً بَینَهُ وبَینَ خَلقِهِ، یَتَضَرَّعونَ بِها إِلَیهِ ویَعبُدونَهُ، وهِیَ ذِکرُهُ، وکانَ اللّهُ ولا ذِکرَ، وَالمَذکورُ بِالذِّکرِ هُوَ اللّهُ القَدیمُ الَّذی لَم یَزَل.(54)
5074. الإمام الهادی علیه السلام- لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوحیدِ فَقیلَ لَهُ: لَم یَزَل اللّهُ وَحدَهُ لا شَیءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الأَشیاءَ بَدیعا وَاختارَ لِنَفسِهِ الأَسماءَ، ولَم تَزَلِ الأَسماءُ وَالحُروفُ لَهُ مَعَهُ قَدیمَةً؟ قالَ-: لَم یَزَلِ اللّهُ مَوجودا ثُمَّ کَوَّنَ ما أَرادَ.(55)
راجع: ص 56 (الحدوث) و 82 (اُصول أزلیّة)،
ج 5 ص 274 (الفصل الثالث: الأَوّل، الآخِر).
و نخستین (آن شىء)، سزاوارتر بود که آفریدگارِ خدا باشد.
5073. الکافى- به نقل از ابو هاشم جعفرى-: نزد امام جواد علیه السلام بودم. مردى از ایشان پرسشى کرد و گفت: مرا از خداوندگارم- که والا و بلندپایه است- آگاه کن. آیا نامها و صفاتى براى خود در کتابش دارد؟ و آیا نامها و صفات او، همان اویند؟
امام جواد علیه السلام فرمود: «این سخن، دو وجه دارد: اگر مىگویى: «آنها اویند»، به این معنا که او داراى شماره و کثرت است، خدا از آن بالاتر است، و اگر مىگویى که: «این نامها و صفات، هماره بودهاند»، [تعبیرِ] «هماره بودهاند»، تاب دو معنا را دارد: اگر گفتى: هماره نزد او [یعنى] در دانش اویند و او سزاوار آنهاست، آرى [، چنین است]! و اگر مىگویى که: صورت آنها و هجاى آنها و بُرش حروف آنها هماره هست، پناه بر خدا که با او چیزى جز او بوده باشد! بلکه خدا بود و هیچ آفریدهاى نبود. سپس آنها (نامها و صفات) را وسیلهاى میان خود و آفریدگانش آفرید که به وسیله ی آنها بر آستان او مویه کنند و او را بپرستند، و آنها [وسیله ی] یادکرد اویند. و خدا بود و هیچ یادکردى نبود، و یاد شده با یادکرد، همان خداى دیرینه است که ازلى است».
5074. امام هادى علیه السلام- هنگامى که از ایشان درباره ی توحید، پرسش شد و به ایشان گفته شد: [آیا چنین است که] خدا هماره یکتا بود و هیچ چیزى با او نبود و سپس اشیا را به نوآورى آفرید و براى خود، نامها را برگزید و هماره نامها و حروفِ او به دیرینگىِ اوست؟-: خدا همیشه موجود بود. سپس آنچه را خواست، به وجود آورد.
ر. ک: ص 57 (نو به نو شدن)
و 83 (موادّ ازلى)،
ج 5 ص 275 (فصل سوم: اوّل، آخر).
کاوشى در حدیث «خدا بود و چیزى با او نبود»
در جوامع حدیثى، حدیثِ «خدا بود و چیزى با او نبود» با تعابیر مختلف و متنوّعى نقل شده است، از جمله: «خدا بود و هیچ چیزى جز او نبود» و «آن گاه که چیزى جز او نبود، او بود» و «خدا هماره موجود بود. سپس آنچه را خواست، به وجود آورد» و «خدا بود و هیچ آفریدهاى نبود» و «هیچ چیزى پیش از او نبوده است و هیچ چیزى در جاودانگىاش با او نیست». این گونه احادیث، در مقام اثبات یگانگى خدا در داشتن صفت «قدیم (دیرینه)» و نیز اثبات نوپدید بودن جهان هستند، نه صرفا اثبات صفت دیرینگى براى خداوند.
نقل شده است که وقتى جُنَید،(56) حدیثِ «خدا بود و چیزى با او نبود» را شنید، گفت: اینک نیز همان گونه است که بود.
جُنید با افزودن این عبارت، در صدد بیان «وحدت وجود» بوده است و در مقام فهماندن این مطلب که در سراى هستى، جز خدا کسى نیست و همان گونه که پیشتر، چیزى با خدا نبوده است، اکنون هم چیزى با خدا نیست و هماکنون با قبل، تفاوتى ندارد. یادآور مىشویم که مفاد گفته ی جُنید، با مفاد احادیث یاد شده،
یکى نیست؛ زیرا این احادیث، در صدد اثبات تفاوت میان اکنون و قبل هستند، با این مضمون که: پیشتر، خدا بود و چیزى آفریده نشده بود؛ ولى هماکنون، آفریدهها آفریده شدهاند. از این رو، صفت «دیرینه بودن»، منحصر در خداست و موجودات دیگر، نوپدیداند و در اکنون، واقعا وجود دارند. در برخى احادیث آمده است: «خدا، هماره موجود بود. سپس آنچه را خواست، آفرید»، «آن گاه که چیزى جز او نبود، او بود و [سپس] اشیا را پدید آورد» و «خدا، هماره تنها بود و چیزى با او نبود. سپس اشیا را آفرید».
بر این پایه، پیش از آفرینش با پس از آفرینش، تفاوت واقعى دارد؛ زیرا پیشتر، آفریدهها نبودهاند؛ ولى اکنون واقعا موجودند. در حدیثى از امام رضا علیه السلام در اثبات یگانگى خدا در صفت «دیرینگى» و اثبات نوپدید بودن آفریدهها آمده است: «اگر با او (خدا) در پایدارىاش چیزى مىبود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد».
به عبارت دیگر، لازمه ی آفرینش، آن است که «خدا باشد و چیزى با او نبوده باشد» و آن گاه خداوند، اشیا را بیافریند.
برخى کوشیدهاند تا براى عبارت جُنید، مستند روایى بیابند. در نتیجه، حدیث امام کاظم علیه السلام را- که مىفرماید: «خداى والا و بلندپایه، هماره بى زمان و مکان بود و اکنون، چنان است که بود»- با عبارت جنید، یکى دانستهاند، در حالى که این حدیث، هیچ ارتباطى با سخن جُنید و اساسا با حدیثِ «خدا بود و چیزى با او نبود» ندارد؛ زیرا در حدیث امام کاظم علیه السلام آمده است که خدا در گذشته، زمان و مکان نداشت و اکنون نیز چنین است؛ یعنى خداى سبحان، چه پیش از آفرینش و چه پس از آن، محدود به زمان و مکان نیست، همان گونه که مىگوییم: خدا دانا بود و اکنون، همچنان است که بود. بنا بر این، در این حدیث، سخنى درباره ی آفریدهها و نوپدیدىِ آنها و نفى دیرینگى از آنها و اثبات یگانه بودن خدا در صفت «دیرینگى» نیامده است.
54 / 3
ما رُویَ فی قِدَمِ أَسمائِهِ وَأَفعالِهِ
5075. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ فی أَوَّلِیَّتِهِ وَحدانِیّا، وفی أَزَلِیَّتِهِ مُتَعَظِّما بِالإِلهِیَّةِ، مُتَکَبِّرا بِکِبرِیائِهِ وجَبَروتِهِ(57)، ابتَدَأَ مَا ابتَدَعَ و أَنشَأَ ما خَلَقَ عَلى غَیرِ مِثالٍ کانَ سَبَقَ بِشَیءٍ مِمّا خَلَقَ، رَبُّنَا القَدیمُ بِلُطفِ رُبوبِیَّتِهِ.(58)
5076. عنه صلى الله علیه و آله: إِذا أَماتَ اللّهُ الخَلائِقَ ولَم یَبقَ شَیءٌ لَهُ روحٌ یَقولُ اللّهُ عز و جل: یا مَلِکَ المَوتِ… أَذَقتَ عِبادی و أَنبِیائی و أَوِلیائی ورُسُلِیَ المَوتَ، وقَد سَبَقَ فی عِلمِیَ القَدیمِ- و أَنَا عَلاّمُ الغُیوبِ- أَنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجهی، وهذِهِ نَوبَتُکَ.(59)
5077. عنه صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِاسمِکَ یا أللّهُ… یا عَظیمُ یا قَدیمُ… یا مَن هُوَ فی مُلکِهِ مُقیمٌ، یا مَن هُوَ فی سُلطانِهِ قَدیمٌ… یا مَن هُوَ فی حِکمَتِهِ لَطیفٌ، یا مَن هُوَ فی لُطفِهِ قَدیمٌ… یا أَحکَمَ مِن کُلِّ حَکیمٍ، یا أَقدَمَ مِن کُلِّ قَدیمٍ… یا عَظیمَ المَنِّ، یا کَثیرَ الخَیرِ، یا قَدیمَ الفَضلِ، یا دائِمَ اللُّطفِ… یا جَمیلَ الثَّناءِ، یا قَدیمَ السَّناءِ(60).. یا مَن هُوَ فی حِکمَتِهِ عَظیمٌ، یا مَن هُوَ فی إِحسانِهِ قَدیمٌ… یا مَن مُلکُهُ قَدیمٌ، یا مَن فَضلُهُ عَمیمٌ، یا مَن عَرشُهُ عَظیمٌ.(61)
5078. عنه صلى الله علیه و آله: یا قَدیمَ الإِحسانِ بِأَهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ یا أللّهُ.(62)
54 / 3
آنچه درباره ی دیرینگىِ نامها و کارهاى او روایت شده است
5075. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ستایش، خداى راست که در اوّل بودن، یگانه است، و در ازلى بودن، با خدایى [اش]، سترگ است، و با عظمت و چیرگىِ خود، بسیار بزرگ است. آنچه را نوآورى نمود، آغازگرى کرد و آنچه را آفرید، بىنمونهاى که پیشتر از آن باشد، پدید آورد. خداوندگار ما، به لطف خداوندگارىاش، دیرینه است.
5076. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آن گاه که خداوند، آفریدگان را مىمیراند و شىءِ جاندارى باقى نمىماند، خداى عز و جل مىگوید: «اى فرشته ی مرگ!… مرگ را به بندگان و پیامبران و دوستان و رسولانم چشاندى و از پیشتر در دانش دیرین من- و منم بسیاردانِ نهانها- آمده که همه چیز، از میان رفتنى است، جز وجه من! اینک، نوبت توست».
5077. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدایا! من از تو درخواست مىکنم به نامت، اى خدا!… اى سترگ، اى دیرینه!… اى آن که در فرمانروایى خود، پایدار است! اى کسى که در سلطه ی خود، دیرینه است!… اى کسى که در فرزانگى خود، ریزبین است! اى آن که در لطف خود، دیرینه است!… اى فرزانهتر از هر فرزانهاى، اى دیرینهتر از هر دیرینهاى!… اى سترگْ نعمت، اى بسیار نیکویىکننده، اى دیرینه بخشش، اى پیوسته لطف، اى زیبا ستایش، اى دیرینه والایى!… اى آن که در فرزانگىاش سترگ است، اى آن که در نیکى کردنش دیرینه است!… اى آن که فرمانروایىاش دیرینه است، اى آن که بخشش او فراگیر است، اى آن که عرش او سترگ است!
5078. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى دیرینه نیکى کننده به اهل آسمانها و زمین، اى خدا!
5079. الإمام علیّ علیه السلام: اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِاسمِکَ المَکنونِ المَخزونِ الطُّهرِ الطّاهِرِ المُبارَکِ، و أَسأَلُکَ بِاسمِکَ العَظیمِ وسُلطانِکَ القَدیمِ.(63)
5080. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ… لَکَ الحَمدُ وَلِیَّ الحَمدِ، ولَکَ الحَمدُ مالِکَ الحَمدِ، ولَکَ الحَمدُ قَدیمَ الحَمدِ، ولَکَ الحَمدُ صادِقَ الوَعدِ.(64)
5081. عنه علیه السلام- فِی الدُّعاءِ-: لَکَ المَنُّ القَدیمُ، وَالسُّلطانُ الشّامِخُ.(65)
5082. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ إِنّی أَحمَدُکَ و أَنتَ لِلحَمدِ أَهلٌ عَلى حُسنِ صُنعِکَ إِلَیَّ، وتَعَطُّفِکَ عَلَیَّ، وعَلى ما وَصَلتَنی بِهِ من نورِکَ، وتَدارَکتَنی بِهِ مِن رَحمَتِک، و أَسبَغتَ عَلَیَّ مِن نِعمَتِکَ، فَقَدِ اصطَنَعتَ عِندی یا مَولایَ ما یَحِقُّ لَکَ بِهِ جَهدی وشُکری لِحُسنِ عَفوِکَ وبَلائِکَ القَدیمِ عِندی.(66)
5083. الإمام الحسین علیه السلام: ثُمَّ إِذ خَلَقتَنی مِن حُرّ(67) الثَّرى لَم تَرضَ لی یا إِلهی بِنِعمَةٍ دونَ أُخرى، ورَزَقتَنی مِن أنواعِ المَعاشِ وصُنوفِ الرِّیاشِ، بِمَنِّکَ العَظیمِ عَلَیَّ، وإِحسانِکَ القَدیمِ إِلَیَّ، حَتّى إِذا أَتمَمتَ عَلَیَّ جَمیعَ النِّعَمِ، وصَرَفتَ عَنّی کُلَّ النِّقَمِ…(68)
5079. امام على علیه السلام: خدایا! من از تو درخواست مىکنم به نامِ پوشیده ی اندوخته ی پاکِ پاکیزه ی پُربرکتت، و از تو مىخواهم به نام سترگت و سلطه ی دیرینهات.
5080. امام على علیه السلام: خدایا!… ستایش، تو راست، اى سرپرست ستایش! و ستایش، تو راست، اى فرمانرواى ستایش! و ستایش، تو راست، اى دیرینه ستایش! و ستایش، تو راست، اى راست وعده!
5081. امام على علیه السلام- در دعا-: تو راست نعمت دیرینه و سلطه ی والا.
5082. امام على علیه السلام: خدایا! تو را مىستایم؛ چرا که تو به خاطر احسان شایستهات بر من، و مهرورزىات با من، و به خاطر آنچه از روشنایىات به من پیوند زدى، و آنچه با رحمتت مرا دریافتى و آنچه از نعمتت که بر من تمام گرداندى، سزاوار ستایشى!
مولاى من! بىگمان، آن سان بر من نیکى کردى که در برابر آن، تلاش و سپاسگزارىام براى تو به دلیل نیکویى بخشایشت و آزمون دیرینهات نزد من، سزاوار گشت.
5083. امام حسین علیه السلام: پس هنگامى که مرا از خاکِ پاکِ نمناک آفریدى- اى خداى من- براى من به نعمتى به جاى [نعمتى] دیگر، خشنود نشدى و به من، انواع معاش [زندگى] و گونههاى جامه ی فاخر(69) را روزى کردى، با نعمت دادن سترگت بر من و نیکى کردن دیرینهات به من، تا این که همه ی نعمتها را بر من تمام ساختى و همه ی کیفرها را از من باز گرداندى.
5084. الإمام زین العابدین علیه السلام: سَیِّدی أَنَا أَسأَلُکَ ما لا أَستَحِقُّ، و أَنتَ أَهلُ التَّقوى و أَهلُ المَغفِرَةِ، فَاغفِر لی و أَلبِسنی مِن نَظَرِکَ ثَوبا یُغَطّی عَلَیَّ التَّبِعاتِ، وتَغفِرُها لی ولا أُطالَبُ بِها، إِنّک ذو مَنٍّ قَدیمٍ وصَفحٍ عَظیمٍ.(70)
5085. عنه علیه السلام- فِی الدُّعاءِ-: اللّهُمَّ… إِنَّکَ ذُو الفَضلِ العَظیمِ، وَالمَنِّ القَدیمِ.(71)
5086. عنه علیه السلام: إِذا أَرَدتَ بِقَومٍ فِتنَةً أَو سوءا فَنَجِّنی مِنها لِواذا(72) بِکَ، وإِذ لَم تُقِمنی مَقامَ فَضیحَةٍ فی دُنیاکَ فَلا تُقِمنی مِثلَهُ فی آخِرَتِکَ، وَاشفَع لی أَوائِلَ مِنَنِکَ بِأَواخِرِها، وقَدیمَ فَوائِدِکَ بِحَوادِثِها.(73)
5087. عنه علیه السلام: یا إِلهی، أَیُّ الحالَینِ أَحَقُّ بِالشُّکرِ لَکَ، و أَیُّ الوَقتَینِ أَولى بِالحَمدِ لَکَ، أَوَقتُ الصِّحَّةِ الَّتی هَنَّأتَنی فیها طَیِّباتِ رِزقِکَ، ونَشَّطتَنی بِها لاِبتِغاءِ مَرضاتِکَ وفَضلِکَ، وقَوَّیتَنی مَعَها عَلى ما وَفَّقتَنی لَهُ مِن طاعَتِکَ، أَم وَقتُ العِلَّةِ الَّتی مَحَّصتَنی(74) بِها، وَالنِّعَمِ الَّتی أَتحَفتَنی بِها، تَخفیفا لِما ثَقُلَ بِهِ عَلى ظَهری مِنَ الخَطیئاتِ، وتَطهیرا لِمَا انغَمَستُ فیهِ مِنَ السَّیِّئاتِ، وتَنبیها لِتَناوُلِ التَّوبَةِ، وتَذکیرا لِمَحوِ الحَوبَةِ(75) بِقَدیمِ النِّعمَةِ.(76)
5088. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ… إِن تُعَذِّبنی فَإِنّی لِذلِکَ أَهلٌ، وهُوَ یا رَبِّ مِنکَ عَدلٌ، وإِن تَعفُ عَنّی
5084. امام زین العابدین علیه السلام: سَرورم! من از تو چیزى مىخواهم که شایسته ی آن نیستم، و تو سزاوار پروا شدن و سزاوار آمرزیدنى، پس مرا بیامرز و از تأخیر انداختنت، جامهاى بر تنم کن تا پیامدها [ى گناهان] را بر من فرو بپوشاند و آنها را برایم مىبخشایى تا از آنها بازخواست نشوم؛ زیرا تویى داراى نعمتِ دیرینه و گذشتِ سترگ.
5085. امام زین العابدین علیه السلام- در دعا-: خدایا!… تویى داراى بخشش سترگ و نعمت دیرینه.
5086. امام زین العابدین علیه السلام: [خدایا!] هر گاه براى گروهى، فتنهاى یا بدىاى خواستى، مرا- که به تو پناهندهام- از آن رهایى ببخش، و چون مرا در دنیایت در جایگاه رسوایى ننشاندى، در آخرتت نیز مرا در چنان جایگاهى منشان، و برایم سرآغازهاى نعمتهایت را به پایان آنها و بهرههاى دیرینهات را به نوپدیدهاى آن، قرین فرما.
5087. امام زین العابدین علیه السلام: اى خداى من! کدام یک از دو حال براى سپاسگزارى به آستان تو، شایستهتر و کدام یک از دو هنگام براى ستایش تو، سزاوارتر است: هنگام تندرستى- که در آن، روزىهاى پاکیزهات را بر من گوارا ساختى و به وسیله ی آنها مرا براى جستن خشنودى و بخشش خود، نشاط بخشیدى و مرا با آنها بر آنچه از طاعت خود توفیق دادى، نیرومند ساختى-؟ و یا هنگام بیمارى که مرا با آن و با نعمتهایى که آنها را به من اهدا کردى، آزمودى تا [مرا] از خطاهایى که بر پشتم سنگینى مىکنند، سبُک سازى و [نیز] براى پاکسازى از گناهانى که در آنها فرو رفتهام و براى بیدار کردن [من] براى دستیابى به توبه و براى یادآورى [به من] با نعمت دیرینه براى نابود کردن گناه؟
5088. امام زین العابدین علیه السلام: خدایا!… اگر مرا عذاب کنى، من سزاوار آنَم و آن، از تو
فَقَدیما شَمَلَنی عَفوُکَ، و أَلبَستَنی عافِیَتَکَ.(77)
5089. عنه علیه السلام: یا رَبِّ… أَنتَ الجَوادُ الَّذی لا یَضیقُ عَفوُکَ، ولا یَنقُصُ فَضلُکَ، ولا تَقِلُّ رَحمَتُکَ، وقَد تَوَثَّقنا مِنکَ بِالصَّفحِ القَدیمِ وَالفَضلِ العَظیمِ.(78)
5090. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ… ما کانَ مِن عَمَلٍ سَیِّىً أَتَیتُهُ فَعَلى عِلمٍ مِنّی بِأَنَّکَ تَرانی و أَنَّکَ غَیرُ غافِلٍ عَنّی، مُصَدِّقٌ مِنکَ بِالوَعیدِ(79) لی، ولِمَن کانَ فی مِثلِ حالی، و أَثِقُ بَعدَ ذلِکَ مِنکَ بِالصَّفحِ الکَریمِ، وَالعَفوِ القَدیمِ، وَالرَّحمَةِ الواسِعَةِ.(80)
5091. الإمام الکاظم علیه السلام: اللّهُمَّ بِبِرِّکَ القَدیمِ، ورَأَفَتِکَ بِبَرِیَّتِکَ(81) اللَّطیفَةِ، وشَفَقَتِکَ بِصَنعَتِکَ المُحکَمَةِ….(82)
5092. الإمام الصادق علیه السلام: اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَلِیَّ الحَمدِ، ومُنتَهَى الحَمدِ، وفِیَّ الحَمدِ عَزیزَ الجُندِ، قَدیمَ المَجدِ.(83)
5093. عنه علیه السلام: إِلهی، عَلِمتَ کُلَّ شَیءٍ، وقَدَّرتَ کُلَّ شَیءٍ، وهَدَیتَ کُلَّ شَیءٍ، ودَعَوتَ کُلَّ شَیءٍ إِلى جَلالِکَ وجَلالِ وَجهِکَ وعِظَمِ مُلکِکَ وتَعظیمِ سُلطانِکَ وقَدیمِ أَزَلِیَّتِکَ
-اى خداوندگار من- دادگرى است، و اگر مرا ببخشایى، از دیرباز، بخشایش تو مرا فرا گرفته و عافیت خود را به من پوشاندهاى.
5089. امام زین العابدین علیه السلام: اى خداوندگار من!… تو بخشندهاى هستى که بخشایش تو، تنگ نمىآید و بخشش تو، کاستى نمىپذیرد و رحمت تو، کم نمىگردد و البتّه از جانب تو، به گذشتِ دیرینه و بخششِ سترگ، اطمینان داریم.
5090. امام زین العابدین علیه السلام: خدایا!… هر چه کار بد انجام دادهام، با وجود آگاهىام از این بوده که تو مرا مىبینى و [نیز] این که تو از من غافل نیستى. تهدید تو را درباره ی خودم و هر کس را که در حالى مانند من بوده است، تصدیق مىکنم و با وجود این، به گذشت بزرگوارانه و بخشایش دیرینه و رحمت گسترده ی تو اطمینان دارم.
5091. امام کاظم علیه السلام: خدایا! به نیکى دیرینهات، و مهرورزىات به آفریدگان خُردت، و مهربانىات به ساختههاى استوارت….
5092. امام صادق علیه السلام: خدایا! ستایش، تو راست، اى ولىّ ستایش و اى پایان ستایش (ستودگى) و اى تمامْ ستایش (ستودگى) و اى شکست ناپذیرْ لشکر و اى دیرینه مجد!
5093. امام صادق علیه السلام: خداى من! همه چیز را دانستى، و همه چیز را اندازه نهادى، و همه چیز را رهنمون گشتى و همه چیز را به سوى شُکوهت، و شُکوه وَجهت، و سترگى فرمانروایىات، و بزرگداشت سلطهات، و ازلى بودن و خداوندگارىِ
ورُبوبِیَّتِکَ.(84) شَدیدٌ. (85)
5095. عنه علیه السلام: إِنَّ موسَى علیه السلام احتَبَسَ عَنهُ الوَحیُ أَربَعینَ أَو ثَلاثینَ صَباحا، فَصَعِدَ عَلى جَبَلٍ بِالشّامِ یُقالُ لَهُ: أَریحا، فَقالَ:
یا رَبِّ، إِن کُنتَ حَبَستَ عَنّی وَحیَکَ وکَلامَکَ لِذُنوبِ بَنی إِسرائیلَ، فَغُفرانُکَ القَدیمُ.(86)
5096. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِموجِباتِ رَحمَتِکَ و أَسمائِکَ العِظامِ، وبِکُلِّ اسمٍ لَکَ عَظیمٍ، و أَسأَلُکَ بِوَجهِکَ الکَریمِ وبِفَضلِکَ القَدیمِ.(87)
5097. عنه علیه السلام- فی دُعائِهِ لِوَداعِ شَهرِ رَمَضانَ-: اللّهُمَّ و أَسأَلُکَ بِرَحمَتِکَ وطَولِکَ وعَفوِکَ ونَعمائِکَ وجَلالِکَ، وقَدیمِ إِحسانِکَ وَامتِنانِکَ، ألاّ تَجعَلَهُ آخِرَ العَهدِ مِنّا لِشَهرِ رَمَضانَ.(88)
5098. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِالعَظیمِ مِن آلائِکَ، وَالقَدیمِ مِن نَعمائِکَ، وَالمَخزونِ مِن أَسمائِکَ.(89)
دیرینهات، فرا خواندى.
5094. امام صادق علیه السلام: اى آن که بخشایش او دیرینه و گرفتن او سخت است!
5095. امام صادق علیه السلام: وحى، چهل یا سى روز از موسى علیه السلام باز ایستاد. پس به کوهى در شام- که به آن «اَریحا» گفته مىشود- فراز آمد و گفت: اى خداوندگار من! اگر وحى و سخنت را به سبب گناهان بنى اسرائیل از من باز داشتهاى، آمرزش تو دیرینه است!
5096. امام صادق علیه السلام: خدایا! من به سببسازهاى رحمتت و نامهاى سترگت و به هر نامِ سترگى که تو راست، از تو درخواست مىکنم و به وجه کریمت و به بخشش دیرینهات، از تو مىخواهم.
5097. امام صادق علیه السلام- در دعاى خود براى وداع با ماه رمضان-: خدایا! به رحمت و بخشش و بخشایش و نعمت و شُکوه و نیکى و امتنان دیرینهات، از تو مىخواهم که آن (ماه رمضان) را واپسین رمضانِ عمر ما قرار ندهى.
5098. امام صادق علیه السلام: خدایا! من به موهبتهاى سترگت و نعمتهاى دیرینهات و نامهاى اندوختهات، از تو مىخواهم.
5099. عنه علیه السلام: اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ مِن مَنِّکَ بِأَقدَمِهِ وکُلُّ مَنِّکَ قَدیمٌ، اللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِمَنِّکَ کُلِّهِ.(90)
5100. الإمام الرضا علیه السلام: إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ العالِمُ بِالأَشیاءِ قَبلَ کَونِ الأَشیاءِ… فَلَم یَزَلِ اللّهُ عز و جل عِلمُهُ سابِقا لِلأَشیاءِ، قَدیما قَبلَ أَن یَخلُقَها، فَتَبارَکَ رَبُّنا [و](91) تَعالى عُلُوّا کَبیرا، خَلَقَ الأَشیاءَ وعِلمُهُ بِها سابِقٌ لَها کَما شاءَ، کَذلِکَ لَم یَزَل رَبُّنا عَلیما سَمیعا بَصیرا.(92)
5101. مهج الدعوات: دَخَلَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله عَلى فاطِمَةَ الزَّهراءِ علیها السلام، فَوَجَدَ الحَسَنَ علیه السلام مَوعوکا(93)، فَشَقَّ ذلِکَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَنَزَلَ جَبرَئیلُ علیه السلام فَقالَ:
یا مُحَمَّدُ أَلا أُعَلِّمُکَ مَعاذَةً(94) تَدعو بِها فَیَنجَلی بِها عَنهُ ما یَجِدُهُ؟
قالَ: بَلى. قالَ: قُل:
اللّهُمَّ لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ العَلِیُّ العَظیمُ، ذُو السُّلطانِ القَدیمِ وَالمَنِّ العَظیمِ….(95)
راجع: ج 5 ص 274 (الفصل الثالث: الأَوَّلُ، الآخِرُ).
5099. امام صادق علیه السلام: خدایا! من از تو از نیکى کردنت، از دیرینهترینِ آن، درخواست مىکنم و همه ی نیکى کردنهاى تو، دیرینه است. خدایا! من از تو، از همه ی نیکى کردنت مىخواهم.
5100. امام رضا علیه السلام: خداى والا، همان دانا به اشیا پیش از هستىِ آنهاست…. پس هماره، دانش خداى عز و جل پیشى گیرنده بر اشیا، دیرینه و پیش از آفرینش آنهاست. پس پروردگار ما، والا و بسى بلندپایه است. اشیا را آفرید و دانش او به آنها- آن گونه که خواست- پیشى گیرنده به آنهاست. این سان، خداوندگار ما، هماره دانا و شنوا و بیناست.
5101. مهج الدعوات: پیامبر صلى الله علیه و آله بر فاطمه زهرا علیها السلام وارد شد و حسن علیه السلام را تَبدار یافت. این [واقعه] بر پیامبر صلى الله علیه و آله دشوار آمد. پس جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: اى محمّد! آیا تو را تعویذى نیاموزم که با آن دعا کنى تا به سبب آن، آنچه [از بیمارى] مىیابد، از او رفع شود؟
فرمود: «آرى».
گفت: بگو: خدایا! جز تو، که بلندمرتبه، سترگ، داراى سلطه ی دیرینه و نعمت بزرگ هستى، خدایى نیست….
ر. ک: ج 5 ص 275 (فصل سوم: اوّل، آخر).
1) معجم مقاییس اللغة: ج 5 ص 65، المصباح المنیر: ص 493، الصحاح: ج 5 ص 2006.
2) ترتیب کتاب العین: ص 43.
3) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 97.
4) راجع: ص 502 ح 5052.
5) راجع: ص 504 ح 5053.
6) راجع: ج 4 ص 170 ح 3492.
7) راجع: ص 520 ح 5083.
8) راجع: ص 522 ح 5088.
9) راجع: ص 526 ح 5094.
10) مهج الدعوات: ص 122 عن أنس بن أویس، البلد الأمین: ص 376 کلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام، المصباح للکفعمی: ص 379، بحار الأنوار: ج 95 ص 376 ح 26.
11) مهج الدعوات: ص 118 عن أنس، بحار الأنوار: ج 95 ص 375 ح 25 وراجع: الإقبال: ج 2 ص 301.
12) الدروع الواقیة: ص 187، بحار الأنوار: ج 97 ص 194 ح 3.
13) لا یَؤُودُهُ: أی لا یُثْقِلُه (مفردات ألفاظ القرآن: ص 97).
14) الدروع الواقیة: ص 254، العدد القویّة: ص 367 من دون إسناد إلیه علیه السلام، بحار الأنوار: ج 97 ص 311 ح 3.
15) الأمالی للطوسی: ص 704 ح 1509 عن زید بن علیّ عن الإمام زین العابدین علیه السلام، تنبیه الخواطر: ج 2 ص 88 و فیه «بالقدم الأزلی» بدل «بالقدم و الأزلیّة» عن الإمام زین العابدین علیه السلام، بحار الأنوار: ج 4 ص 319 ح 44.
16) الاحتجاج: ج 1 ص 592 ح 137، بحار الأنوار: ج 93 ص 117 ح 1.
17) الکافی: ج 1 ص 89 ح 4، التوحید: ص 77 ح 33 عن النزّال بن سبرة و ص 175 ح 6 عن محمّد بن سماعة عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام، الأمالی للصدوق: ص 769 ح 1041 عن أبی الحسن الموصلی عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام، الاحتجاج: ج 1 ص 496 ح 126 عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام والثلاثة الأخیرة نحوه، بحار الأنوار: ج 3 ص 283 ح 1؛ تاریخ دمشق: ج 7 ص 237 عن عقیل الخزاعی، دستور معالم الحکم: ص 89 کلاهما نحوه، کنز العمّال: ج 1 ص 407 ح 1735.
18) السَّرْمَد: الدائم (الصحاح: ج 2 ص 487).
19) بحار الأنوار: ج 93 ص 90 نقلاً عن رسالة النعمانی.
20) تفسیر فرات: ص 79 ح 55 عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 43 ص 351 ح 24.
21) بحار الأنوار: ج 94 ص 154 ح 22 نقلاً عن کتاب أنیس العابدین.
22) بحار الأنوار: ج 102 ص 245 ح 7 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی.
23) التوحید: ص 178 ح 11، بحار الأنوار: ج 3 ص 327 ح 26.
24) المجتنى: ص 56، مصباح المتهجّد: ص 193 ح 273، البلد الأمین: ص 48، کلاهما من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 87 ص 260 ح 63.
25) الاحتجاج: ج 1 ص 31 ح 20 عن الإمام العسکری علیه السلام، التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام: ص 532 ح 323 عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 9 ص 259 ح 1.
26) الحُقّ: وعاء صغیر ذو غطاء یُتّخذ من عاج أو زجاج أو غیرهما (المعجم الوسیط: ج 1 ص 188).
27) فی بحار الأنوار: «بدء» بدل «بدیء».
28) التوحید: ص 46 ح 8، مصباح المتهجّد: ص 834 ح 895، الإقبال: ج 3 ص 351 کلاهما نحوه و من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 3 ص 285 ح 4.
29) الاحتجاج: ج 2 ص 212 و ص 215 ح 223، بحار الأنوار: ج 57 ص 77 ح 53.
30) الکافی: ج 1 ص 86 ح 1، التوحید: ص 283 ح 1، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 133 ح 29 کلّها عن الفتح بن یزید الجرجانی عن أبی الحسن، بحار الأنوار: ج 3 ص 267 ح 1.
31) الکافی: ج 1 ص 120 ح 2، التوحید: ص 186 ح 2، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 145 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد، بحار الأنوار: ج 4 ص 176 ح 5.
32) التوحید: ص 140 ح 3، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 119 ح 10، الأمالی للصدوق: ص 352 ح 428، الاحتجاج: ج 2 ص 384 ح 291، روضة الواعظین: ص 46، بحار الأنوار: ج 4 ص 62 ح 1.
33) الکافی: ج 1 ص 116 ح 7 عن أبی هاشم الجعفری، التوحید: ص 193 ح 7، الاحتجاج: ج 2 ص 467 ح 321، بحار الأنوار: ج 4 ص 153 ح 1.
34) الدعوات: ص 201 ح 554، بحار الأنوار: ج 95 ص 151 ح 12.
35) الحَوْلُ: کلّ ما تَحَوّل أو تَغَیّر (القاموس المحیط: ج 3 ص 363).
36) الأمان: ص 64، بحار الأنوار: ج 95 ص 138 ح 1 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی.
37) صحیح البخاری: ج 3 ص 1166 ح 3019، السنن الکبرى: ج 9 ص 4 ح 17702، المعجم الکبیر: ج 18 ص 205 ح 500 و ص 204 ح 498 ولیس فیه «شیء»، الأسماء والصفات: ج 2 ص 235 ح 800 کلّها عن عمران بن حصین، کنزالعمّال: ج 10 ص 370 ح 29850.
38) صحیح البخاری: ج 6 ص 2699 ح 6982، صحیح ابن حبّان: ج 14 ص 11 ح 6142، السنن الکبرى: ج 9 ص 4 ح 17701 کلّها عن عمران بن حصین وراجع فتح البارى: ج 13 ص 410.
39) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 372 ح 3307 عن بریدة الأسلمی، المعجم الکبیر: ج 18 ص 203 ح 497 عن عامر بن حصین، تفسیر الطبری: ج 7 الجزء 12 ص 4 عن ابن حصین؛ التوحید: ص 227 ح 7 عن عبدالرحیم القصیر، روضة الواعظین: ص 35 ولیس فیه «غیره».
40) صحیح ابن حبّان: ج 14 ص 7 ح 6140 عن عمران بن حصین.
41) بحار الأنوار: ج 15 ص 23 ح 41 نقلاً عن ریاض الجنان لفضل اللّه بن محمود الفارسی عن جابر الجعفی.
42) الکافی: ج 1 ص 107 ح 2، التوحید: ص 145 ح 12 وفیه «بما کوّن» بدل «بما یکون» وکلاهما عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج 4 ص 86 ح 23.
43) التوحید: ص 141 ح 5، المحاسن: ج 1 ص 377 ح 829 نحوه وکلاهما عن جابر، بحار الأنوار: ج 4 ص 69 ح 13.
44) الصافّات: 180.
45) الکافی: ج 8 ص 94 ح 67، التوحید: ص 66 ح 20 عن جابر الجعفی نحوه، بحارالأنوار: ج 57 ص 66 ح 44.
46) الفصول المهمّة فی اُصول الأئمّة: ج 1 ص 154 ح 72.
47) التوحید: ص 75 ح 29 عن عبداللّه بن جریر العبدی، بحار الأنوار: ج 3 ص 300 ح 31.
48) الکافی: ج 1 ص 120 ح 2، التوحید: ص 186 ح 2، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 145 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد، بحار الأنوار: ج 57 ص 74 ح 49.
49) تحف العقول: ص 423.
50) اشاره است به آیه ی 7 از سوره ی هود. درباره ی «ماء» که در حدیث، نخستین آفریده معرّفى شده، دیدگاههاى مختلفى ابراز شده است.
51) چرا که دانسته و نادانسته بودن و نیز محکم و متشابه بودن چیزى، تنها نسبت به چیز دیگر، معنا دارد، در حالى که چیزى هماره با خدا نیست.
52) وفی التوحید «للثانی» بدل «للأوّل».
53) فی التوحید «یحتمل».
54) الکافی: ج 1 ص 116 ح 7، التوحید: ص 193 ح 7، الاحتجاج: ج 2 ص 467 ح 321، بحار الأنوار: ج 57 ص 82 ح 62.
55) الاحتجاج: ج 2 ص 485 ح 325، بحار الأنوار: ج 4 ص 160 ح 4.
56) جنید، از صوفیان بغداد و درگذشته به سال 297 قمرى است (الأعلام، زرکلى: ج 2 ص 141).
57) الجَبَرُوتُ: من الجَبْرِ و القَهْرِ (مجمع البحرین: ج 1 ص 266).
58) التوحید: ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام، بحار الأنوار: ج 4 ص 287 ح 19.
59) بحار الأنوار: ج 60 ص 258 نقلاً عن بعض الکتب القدیمة عن ابن عبّاس.
60) السَّنَاءُ: ارتفاع المنزلة و القدر (النهایة: ج 2 ص 414).
61) البلد الأمین: ص 402- 411، بحار الأنوار: ج 94 ص 384.
62) البلد الأمین: ص 420، مصباح المتهجّد: ص 585 ح 691، الإقبال: ج 1 ص 160، المصباح للکفعمی: ص 784 و الثلاثة الأخیرة عن أبی حمزة الثمالی عن الإمام زین العابدین علیه السلام و فیها «یا قدیم الإحسان» فقط، بحار الأنوار: ج 93 ص 265 ح 1.
63) تهذیب الأحکام: ج 2 ص 108 ح 410، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 1 ص 324 ح 949، معانی الأخبار: ص 140 ح 1، فلاح السائل: ص 300 ح 201 کلاهما عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج 86 ص 25 ح 26.
64) جمال الاُسبوع: ص 283 عن عبد اللّه بن عطاء عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، البلد الأمین: ص 25، المصباح للکفعمی: ص 129 کلاهما عن الإمام الحسین علیه السلام، مصباح المتهجّد: ص 87 ح 141، فلاح السائل: ص 390 ح 265 کلاهما من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 86 ص 273 ح 40.
65) مهج الدعوات: ص 142 عن ابنعبّاس وعبد اللّه بن جعفر و ص 151 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 95 ص 245 ح 31 و ص 251 ح 32 و راجع کنز العمّال: ج 10 ص 108 ح 28546.
66) مهج الدعوات: ص 125، بحار الأنوار: ج 94 ص 234 ح 9.
67) حُرُّ کلّ أرض: وَسَطُها و أطیبُها (النهایة: ج 1 ص 365).
68) الإقبال: ج 2 ص 75، البلد الأمین: ص 252، العدد القویّة: ص 373 نحوه من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 60 ص 372 ح 81.
69) مقصود، وفور مال و نعمت است.
70) مصباح المتهجّد: ص 593 ح 691، الإقبال: ج 1 ص 170، المصباح للکفعمی: ص 793 کلّها عن أبی حمزة الثمالی، البلد الأمین: ص 211، بحار الأنوار: ج 98 ص 90 ح 2.
71) الصحیفة السجّادیّة: ص 104 الدعاء 24، المصباح للکفعمی: ص 216 و راجع الدروع الواقیة: ص 144.
72) لاَذَ بِه: التَجأَ إلیه و انضمّ و استغاث (النهایة: ج 4 ص 276).
73) الصحیفة السجّادیّة: ص 199 الدعاء 47، الإقبال: ج 2 ص 99، المصباح للکفعمی: ص 899.
74) التَّمْحیصُ: الابتلاء و الاختبار (الصحاح: ج 3 ص 1056).
75) الحَوْبَةُ: الخطیئة (مجمع البحرین: ج 1 ص 469).
76) الصحیفة السجّادیّة: ص 65 الدعاء 15، المصباح للکفعمی: ص 198، الدعوات: ص 174 ح 490.
77) الصحیفة السجّادیّة: ص 216 الدعاء 50، الإقبال: ج 2 ص 142 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه.
78) مصباح المتهجّد: ص 586 ح 691، الإقبال: ج 1 ص 161، المصباح للکفعمی: ص 785 کلّها عن أبی حمزة الثمالی، البلد الأمین: ص 207، بحار الأنوار: ج 98 ص 85 ح 2.
79) الوَعِیْدُ: التَّهْدِیْدُ (القاموس المحیط: ج 1 ص 346).
80) بحار الأنوار: ج 94 ص 133 ح 19 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی.
81) البَرِیّةُ: الخَلْقُ (الصحاح: ج 6 ص 2279).
82) مصباح المتهجّد: ص 59 ح 92، البلد الأمین: ص 13، المصباح للکفعمی: ص 35 من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 86 ص 53 ح 58 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی عن معاویة بن وهب البجلیّ.
83) الإقبال: ج 2 ص 122 عن سلمة بن الأکوع و ص 183 من دون إسناد إلى المعصوم، مهج الدعوات: ص 187 عن معاویة بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علیّ علیهم السلام و ص 190 عن الإمام الحسین علیه السلام، بحار الأنوار: ج 98 ص 242 ح 3 و راجع مصباح المتهجّد: ص 481 ح 573.
84) مصباح المتهجّد: ص 297 ح 405، جمال الاُسبوع: ص 168، بحار الأنوار: ج 91 ص 176 ح 5.5094. عنه علیه السلام: یا مَن عَفوُهُ قَدیمٌ، وبَطشُهُ **زیرنویس=البَطْشَةُ: السطوة و الأخذ بالعنف (الصحاح: ج 3 ص 996).
85) الکافی: ج 2 ص 594 ح 33 عن أبی بصیر.
86) علل الشرائع: ص 56 ح 2 عن إسحاق بن عمّار، الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام: ص 371 من دون إسناد إلى الإمام الصادق علیه السلام، الزهد للحسین بن سعید: ص 58 ح 153 عن أبی بصیر عن الإمام الباقر علیه السلام و فیه «فعفوک» بدل «فغفرانک»، بحار الأنوار: ج 86 ص 200 ح 9.
87) جمال الاُسبوع: ص 120 عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج 90 ص 333 ح 46.
88) الکافی: ج 4 ص 166 ح 6، تهذیب الأحکام: ج 3 ص 123 ح 267، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 166 ح 2033، الإقبال: ج 1 ص 431 کلّها عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 98 ص 177 ح 2.
89) الإقبال: ج 2 ص 138 عن سلمة بن الأکوع، بحار الأنوار: ج 98 ص 254 ح 4.
90) مصباح المتهجّد: ص 761 ح 844، الإقبال: ج 2 ص 358 کلاهما عن الحسین بن خالد و ج 1 ص 97 و ص 177 عن أیّوب بن یقطین عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر علیهما السلام، البلد الأمین: ص 264، المصباح للکفعمی: ص 916، بحار الأنوار: ج 98 ص 95 ح 2.
91) ما بین المعقوفین أثبتناه من العیون و البحار.
92) التوحید: ص 136 ح 8، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 118 ح 8 کلاهما عن الحسین بن بشّار، بحار الأنوار: ج 4 ص 78 ح 1.
93) الوَعْکُ: الحُمّى، و قیل: ألَمُها (النهایة: ج 5 ص 207).
94) المَعاذَةُ: الرُّقْیَةُ یُرقى بها الإنسان، لأنّه یُعاذ بها (لسان العرب: ج 3 ص 499).
95) مهج الدعوات: ص 178، بحار الأنوار: ج 95 ص 36 ح 21 و راجع: جمال الاُسبوع: ص 46.