جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسئله جبر و اختیار (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از مسائلى که ارتباط نزدیک با مسئله عدالت پروردگار دارد مسئله «جبر و اختیار» است.

زیرا به اعتقاد جبریون انسان در اعمال و رفتار و گفتار خود هیچ گونه اختیارى از خود ندارد، و حرکات اعضاى او درست همانند حرکات جبرى مهره‏هاى یک ماشین است.

سپس این سؤال پیش مى‏آید که این عقیده با مسئله عدل الهى چگونه سازگار است؟ و شاید به همین دلیل، گروه اشاعره- همان گروهى که قبلًا از آنها نام بردیم و حسن و قبح عقلى را انکار مى‏کنند- جبر را پذیرفته و عدالت را انکار کرده‏اند، چرا که با قبول جبر دیگر مسئله «عدالت» مفهوم نخواهد داشت.

براى روشن شدن این بحث ناگزیریم که چند موضوع را مورد

بررسى دقیق قرار دهیم.

1- سرچشمه اعتقاد به جبر

هر کس در درون وجودش احساس مى‏کند که در تصمیم گرفتن آزاد است، فى‏المثل فلان کمک مادى را به فلان دوستش بکند یا نکند، و یا این‏که در حالى که تشنه است و آب جلو روى او گذارده‏اند مى‏تواند بنوشد یا ننوشد، فلان کس در مورد او کار خلافى کرده مى‏تواند او را ببخشد و عفو کند و یا نبخشد.

یا این‏که هر کس میان دستى که بر اثر پیرى یا بیمارى لرزان است و دستى که با اراده حرکت مى‏کند فرق مى‏گذارد.

با این حال که مسئله آزادى اراده یک احساس عمومى انسان است چرا جمعى به دنبال مکتب جبر رفته‏اند؟!

البته دلائل مختلفى دارد که یک دلیل مهم آن را در اینجا یادآور مى‏شویم، و آن این‏که انسان مى‏بیند محیط روى افراد اثر مى‏گذارد، تربیت نیز عامل دیگرى است، تلقینات و تبلیغات و فرهنگ اجتماعى نیز بدون شک در فکر و روح انسان مؤثّر است، گاه وضع اقتصادى نیز انگیزه حرکت‏هایى در انسان مى‏شود، عامل وراثت را نیز نمى‏توان انکار کرد.

مجموعه این امور سبب مى‏شود که گمان کند انسان از خود اختیارى ندارد، بلکه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مى‏دهند و ما را وادار مى‏کنند که تصمیم‏هایى بگیریم، و

اگر این عوامل نبودند چه بسا این اعمال از ما سر نمى‏زد. اینها امورى است که مى‏توان از آنها به جبر محیط، جبر شرایط اقتصادى، جبر تعلیم و تربیت و جبر وراثت تعبیر کرد، واز عوامل مهم توجّه فلاسفه به مکتب جبر است.

2- نکته اصلى اشتباه جبرى‏ها

امّا آنها که چنین فکر مى‏کنند از یک نکته اساسى غافلند و آن این‏که بحث در «انگیزه‏ها» و «علل ناقصه» نیست، بحث در علت تامه است. به تعبیر دیگر: هیچ کس نمى‏تواند سهم «محیط» و «فرهنگ» و «عوامل اقتصادى» را در اندیشه و افعال انسان نفى کند، بحث در این است که با تمام این انگیزه‏ها باز تصمیم نهایى با خود ماست.

زیرا ما به روشنى احساس مى‏کنیم که حتّى در یک نظام غلط و طاغوتى مانند نظام شاهنشاهى گذشته که زمینه براى انحرافات فراوان بود، مجبور نبودیم منحرف شویم، در همان نظام و فرهنگ مى‏توانستیم «رشوه» نخوریم، به «مراکز فساد» نرویم، بى‏بند و بارى نداشته باشیم.

بنابراین حساب «زمینه‏ها» را از «علت تامه» باید جدا کرد.

به همین دلیل بسیارند کسانى که در یک خانواده آلوده، یا فرهنگ منحط، پرورش یافته‏اند، و یا از وراثت نامناسبى برخوردار بوده‏اند، در عین حال راه خود را از همه جدا کرده و حتّى گاه دست‏

به قیام و انقلاب بر ضد همان محیط زده‏اند، اگر بنا بود همه انسان‏ها فرزند محیط و فرهنگ و تبلیغات زمانشان باشند، نباید هیچ انقلاب اساسى در دنیا صورت بگیرد، باید همه با محیط خود بسازند، و هیچ کس محیط جدید و نوینى نسازد.

اینها همه نشان مى‏دهد عواملى که در بالا ذکر شد، هیچ کدام سرنوشت‏ساز نیست، تنها زمینه‏ساز است، سرنوشت اصلى را اراده و تصمیم خود انسان مى‏سازد.

این درست به آن مى‏ماند که ما در یک تابستان داغ و سوزان تصمیم مى‏گیریم که به فرمان خدا روزه بگیریم، تمام ذرات وجود ما تمناى آب دارد، امّا ما براى اطاعت فرمان حق همه اینها را نادیده مى‏گیریم، در حالى که دیگرى ممکن است به این تقاضا گوش دهد و روزه نگیرد.

نتیجه این‏که ماوراى تمام انگیزه‏ها، عامل سرنوشت‏سازى به عنوان اراده و تصمیم انسان وجود دارد.

3- عوامل اجتماعى و سیاسى مکتب جبر

حقیقت این است که مسئله جبر و اختیار در طول تاریخ مورد سوءِ استفاده فراوان واقع شده است، یک سلسله عوامل جنبى در دامن زدن به عقیده جبر و نفى آزادى اراده انسان دائماً مؤثّر بوده است، از جمله:

الف- عوامل سیاسى‏

بسیارى از سیاستمداران جبّار و خودکامه براى خاموش کردن شعله انقلاب مستضعفین، و ادامه حکومت نامشروع خود دائماً به این فکر دامن مى‏زدند که ما از خودمان اختیارى نداریم، دست تقدیر و جبر تاریخ سرنوشت ما را در دست دارد، اگر گروهى امیرند و گروهى اسیرند این حکم قضا و قدر یا جبر تاریخ است!

پیداست که این طرز فکر تا چه حد مى‏تواند توده‏ها را تخدیر کند، و به ادامه سیاست‏هاى استعمارى کمک نماید، در حالى که در عقل و شرع سرنوشت ما به دست ماست و قضا و قدر به معنى جبرى، اصلًا وجود ندارد، قضا و قدر الهى بر طبق حرکت و خواست و اراده و ایمان و تلاش و کوشش ما تعیین شده است.

ب- عوامل روانى‏

افراد تنبل و سست و بیحالى هستند که غالباً در زندگى گرفتار شکست مى‏شوند، و هرگز میل ندارند به این حقیقت تلخ اعتراف کنند که تنبلى یا اشتباهات آنها باعث شکست آنها شده، لذا براى تبرئه خود دست به دامن مکتب جبر مى‏زنند و گناه خود را به گردن سرنوشت اجبارى مى‏افکنند، تا از این راه آرامش کاذبى پیدا کنند، مى‏گویند چه مى‏توان کرد گلیم بخت ما را از روز اوّل سیاه بافتند، با آب زمزم و کوثر نمى‏توان آن را سفید کرد، ما یک پارچه استعداد و کوشش هستیم امّا افسوس که بخت یار ما نیست!

ج- عوامل اجتماعى‏

بعضى مى‏خواهند آزاد باشند و به هوسرانى‏هاى خود ادامه دهند و هر گونه گناهى که با تمایلات حیوانى آنها سازگار بود مرتکب شوند، و در عین حال خود را به نوعى قانع کنند که گناهکار نیستند، و جامعه را نیز فریب دهند که آنها بى‏گناهند.

اینجاست که پناه به عقیده جبر مى‏برند و هوسبازى‏هاى خود را به این عنوان که ما در کارهایمان از خودمان اختیارى نداریم توجیه مى‏کنند!

ولى به خوبى مى‏دانیم که همه اینها دروغ است، و حتّى خود کسانى که این مسائل را مطرح مى‏کنند خود ایمان به بى‏اساس بودن این عذرهاى واهى دارند، منتها لذات و منافع زودگذر آنها اجازه نمى‏دهد که حقیقت را آشکار بگویند.

لذا براى سالم‏سازى جامعه باید با طرز تفکّر جبرى، و اعتقاد به سرنوشت اجبارى که ابزار دست استعمار و استثمار، و وسیله توجیه دروغین شکست‏ها، و عامل پیشرفت آلودگى در اجتماع است مبارزه کرد.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- فرق مکتب «جبر» و «اختیار» چیست؟

2- جبرى‏ها بیشتر روى چه دلیلى تکیه مى‏کنند؟

3- در برابر تأثیر محیط و فرهنگ و وراثت چه پاسخى دارید؟

4- عوامل «سیاسى» و «روانى» و «اجتماعى» که به عقیده جبر دامن مى‏زند چیست؟

5- موضع‏گیرى ما در برابر این عوامل باید چگونه باشد؟