جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کلیدهاى بهشت‏ (1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

1- صبر.

با اینکه قرآن در مدح اولوالالباب چند نوع کمال نقل کرده، ولى در پایان آنها مى‏فرماید: «سَلامٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم» به خاطر صبر و پشتکارى که آنان در دنیا در برابر انجام عبادات و تحمّل مشکلات در راه حق داشتند، فرشتگان از هر سو بر بهشتیان وارد شده و سلام مى‏کنند.(1)

همچنین در اواخر سوره فرقان که سیمایى از بندگان شایسته خدا را ترسیم کرده و

اوصاف زیادى را برمى‏شمارد، در پایان مى‏فرماید: «اولئِک یُجزَونَ الغُرفَةَ بِما صَبَروا»(2) پاداش اینها غرفه‏هاى بهشت است، زیرا صبر کردند.

همان گونه که درباره ی اولیاى خدا حضرت على و فاطمه و حسن و حسین و فضه خادمه آنان (صلوات اللّه علیهم اجمعین) که غذاى افطار خود را سه شب پى در پى به مسکین و یتیم و اسیر داده و با آب افطار کرده و این چنین ایثار نمودند(3) مى‏خوانیم: «وَجَزاهُم بِما صَبَروا جَنَّةً وَ حَرِیراً»(4)

صبر و پشتکار اگر باشد انسان در ایمان و عمل صالح و تقوا هم موفّق مى‏شود، زیرا در حدیث آمده که صبر به منزله ی سر در بدن است،(5) که اگر نباشد ایمان هم متزلزل و عمل صالح هم بى‏دوام خواهد بود و لذا اگر صبر را اوّلین عامل و قبل از ایمان و عمل و تقوا بیان کردیم، جاى دورى نرفته‏ایم.

2- ایمان و عمل صالح.

در آیات بسیارى آمده است که بهشت پاداش کسانى است که ایمان به خدا آورده و کارهاى خوب و عمل صالح انجام داده‏اند.(6)

3- تقوا.

قرآن مى‏فرماید: «انَّ المُتَّقِینَ فِى جَنّاتٍ وَ عُیونٍ»(7) تنها افراد باتقوا هستند که در بهشت و از چشمه‏هاى جارى آن بهره‏ها مى‏برند.

4- پیروى از فرمان خدا و پیامبر.

قرآن مى‏فرماید: «وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسولَهُ یُدخِلهُ جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الانهارُ»(8) خداوند کسانى را که پیرو قانون او و فرمان پیامبرش باشند به بهشت وارد مى‏کند، آن بهشتى که در پاى درختانش نهرهاى آب جارى است. همچنین در آخرین آیه‏

سوره بیّنه که نام بهشت را مى‏برد مى‏فرماید: «ذَلِک لِمَن خَشِىَ رَبَّه» این بهشت براى کسانى است که از قهر خدا در برابر تخلّفات بهراسند.

5- انقلابیون و مهاجران در راه خدا.

گروه دیگرى که وارد بهشت مى‏شوند، انقلابیون صادق و خالص و مهاجران و آوارگان در راه خدا

مى‏باشند. قرآن مى‏فرماید: «فَالَّذِینَ هاجَروا وَ اخرِجُوا مِن دیارِهِم و اوذُوا فى‏ سَبِیلِى و قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لُاکَفّرَنَّ عَنهُم سَیّئاتِهِم وَ لُادخِلَنَّهُم جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الانهارُ»(9) مهاجران آواره و آزار کشیده‏اى که در راه خدا اذیّت شدند و با دشمنان خدا به جنگ برخاسته و شهید شدند، همانا ما گناهانشان را بخشیده و به بهشتى که باغ‏ها و جویبارها دارد وارد مى‏کنیم.

6- روح پاک.

قرآن در این باره مى‏فرماید: «یَومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بَنُونَ الّا مَن اتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ»(10) روزى ‏که مال و فرزند به درد انسان نمى‏خورد و تنها وسیله ی نجات او قلب سلیم است.

براى آشنایى و شناخت قلب سالم و روح پاک، ابتدا شناخت بیمارى‏هاى آن و دورى از آنها لازم است، یعنى قلب سلیم، ثمره ی جهاد اکبر و مبارزه با نفس و امراض نفسانى است. لذا قرآن درباره ی منافقان و شهوت‏رانان و بهانه‏گیران با جمله‏ ی «فى‏ قُلُوبِهِم مَرَضٌ»(11) از نداشتن قلب سالم آنان سخن به میان آورده است.

روحى که تسلیم خدا نیست و به غیر خدا تکیه مى‏کند و انواع کینه ها، قساوت‏ها، خودخواهى ها، حسدها و شک‏ها و شرک‏ها و… را در خود مى‏پذیرد سالم نیست، کسانى که مى‏خواهند به بهشت روند باید در یک مبارزه بى‏امان با هوسهاى خود برآیند و روح خود را از همه آلودگى‏ها دور سازند و خودساخته‏اى والا باشند، قرآن براى کسانى که داراى این امراض هستند، یک رهنمود بسیار عالى دارد، آنجا که

مى‏فرماید:

«وَ جاءَ بِقَلبٍ مُنِیبٍ»(12) بهشت براى افرادى است که اهل توبه باشند، آنان که حالت توبه و انابه‏اى دارند که عامل نزدیک شدنشان به بهشت است.

بنابراین عامل بهشتى شدن، یا قلب و روح سالم است و یا قلب و روحى که اگر منحرف شد توبه کرده و برگردد.

7- توجه به تربیت خانواده.

در قرآن مى‏خوانیم: بهشتیان درباره ی دلیل بهشت رفتن خود از یکدیگر سؤال مى‏کنند، «وَ اقبَلَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ یَتَسائَلُونَ»(13) و در پاسخ مى‏گویند: ما درباره ی رفتار و کردار و تربیت خانواده ‏و اولاد خود توجّه کامل داشتیم و مى‏ترسیدیم که مبادا به انحراف و کج‏روى فکرى یا عملى کشیده شوند، و لذا با اخلاق و موعظه و توجّه، فرزندان خوبى تربیت کردیم.(14) «قالُوا انّا کُنّا قَبلُ فى اهلِنا مُشفِقینَ»(15)

8- جهاد و شهادت.

اگر آخرین فرصت‏هاى عمر انسان در جهاد در راه خدا صرف شود، اهل بهشت است، چنانکه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «مَن خَتَمَ لَهُ بِجِهادٍ فى سبیلِ اللّه و لو قَدرَ فَواقِ ناقَةٍ دَخَلَ الجَنَّةَ»(16) کسى که به قدر دوشیدن شیر شتر از پایان عمرش در جهاد صرف و با جهاد به لقاءاللّه رود بهشتى است.

خواننده عزیز! یک بار دیگر دو بخش دوزخ و بهشت را مطالعه فرمائید، این ما و این سرنوشت هر یک از ما، بدانیم بهشت رفتن خیلى مشکل نیست، زیرا هم درهاى بهشت بیشتر است و هم لطف خدا بر قهر او مقدّم است، راه توبه هم براى همه باز است.

بخشى از عمر ما تمام شده و این چند روز دیگر که هست (اگر باشد)، چند لقمه نانى و چند لیتر آبى و یک آمد و رفتى بیش نیست، اگر به گذشته ی خود نگاه کنیم‏

مانند خوابى بیشتر نبوده، باقى عمر هم همینطور زود مى‏گذرد، این دو موش سیاه و سفید (شب و روز) دائماً طناب عمر ما را مى‏جوند، دیر یا زود چند نخ دیگر جویده و ما رها مى‏شویم، یا به قعر دوزخ

مى‏افتیم و یا به سوى بهشت روانه مى‏شویم.

دنیا کم است، زودگذر است، امانت است، بى‏وفاست، لذّت کامیابى آن با تلخى فراقش نمى‏ارزد، یک دقیقه خنده ی آن مخلوط با ساعت‏ها گریه است، هیچ کس مرگ را انکار نمى‏کند، یکى از امامان معصوم علیهم السلام هنگامى که مردم مشغول دفن کردن و خاک ریختن بر مرده‏اى بودند، فرمود: دنیایى که آخرش این است چه خوب است که انسان از اوّل دل به او نبندد و قیامتى که اوّلش قبر است چه خوب است که انسان به فکر آن باشد.

قرآن بارها هشدار مى‏دهد که آیا ما قبل از شما افراد و امّت‏هایى که حتّى از شما قوى‏تر بودند را هلاک نکردیم؟ و حضرت على علیه السلام فریاد مى‏زند: کجا هستند شاهان و ستمگران؟ همه با آن قدرت و جبروتى که داشتند رفتند.

ما هر چه مال دنیا را جمع کنیم بیشتر از قارون و هر چه زور داشته باشیم بیشتر از فرعون نخواهیم داشت، همه رفتند و ما هر دقیقه یک قدم به مرگ نزدیک مى‏شویم، در حدیث آمده که تعجّب است از بهشتى که داوطلبان آن خواب و از دوزخى که فراریان آن غافلند.

کمى فکر کنیم که چرا بیش از هزار آیه قرآن درباره ی معاد است، چرا در سخنان معصومان و دعاهاى آنان بیشتر به مسئله ی معاد توجه شده است؟ و چرا اکثر خطبه‏هاى حضرت على علیه السلام سفارش به تقوا شده، چرا تنها ملاک قبولى عمل تقواست؟ و چرا عمل افراد بى‏تقوا قبول نمى‏شود؟ و چرا هر روز در نماز باید جمله‏ ی «مالِکِ یَومِ الدّینِ» را بگوییم؟

چرا امامان ما علیهم السلام در نماز آن قدر جمله‏ «مالِکِ یَومِ الدِّین» را تکرار مى‏کردند تا از هوش

مى‏رفتند، چرا حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل و امام سجاد علیه السلام در

مناجات‏ها آن قدر اشک مى‏ریزند، چرا امام حسین علیه السلام در بیابان عرفات در روز عرفه بقدرى گریه مى‏کند که ریگ زمین از اشک آن بزرگوارتر مى‏شود، مگر چه خبر است که این همه قرآن و پیامبر و امامان ناله‏ها و گریه‏ها دارند؟

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: اگر آنچه من از قیامت مى‏دانم شما هم خبر داشتید، بسیار گریه مى‏کردید و از خنده خود مى‏کاستید و به کوهها رفته و تضرّع و زارى‏ها داشتید. و یا فرمودند: اگر

مى‏دانستید که بعد از مرگ چه خبر است به خاطر لذّت، غذا نمى‏خوردید.

عیب ما این است که علم به معاد داریم، امّا یقین نداریم، یک بدهکار که به منزل مى‏آید به تمام خانواده بدهکارى فرداى خود را خبر مى‏دهد و همه مى‏فهمند، امّا چون هنوز باور نکرده‏اند و به رسوایى قرض یقین ندارند، به بستر رفته و مى‏خوابند، ولى پدر تا صبح در عذاب و فکر است که فردا مأمور جلب مى‏رسد و آبروى من در بازار ریخته مى‏شود، اگر به گفته‏هاى قرآن در مورد معاد باور داشته باشیم، باید حداقل هر شبانه روز چند دقیقه‏اى به فکر قیامت خود باشیم.

قرآن مى‏گوید: پرونده‏هاى شما در برابر همه مردم باز خواهد شد، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از شما شکایت خواهد کرد، اعمال شما مجسّم و قهر خدا حاضر و حساب شما دقیق و راه شما باریک و قیافه‏ها دگرگون و راه نجات بسته و اسرار شما کشف و… مى‏شود، کدام جادّه‏اى را سراغ دارید ک هزار تابلو خطر زده باشند، ولى رانندگان، مست و مشغول گفتگو و تخمه شکستن باشند و به سرعت گاز بدهند و نسبت به این همه هشدار بى‏تفاوت باشند؟

براستى هر خواب و بیدارى ما، هر بهار و پائیز طبیعت و فراق و جدایى عزیزان در هر زمان، نشانه‏اى براى توجه دادن به معاد است. آیا این همه نشانه براى توجه ما کافى نیست؟ با کمى فکر درمى‏یابیم که یاد معاد نقش بسیار سازنده‏اى دارد، ریشه ی تمام مفاسد و بدى‏ها، فراموش کردن قیامت است.

چنانکه قرآن علّت بدبختى و بدعاقبتى گناهکاران را فراموش کردن قیامت مى‏داند. «… بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ»(17)

البتّه این را هم بدانیم که کمى توجّه و تقوا و بندگى خدا، تمام مشکلات را حل مى‏کند و مردن را مانند بو کردن گُل مى‏کند و در آن صورت اوّل مرگ ملاقات با لطف خدا و همسایه شدن با اولیاى خدا و روز قیامت روز امنیّت و شادى و بهشت جاودانه مى‏شود، اینک این گوى و این میدان.


1) سوره‏ رعد، آیات 19 تا 24.

2) سوره ‏فرقان، آیه 75.

3) تفسیر صافى، ج 2، ص 77.

4) سوره ‏انسان، آیه 12.

5) میزان الحکمه‏.

6) از جمله: سوره ‏بقره، آیه 25، نساء، 57، ابراهیم، 23، حج، 14 و کهف، 107.

7) سوره‏ حجر، آیه 45.

8) سوره‏ نساء، آیه 13.

9) سوره ‏آل عمران، آیه 195.

10) سوره ‏شعراء، آیه 88 و 89.

11) سوره‏ بقره، آیه 10.

12) سوره‏ ق، آیه 33.

13) سوره ‏طور، آیه 25.

14) تفسیر المیزان، ج 19، ص 13.

15) سوره‏ طور، آیه 27.

16) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 242 به نقل از میزان الحکمه‏.

17) سوره ‏ص، آیه 26.