1- صبر.
با اینکه قرآن در مدح اولوالالباب چند نوع کمال نقل کرده، ولى در پایان آنها مىفرماید: «سَلامٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم» به خاطر صبر و پشتکارى که آنان در دنیا در برابر انجام عبادات و تحمّل مشکلات در راه حق داشتند، فرشتگان از هر سو بر بهشتیان وارد شده و سلام مىکنند.(1)
همچنین در اواخر سوره فرقان که سیمایى از بندگان شایسته خدا را ترسیم کرده و
اوصاف زیادى را برمىشمارد، در پایان مىفرماید: «اولئِک یُجزَونَ الغُرفَةَ بِما صَبَروا»(2) پاداش اینها غرفههاى بهشت است، زیرا صبر کردند.
همان گونه که درباره ی اولیاى خدا حضرت على و فاطمه و حسن و حسین و فضه خادمه آنان (صلوات اللّه علیهم اجمعین) که غذاى افطار خود را سه شب پى در پى به مسکین و یتیم و اسیر داده و با آب افطار کرده و این چنین ایثار نمودند(3) مىخوانیم: «وَجَزاهُم بِما صَبَروا جَنَّةً وَ حَرِیراً»(4)
صبر و پشتکار اگر باشد انسان در ایمان و عمل صالح و تقوا هم موفّق مىشود، زیرا در حدیث آمده که صبر به منزله ی سر در بدن است،(5) که اگر نباشد ایمان هم متزلزل و عمل صالح هم بىدوام خواهد بود و لذا اگر صبر را اوّلین عامل و قبل از ایمان و عمل و تقوا بیان کردیم، جاى دورى نرفتهایم.
2- ایمان و عمل صالح.
در آیات بسیارى آمده است که بهشت پاداش کسانى است که ایمان به خدا آورده و کارهاى خوب و عمل صالح انجام دادهاند.(6)
3- تقوا.
قرآن مىفرماید: «انَّ المُتَّقِینَ فِى جَنّاتٍ وَ عُیونٍ»(7) تنها افراد باتقوا هستند که در بهشت و از چشمههاى جارى آن بهرهها مىبرند.
4- پیروى از فرمان خدا و پیامبر.
قرآن مىفرماید: «وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسولَهُ یُدخِلهُ جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الانهارُ»(8) خداوند کسانى را که پیرو قانون او و فرمان پیامبرش باشند به بهشت وارد مىکند، آن بهشتى که در پاى درختانش نهرهاى آب جارى است. همچنین در آخرین آیه
سوره بیّنه که نام بهشت را مىبرد مىفرماید: «ذَلِک لِمَن خَشِىَ رَبَّه» این بهشت براى کسانى است که از قهر خدا در برابر تخلّفات بهراسند.
5- انقلابیون و مهاجران در راه خدا.
گروه دیگرى که وارد بهشت مىشوند، انقلابیون صادق و خالص و مهاجران و آوارگان در راه خدا
مىباشند. قرآن مىفرماید: «فَالَّذِینَ هاجَروا وَ اخرِجُوا مِن دیارِهِم و اوذُوا فى سَبِیلِى و قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لُاکَفّرَنَّ عَنهُم سَیّئاتِهِم وَ لُادخِلَنَّهُم جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الانهارُ»(9) مهاجران آواره و آزار کشیدهاى که در راه خدا اذیّت شدند و با دشمنان خدا به جنگ برخاسته و شهید شدند، همانا ما گناهانشان را بخشیده و به بهشتى که باغها و جویبارها دارد وارد مىکنیم.
6- روح پاک.
قرآن در این باره مىفرماید: «یَومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بَنُونَ الّا مَن اتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ»(10) روزى که مال و فرزند به درد انسان نمىخورد و تنها وسیله ی نجات او قلب سلیم است.
براى آشنایى و شناخت قلب سالم و روح پاک، ابتدا شناخت بیمارىهاى آن و دورى از آنها لازم است، یعنى قلب سلیم، ثمره ی جهاد اکبر و مبارزه با نفس و امراض نفسانى است. لذا قرآن درباره ی منافقان و شهوترانان و بهانهگیران با جمله ی «فى قُلُوبِهِم مَرَضٌ»(11) از نداشتن قلب سالم آنان سخن به میان آورده است.
روحى که تسلیم خدا نیست و به غیر خدا تکیه مىکند و انواع کینه ها، قساوتها، خودخواهى ها، حسدها و شکها و شرکها و… را در خود مىپذیرد سالم نیست، کسانى که مىخواهند به بهشت روند باید در یک مبارزه بىامان با هوسهاى خود برآیند و روح خود را از همه آلودگىها دور سازند و خودساختهاى والا باشند، قرآن براى کسانى که داراى این امراض هستند، یک رهنمود بسیار عالى دارد، آنجا که
مىفرماید:
«وَ جاءَ بِقَلبٍ مُنِیبٍ»(12) بهشت براى افرادى است که اهل توبه باشند، آنان که حالت توبه و انابهاى دارند که عامل نزدیک شدنشان به بهشت است.
بنابراین عامل بهشتى شدن، یا قلب و روح سالم است و یا قلب و روحى که اگر منحرف شد توبه کرده و برگردد.
7- توجه به تربیت خانواده.
در قرآن مىخوانیم: بهشتیان درباره ی دلیل بهشت رفتن خود از یکدیگر سؤال مىکنند، «وَ اقبَلَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ یَتَسائَلُونَ»(13) و در پاسخ مىگویند: ما درباره ی رفتار و کردار و تربیت خانواده و اولاد خود توجّه کامل داشتیم و مىترسیدیم که مبادا به انحراف و کجروى فکرى یا عملى کشیده شوند، و لذا با اخلاق و موعظه و توجّه، فرزندان خوبى تربیت کردیم.(14) «قالُوا انّا کُنّا قَبلُ فى اهلِنا مُشفِقینَ»(15)
8- جهاد و شهادت.
اگر آخرین فرصتهاى عمر انسان در جهاد در راه خدا صرف شود، اهل بهشت است، چنانکه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «مَن خَتَمَ لَهُ بِجِهادٍ فى سبیلِ اللّه و لو قَدرَ فَواقِ ناقَةٍ دَخَلَ الجَنَّةَ»(16) کسى که به قدر دوشیدن شیر شتر از پایان عمرش در جهاد صرف و با جهاد به لقاءاللّه رود بهشتى است.
خواننده عزیز! یک بار دیگر دو بخش دوزخ و بهشت را مطالعه فرمائید، این ما و این سرنوشت هر یک از ما، بدانیم بهشت رفتن خیلى مشکل نیست، زیرا هم درهاى بهشت بیشتر است و هم لطف خدا بر قهر او مقدّم است، راه توبه هم براى همه باز است.
بخشى از عمر ما تمام شده و این چند روز دیگر که هست (اگر باشد)، چند لقمه نانى و چند لیتر آبى و یک آمد و رفتى بیش نیست، اگر به گذشته ی خود نگاه کنیم
مانند خوابى بیشتر نبوده، باقى عمر هم همینطور زود مىگذرد، این دو موش سیاه و سفید (شب و روز) دائماً طناب عمر ما را مىجوند، دیر یا زود چند نخ دیگر جویده و ما رها مىشویم، یا به قعر دوزخ
مىافتیم و یا به سوى بهشت روانه مىشویم.
دنیا کم است، زودگذر است، امانت است، بىوفاست، لذّت کامیابى آن با تلخى فراقش نمىارزد، یک دقیقه خنده ی آن مخلوط با ساعتها گریه است، هیچ کس مرگ را انکار نمىکند، یکى از امامان معصوم علیهم السلام هنگامى که مردم مشغول دفن کردن و خاک ریختن بر مردهاى بودند، فرمود: دنیایى که آخرش این است چه خوب است که انسان از اوّل دل به او نبندد و قیامتى که اوّلش قبر است چه خوب است که انسان به فکر آن باشد.
قرآن بارها هشدار مىدهد که آیا ما قبل از شما افراد و امّتهایى که حتّى از شما قوىتر بودند را هلاک نکردیم؟ و حضرت على علیه السلام فریاد مىزند: کجا هستند شاهان و ستمگران؟ همه با آن قدرت و جبروتى که داشتند رفتند.
ما هر چه مال دنیا را جمع کنیم بیشتر از قارون و هر چه زور داشته باشیم بیشتر از فرعون نخواهیم داشت، همه رفتند و ما هر دقیقه یک قدم به مرگ نزدیک مىشویم، در حدیث آمده که تعجّب است از بهشتى که داوطلبان آن خواب و از دوزخى که فراریان آن غافلند.
کمى فکر کنیم که چرا بیش از هزار آیه قرآن درباره ی معاد است، چرا در سخنان معصومان و دعاهاى آنان بیشتر به مسئله ی معاد توجه شده است؟ و چرا اکثر خطبههاى حضرت على علیه السلام سفارش به تقوا شده، چرا تنها ملاک قبولى عمل تقواست؟ و چرا عمل افراد بىتقوا قبول نمىشود؟ و چرا هر روز در نماز باید جمله ی «مالِکِ یَومِ الدّینِ» را بگوییم؟
چرا امامان ما علیهم السلام در نماز آن قدر جمله «مالِکِ یَومِ الدِّین» را تکرار مىکردند تا از هوش
مىرفتند، چرا حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل و امام سجاد علیه السلام در
مناجاتها آن قدر اشک مىریزند، چرا امام حسین علیه السلام در بیابان عرفات در روز عرفه بقدرى گریه مىکند که ریگ زمین از اشک آن بزرگوارتر مىشود، مگر چه خبر است که این همه قرآن و پیامبر و امامان نالهها و گریهها دارند؟
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: اگر آنچه من از قیامت مىدانم شما هم خبر داشتید، بسیار گریه مىکردید و از خنده خود مىکاستید و به کوهها رفته و تضرّع و زارىها داشتید. و یا فرمودند: اگر
مىدانستید که بعد از مرگ چه خبر است به خاطر لذّت، غذا نمىخوردید.
عیب ما این است که علم به معاد داریم، امّا یقین نداریم، یک بدهکار که به منزل مىآید به تمام خانواده بدهکارى فرداى خود را خبر مىدهد و همه مىفهمند، امّا چون هنوز باور نکردهاند و به رسوایى قرض یقین ندارند، به بستر رفته و مىخوابند، ولى پدر تا صبح در عذاب و فکر است که فردا مأمور جلب مىرسد و آبروى من در بازار ریخته مىشود، اگر به گفتههاى قرآن در مورد معاد باور داشته باشیم، باید حداقل هر شبانه روز چند دقیقهاى به فکر قیامت خود باشیم.
قرآن مىگوید: پروندههاى شما در برابر همه مردم باز خواهد شد، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از شما شکایت خواهد کرد، اعمال شما مجسّم و قهر خدا حاضر و حساب شما دقیق و راه شما باریک و قیافهها دگرگون و راه نجات بسته و اسرار شما کشف و… مىشود، کدام جادّهاى را سراغ دارید ک هزار تابلو خطر زده باشند، ولى رانندگان، مست و مشغول گفتگو و تخمه شکستن باشند و به سرعت گاز بدهند و نسبت به این همه هشدار بىتفاوت باشند؟
براستى هر خواب و بیدارى ما، هر بهار و پائیز طبیعت و فراق و جدایى عزیزان در هر زمان، نشانهاى براى توجه دادن به معاد است. آیا این همه نشانه براى توجه ما کافى نیست؟ با کمى فکر درمىیابیم که یاد معاد نقش بسیار سازندهاى دارد، ریشه ی تمام مفاسد و بدىها، فراموش کردن قیامت است.
چنانکه قرآن علّت بدبختى و بدعاقبتى گناهکاران را فراموش کردن قیامت مىداند. «… بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ»(17)
البتّه این را هم بدانیم که کمى توجّه و تقوا و بندگى خدا، تمام مشکلات را حل مىکند و مردن را مانند بو کردن گُل مىکند و در آن صورت اوّل مرگ ملاقات با لطف خدا و همسایه شدن با اولیاى خدا و روز قیامت روز امنیّت و شادى و بهشت جاودانه مىشود، اینک این گوى و این میدان.
1) سوره رعد، آیات 19 تا 24.
2) سوره فرقان، آیه 75.
3) تفسیر صافى، ج 2، ص 77.
4) سوره انسان، آیه 12.
5) میزان الحکمه.
6) از جمله: سوره بقره، آیه 25، نساء، 57، ابراهیم، 23، حج، 14 و کهف، 107.
7) سوره حجر، آیه 45.
8) سوره نساء، آیه 13.
9) سوره آل عمران، آیه 195.
10) سوره شعراء، آیه 88 و 89.
11) سوره بقره، آیه 10.
12) سوره ق، آیه 33.
13) سوره طور، آیه 25.
14) تفسیر المیزان، ج 19، ص 13.
15) سوره طور، آیه 27.
16) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 242 به نقل از میزان الحکمه.
17) سوره ص، آیه 26.