جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عذرخواهى از رسول خدا «صلى الله علیه و آله‏ وسلم» (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از اینکه سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را مى‏نویسم شرمنده‏ام. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را باید شخصیّتى چون امیر مؤمنان علیه السلام توصیف کند. پیامبرى که خداى متعال او را مدح کرده، پیامبرى که خدا او را به آسمان‏ها برده و جایگاه ملائکه را به قدوم او مبارک گردانیده است.

پیامبرى که مرکب آسمانى، او را یک شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده است: «سبحان الذى اسرى بعبده لیلًا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى»(1)

پیامبرى که جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مى‏دهد که به راستى انسان را مبهوت مى‏کند: به هنگام وضو مى‏بیند که گربه‏اى تشنه به آب نگاه مى‏کند، وضو را قطع مى‏کند و آب را نزد گربه مى‏گذارد. با دشمن محکم‏تر از کوه و با دوست نرم‏تر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسخت‏ترین دشمن خود به راحتى مى‏گذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است که سوگند یاد مى‏کند: اگر دخترم هم خلافى کند او را با حدود الهى ادب مى‏کنم.

در زمانى که کمتر کسى خواندن و نوشتن مى‏دانست، پیامبر فرمود: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(2) و هنوز با گذشت چهارده قرن، درباره ی اهمیت علم شعارى رساتر از این شعار نیامده است.

در زمانى که به خاطر کشته شدن یک نفر از یک قبیله، تمام افراد آن قبیله به‏

خونخواهى قیام مى‏کردند و چندین نفر از قبیله ی قاتل را بى‏گناه مى‏کشتند و بى‏رحمى در حدّ اعلاى خود بود در چنین شرایطى پیامبر دستور مى‏دهد که اگر کسى حیوان خود را- گرچه در سفر مکه- آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مى‏افتد زیرا کسى که حیوان را خسته کرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسى نارواست. آرى، این دستورات و لطفى که در آنها موج مى‏زند رمز حیات آن ملت مرده شد:

«دعاکم لمایحییکم»(3) او شما را دعوت کرد به چیزهایى که شما را زنده مى‏کند.

بى جهت نیست که خدا مى‏فرماید:

«من یطع الرسول فقد اطاع الله»(4) هرکه از پیامبر صلى الله علیه و آله اطاعت کند در حقیقت از من اطاعت کرده است.

«و ما ینطق عن الهوى»(5) او از روى هوا و هوس، هرگز چیزى نمى‏گوید.

«انّک على صراط مستقیم»(6) پیامبر دائماً در خط مستقیم است.

چگونه مى‏توان سیره ی کسى را نوشت که مورد تأیید ویژه ی خداست: «و ینصرک الله نصراً عزیزاً»(7)

چگونه با نوشتن چند سطر مى‏توان پیامبرى را معرفى کرد که خدا نام و مکتبش را بلند و عزیز داشته است: «ورفعنا لک ذکرک»(8)

مگر مى‏توان در جزوه‏اى کوچک اخلاق کسى را منعکس کرد که خدا درباره‏اش فرموده است: «انّک لعلى‏ خلق عظیم»(9) تو بر خلق بزرگى هستى.

همین قرآنى که از دنیا با کلمه ی «متاع قلیل» یاد مى‏کند، خلق پیامبر را با کلمه ی «عظیم» توصیف

مى‏نماید.

چگونه مى‏توان از پیامبرى مدح کرد که خدا به او در دنیا کوثر و خیر زیاد عطا

کرده: «انّا اعطیناک الکوثر»(10) و در آخرت هم به او مقام شامخ شفاعت مرحمت نموده است.

چه بگویم درباره ی کسى که تولدش شعله‏هاى آتشکده ی فارس را خاموش کرد و بعثتش شعله‏هاى فساد را. تولّدش پایه‏هاى کاخ کسرى را تکان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را.

چه بنویسم درباره ی کسى که قرآن او را براى تمام جهانیان رحمت دانسته است: «رحمة للعالمین»

چه بگویم درباره ی کسى که در عظمت به جایى رسید که به معراج رفت و مهمان خدا شد. کسى که

مى‏فرماید: اگر برده‏اى مرا براى غذاى ساده‏اى در فاصله دورى دعوت کند مى‏پذیرم.

در عظمت او همین بس که براى سفر آسمانى‏اش بُراق و مرکب آسمانى حاضر مى‏شود، امّا فروتنى‏اش تا آنجاست که بر الاغ بى‏جهاز سوار مى‏شود.

در عظمتش باید بگوییم: جبرئیل از طرف خدا به او سلام مى‏رساند و در تواضعش باید بگوییم: به کودکان مکه سلام مى‏کرد.

به هنگام سجده، پیشانى و قلب خود را تسلیم خدا مى‏کرد و در همان حال، کودکان خانه که پیامبر را در سجده مى‏دیدند بر پشت او سوار مى‏شدند و آن حضرت سجده را طولانى مى‏کرد تا بازى بچه‏ها بر هم نخورد.

الله‏اکبر! در یک لحظه، هم با خداى هستى به راز و نیاز مشغول مى‏شد و هم بازى کودکان را پاس مى‏داشت و مهر و عاطفه ی نسبت به آنان را از دست نمى‏داد….

همه ی ابعاد شخصیّت آن عزیز را نمى‏توان نوشت، نمى‏توان گفت و نمى‏توان تصور کرد.

دنیا باید این احترام به کودک را مشاهده کند و از شعارهاى بى محتواى خود براى‏

حقوق انسان و زن و کارگر و کودک شرمنده شود…

در معاشرت‏ها مزاح مى‏کرد اما هرگز از مرز حق خارج نمى‏شد، در فوت کودکش ابراهیم اشک مى‏ریخت ولى هرگز سخنى برخلاف حق نمى‏گفت.

سحرها با خدا مناجات مى‏کرد و روزها با اصحاب خود مسابقه مى‏گذارد. براى کودکان اصحاب مسابقه ترتیب مى‏داد و براى برنده ی مسابقه، جایزه تعیین مى‏کرد. اما چه مسابقه‏اى؟ مسابقه‏اى که اسب‏سوار و تیرانداز آن فردا براى دفاع از مکتب و مبارزه با ستمگر به درد بخورد، نه مسابقه‏اى که دردى از جامعه دوا نکند و گرهى را نگشاید. امّا چه جایزه‏اى مى‏داد؟ درخت خرما چیزى که چوب و برگ و میوه‏اش هیزم و سایه و غذاست، جایزه‏اى تولیدى نه مصرفى.

از خوانندگان ارجمند تقاضا دارم این سطرها را با تمام سادگى‏اى که دارد با عنایت بخوانید زیرا هر سطر آن مضمون یک حدیث آموزنده است.

«والحمد للّه ربّ العالمین»


1) سوره اسراء، آیه 1.

2) بحارالانوار، ج 67، ص 68.

3) سوره انفال، آیه 24.

4) سوره نساء، آیه 80.

5) سوره نجم، آیه 3.

6) سوره زخرف، آیه 43.

7) سوره فتح، آیه 3.

8) سوره انشراح، آیه 3.

9) سوره قلم، آیه 4.

10) سوره کوثر، آیه 1.