از اینکه سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را مىنویسم شرمندهام. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را باید شخصیّتى چون امیر مؤمنان علیه السلام توصیف کند. پیامبرى که خداى متعال او را مدح کرده، پیامبرى که خدا او را به آسمانها برده و جایگاه ملائکه را به قدوم او مبارک گردانیده است.
پیامبرى که مرکب آسمانى، او را یک شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده است: «سبحان الذى اسرى بعبده لیلًا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى»(1)
پیامبرى که جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد که به راستى انسان را مبهوت مىکند: به هنگام وضو مىبیند که گربهاى تشنه به آب نگاه مىکند، وضو را قطع مىکند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محکمتر از کوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترین دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است که سوگند یاد مىکند: اگر دخترم هم خلافى کند او را با حدود الهى ادب مىکنم.
در زمانى که کمتر کسى خواندن و نوشتن مىدانست، پیامبر فرمود: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(2) و هنوز با گذشت چهارده قرن، درباره ی اهمیت علم شعارى رساتر از این شعار نیامده است.
در زمانى که به خاطر کشته شدن یک نفر از یک قبیله، تمام افراد آن قبیله به
خونخواهى قیام مىکردند و چندین نفر از قبیله ی قاتل را بىگناه مىکشتند و بىرحمى در حدّ اعلاى خود بود در چنین شرایطى پیامبر دستور مىدهد که اگر کسى حیوان خود را- گرچه در سفر مکه- آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زیرا کسى که حیوان را خسته کرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسى نارواست. آرى، این دستورات و لطفى که در آنها موج مىزند رمز حیات آن ملت مرده شد:
«دعاکم لمایحییکم»(3) او شما را دعوت کرد به چیزهایى که شما را زنده مىکند.
بى جهت نیست که خدا مىفرماید:
«من یطع الرسول فقد اطاع الله»(4) هرکه از پیامبر صلى الله علیه و آله اطاعت کند در حقیقت از من اطاعت کرده است.
«و ما ینطق عن الهوى»(5) او از روى هوا و هوس، هرگز چیزى نمىگوید.
«انّک على صراط مستقیم»(6) پیامبر دائماً در خط مستقیم است.
چگونه مىتوان سیره ی کسى را نوشت که مورد تأیید ویژه ی خداست: «و ینصرک الله نصراً عزیزاً»(7)
چگونه با نوشتن چند سطر مىتوان پیامبرى را معرفى کرد که خدا نام و مکتبش را بلند و عزیز داشته است: «ورفعنا لک ذکرک»(8)
مگر مىتوان در جزوهاى کوچک اخلاق کسى را منعکس کرد که خدا دربارهاش فرموده است: «انّک لعلى خلق عظیم»(9) تو بر خلق بزرگى هستى.
همین قرآنى که از دنیا با کلمه ی «متاع قلیل» یاد مىکند، خلق پیامبر را با کلمه ی «عظیم» توصیف
مىنماید.
چگونه مىتوان از پیامبرى مدح کرد که خدا به او در دنیا کوثر و خیر زیاد عطا
کرده: «انّا اعطیناک الکوثر»(10) و در آخرت هم به او مقام شامخ شفاعت مرحمت نموده است.
چه بگویم درباره ی کسى که تولدش شعلههاى آتشکده ی فارس را خاموش کرد و بعثتش شعلههاى فساد را. تولّدش پایههاى کاخ کسرى را تکان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را.
چه بنویسم درباره ی کسى که قرآن او را براى تمام جهانیان رحمت دانسته است: «رحمة للعالمین»
چه بگویم درباره ی کسى که در عظمت به جایى رسید که به معراج رفت و مهمان خدا شد. کسى که
مىفرماید: اگر بردهاى مرا براى غذاى سادهاى در فاصله دورى دعوت کند مىپذیرم.
در عظمت او همین بس که براى سفر آسمانىاش بُراق و مرکب آسمانى حاضر مىشود، امّا فروتنىاش تا آنجاست که بر الاغ بىجهاز سوار مىشود.
در عظمتش باید بگوییم: جبرئیل از طرف خدا به او سلام مىرساند و در تواضعش باید بگوییم: به کودکان مکه سلام مىکرد.
به هنگام سجده، پیشانى و قلب خود را تسلیم خدا مىکرد و در همان حال، کودکان خانه که پیامبر را در سجده مىدیدند بر پشت او سوار مىشدند و آن حضرت سجده را طولانى مىکرد تا بازى بچهها بر هم نخورد.
اللهاکبر! در یک لحظه، هم با خداى هستى به راز و نیاز مشغول مىشد و هم بازى کودکان را پاس مىداشت و مهر و عاطفه ی نسبت به آنان را از دست نمىداد….
همه ی ابعاد شخصیّت آن عزیز را نمىتوان نوشت، نمىتوان گفت و نمىتوان تصور کرد.
دنیا باید این احترام به کودک را مشاهده کند و از شعارهاى بى محتواى خود براى
حقوق انسان و زن و کارگر و کودک شرمنده شود…
در معاشرتها مزاح مىکرد اما هرگز از مرز حق خارج نمىشد، در فوت کودکش ابراهیم اشک مىریخت ولى هرگز سخنى برخلاف حق نمىگفت.
سحرها با خدا مناجات مىکرد و روزها با اصحاب خود مسابقه مىگذارد. براى کودکان اصحاب مسابقه ترتیب مىداد و براى برنده ی مسابقه، جایزه تعیین مىکرد. اما چه مسابقهاى؟ مسابقهاى که اسبسوار و تیرانداز آن فردا براى دفاع از مکتب و مبارزه با ستمگر به درد بخورد، نه مسابقهاى که دردى از جامعه دوا نکند و گرهى را نگشاید. امّا چه جایزهاى مىداد؟ درخت خرما چیزى که چوب و برگ و میوهاش هیزم و سایه و غذاست، جایزهاى تولیدى نه مصرفى.
از خوانندگان ارجمند تقاضا دارم این سطرها را با تمام سادگىاى که دارد با عنایت بخوانید زیرا هر سطر آن مضمون یک حدیث آموزنده است.
«والحمد للّه ربّ العالمین»
1) سوره اسراء، آیه 1.
2) بحارالانوار، ج 67، ص 68.
3) سوره انفال، آیه 24.
4) سوره نساء، آیه 80.
5) سوره نجم، آیه 3.
6) سوره زخرف، آیه 43.
7) سوره فتح، آیه 3.
8) سوره انشراح، آیه 3.
9) سوره قلم، آیه 4.
10) سوره کوثر، آیه 1.