رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر مىخوابید، کفش و لباس خود را وصله مىزد، گاهى که به او توهین مىشد با تبسّم یا عفو برخورد مىنمود، شخصاً به بازار مىرفت و
نیازمندىهاى خود را به خانه مىآورد و در کارهاى خانه کمک مى کرد.
«انس» مىگوید: سالها در خانه ی پیامبر صلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایهاى نکرد. به دست خود شیر مىدوشید. به اطفال سلام مىکرد. دعوت بردهها را مىپذیرفت. از غذایى که میل نداشت مذمّت نمىکرد. درباره ی مسواک و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت.
در حال غذا خوردن به چیزى تکیه نمىداد تا در کنار نعمتهاى خدا قیافه ی متکبّرانه به خود نگیرد.
از حشمتهاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمىداد کسى پشت سر او به
عنوان همراه، راه بیفتد.
هرگاه سواره بود و کسى مىخواست دنبال او بیاید، مىفرمود: یکى از این سه کار را بکن یا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بیایم یا من مىروم و شما بعداً بیایید و یا اینکه دو نفرى سوار مرکب مىشویم.
وقتى برخى از زنان پیامبر از او درخواست کردند که از غنائم به دست آمده به ما هم بدهید و به او عرض کردند: تا کى وضع ما باید این قدر ساده باشد؟ پیامبر ناراحت شد و فرمود: زندگى من زندگى سادهاى است اگر مىخواهید با من زندگى کنید، صبر کنید و اگر نمىخواهید، من حاضرم شما را طلاق دهم.
یک بار وارد خانه ی دخترش فاطمه شد، دید او دستبندى به دست کرده و پرده ی جدیدى آویخته، پیامبر بدون آن که حرف بزند برگشت. فاطمه ی زهرا علیهاالسلام متوجه قضیه شد و فوراً پرده و دستبند را خدمت پیامبر فرستاد و پیام داد که به هر نحو صلاح مىدانید، به مصرف برسانید.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در حضور کسى لباس خود را از تن بیرون نمىکرد.
پیش کسى پاى خود را دراز نمىکرد.
با گشادهرویى صحبت مىکرد و به همه ی افراد توجّه مىفرمود.
گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تکرار مىفرمود.(1)
صدا زدن و جواب دادن او همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و کودکان.(2)
از بیماران عیادت و دلجویى مىکرد.(3)
هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مىکرد.(4)
نیکوکاران را پاداش مىداد، روزى شخصى را در حال نماز دید که با جملههایى بسیار پرمغز و زیبا با خداى متعال راز و نیاز مىکند. فرمود: نمازش که تمام شد او را
نزد من آورید. وقتى به حضور حضرت رسید، حضرت سکّه طلایى به او هدیه داد و فرمود: «وهبت لک الذهب لحسن ثنائک على الله»(5) چون حال خوشى داشتى و خدا را به نیکویى حمد و سپاس مىکردى این سکّه را به تو بخشیدم.
هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمد للّه» مىگفت.(6)
نمىنشست و بر نمىخاست جز با ذکر خدا.
روزى به کارگرى برخورد که بر اثر کار بسیار پینه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.(7)
به اشخاصى که مورد احترام و اعتماد مردم بودند، احترام مىگذارد و گاهى مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مىکرد.
نسبت به کارهاى نیک و بد، بىتفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد.
به خاطر شدّت علاقهاى که به هدایت مردم داشت به قدرى مىسوخت که آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى»(8)
در مجلس چنان با یک یک مردم گرم مىگرفت که هر کدام خیال مىکردند نزدیکترین افراد به پیامبر صلى الله علیه و آله تنها اوست.
گاهى بعضى از یاران آن حضرت از ایشان درخواست مىکردند که به دشمنان خود نفرین کند اما او حاضر نمىشد و دعاى او این بود که خداوندا! این مردم را هدایت فرما.
چون با کسى دست مىداد تا او دست پیامبر را رها نمىکرد. پیامبر صلى الله علیه و آله دست
خود را عقب نمىکشید.
تا آنجا که ممکن بود سائل را رد نمىکرد حتى روزى زنى فرزند خود را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد و گفت: به حضرت بگو پیراهن خود را به من عطا کن. فرزندش خدمت حضرت رفت و تقاضاى پیراهن نمود، پیامبر پیراهن خود را به او داد، آیه نازل شد که: «لا تبسطها کل البسط»(9) حق ندارى هرچه دارى در راه خدا انفاق کنى.
وارد مجلس که مىشد، در قسمت پائین مىنشست.
هدیه را هرچند کم بود مىپذیرفت.
هرگاه یکى از مسلمانان و اصحاب خود را نمىدید فوراً سراغ او را مىگرفت و اگر در مسافرت بود برایش دعا مىکرد، و اگر مریض بود به عیادتش مىرفت.
در جلسات، دایرهوار مىنشست که بالا و پائین آن معلوم نباشد.
در اجراى قانون، میان هیچ کس فرقى نمىگذاشت و لذا وقتى یکى از یارانش واسطه شد که قانون و حدّ خدا در مورد زنى از قبیلههاى معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدى کند حد خدا را در مورد او جارى مىکنم و در اجراى قانون میان انسانها هرگز فرقى نمىگذارم.
پیامبر درباره ی اسرا و بردگان فوقالعاده سفارش مىکرد. او با زن اسیرى ازدواج نمود که این عمل سبب محبّت مردم به اسرا و شخصیّت آنان شد. و به همین خاطر مسلمانان، بسیارى از اسیران را آزاد کردند. رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمود: از همان لباس و غذاى خود به آنان بدهید و نام آنها را با
کلمه ی جوانمرد صدا بزنید، تا احساس ناراحتى نکنند.
با غنى و فقیر یکسان برخورد مىنمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خوددارى مىکرد. هرگز دنبال عیبجویى و بدگویىِ این و آن نبود و از قهقهه و خنده ی بلند دورى مىکرد.
1) اخلاق نبوى، ص 25.
2) سنن النبىّ، ص 53.
3) مکارم الاخلاق، ص 359.
4) سنن النبىّ، ص 42.
5) حیاة الحیوان، ج 2، ص 63.
6) بحارالانوار، ج 15، ص 335.
7) سیره ی نبوى، مصطفى دلشاد؛ از: العمل و حقوق العامل فى الاسلام ص 305.
8) سوره طه، آیه 2.
9) سوره اسراء، آیه 29.