مىتوانیم دلیل لزوم عصمت را مضمون این شعر بدانیم:
هرچه بگندد نمکش مىزنند
واى به روزى که بگندد نمک
دلیل نیاز ما به رهبر معصوم، همان لغزشها و خطاها و انحرافهاى فکرى و عملى ماست. واى به روزى که رهبر نیز دچار لغزش شود زیرا در این صورت او نیز به رهبر معصوم دیگرى نیاز دارد و اگر او هم معصوم نباشد، به رهبر سوم نیاز است و بدین ترتیب تسلسل لازم مىآید و باطل است.
از سوى دیگر باید خداوند حجّت خود را بر مردم تمام کند و جایى براى بهانه باقى نگذارد و این جز در سایه ی وجود رهبران معصوم میسّر نیست.
چگونه مىتوان مسئولیت رهبرى را بر دوش کسى گذاشت که او خود نیز از خطا و اشتباه و گناه ایمن نیست؟! مضافاً، آیا سپردن رهبرى مردم به شخصى گنهکار، توهین به مقام انسانیت نیست؟!
قرآن دعاى حضرت ابراهیم را نقل مىکند که عرض کرد: خدایا! مقام امامت و رهبرى را به ذرّیه من مرحمت کن. اما بىدرنگ خداوند جواب مىدهد: «لاینال عهدى الظالمین»(1) هرگز این عهد و پیمان الهى و مقام امامت نصیب انسان ظالم و گنهکار نمىشود.
همچنین در قرآن به ما فرمان داده شده که بدون قید و شرط از رسول خدا اطاعت کنیم و این دستور، خود دلیل بر عصمت آنهاست زیرا اگر انبیا دچار انحراف و گناه مىشدند، مىبایست فرمان خدا درباره ی اطاعت از رسول مشروط باشد، چنانکه فرمان پیروى از والدین با آن اهمیت، مشروط است و با صراحت به فرزندان اعلام مىکند که از والدین منحرف پیروى نکنید. «و ان جاهداک على ان تشرک بى مالیس لک به علم فلا تطعهما»(2) اگر پدر و مادر بکوشند تا چیزى را که در مورد آن علم ندارى با من شریک کنى اطاعت مکن.
خواننده ی عزیز! با اندکى دقت و مقایسه میان اطاعت مشروط از والدین و اطاعت بى قید و شرط از رسول مىتوان دریافت که پیامبر در حدّى از عصمت قرار دارد که در پیروى از او نیازى به هیچ گونه قید و شرطى نیست، و به گفته ی قرآن کریم: «و ماینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»(3) هرگز کلامى را از روى هوس نمىگوید و سخنان او جز وحى نیست.
1) سوره بقره، آیه 124.
2) سوره لقمان، آیه 15.
3) سوره نجم، آیه 3 و 4.