جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نقش فوق‏العاده ابزار شناخت‏ (1)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

در نخستین آیه به عنوان معرّفى ذات پاک خداوند و بیان نشانه‏هاى او در وجود انسان، مى‏فرماید: «خداوند همان کسى است که شما را از شکم مادرانتان خارج کرد در حالى که هیچ نمى‏دانستید»: وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُوْنِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُوْنَ شَیْئاً

این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که صفحه قلب به هنگام تولّد از تمام معارف خالى است. ولى بعضى از مفسّران گفته‏اند که منظور غیر از علم حضورى انسان به ذات خویش است، یا به تعبیر دیگر منظور علم به اشیاء برون است؛ و شاهد آن را آیه 70 سوره نحل دانسته‏اند: و مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ الى‏ أرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مَنْ بِعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً «بعضى از شما به سنین بالا و بدترین سال‏هاى عمر مى‏رسند به طورى که بعد از علم چیزى نخواهند دانست» زیرا در این سن پیرى مسلّماً انسان از وجود خویش با خبر است؛ ولى این احتمال نیز وجود دارد که نوزاد در آغاز تولّد حتى از وجود خویش بى‏خبر باشد و اولین چیزى را که باز مى‏یابد وجود خویش است.

سپس مى‏افزاید: «خداوند براى شما گوش و چشم و عقل قرارداد تا شکر او را بجا آورید»: وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُوْنَ‏

چشم و گوش را براى این قرارداد تا محسوسات را درک کنید؛ و عقل را براى درک معقولات، و با این سه وسیله شناخت، از عالم بیرون وجود خویش آگاه شوید. سپس براى شکر این نعمت‏ها بپاخیزید و قبل از هر چیز به سراغ شناخت آن مبدائى بروید که ابزار معرفت و علم را در اختیار شما قرار داد.

براى پى بردن به اهمّیّت چشم و گوش و عقل کافى است که حالتى را که بر اثر فقدان هریک از اینها به وجود مى‏آید (تا چه رسد به همه آنها) پیش خود مجسّم کنید. یک شخص نابینا، یک شخص کر و یا یک شخص فاقد عقل و یا همه اینها، چه وضعى دارد؟ و چقدر از مواهب این عالم بزرگ دور مى‏ماند؟ و قبل از هر چیز موهبت علم و آگاهى که برترین مواهب و مقدمه بهره‏گیرى از مواهب دیگر است از دست مى‏دهد.

بعضى گفته‏اند منظور از «شیئا» در آیه فوق، حق منعم است، و بعضى گفته‏اند: منظور منافع خویش است، و بعضى آن را به سعادت و شقاوت، یا میثاق الهى در روز ألست، تفسیر کرده‏اند؛ ولى اطلاق آیه هرگونه قید را نفى مى‏کند و همه چیز را شامل مى‏شود.

در اینکه چرا «سَمْع» (گوش) بر «ابصار» (چشم‏ها) مقدّم داشته شده؟ ممکن است به خاطر این باشد که گوش قبل از چشم به کار مى‏افتد. زیرا چشم انسان در محیط رحم مادر که تاریکى مطلق بر آن حاکم است آمادگى براى دیدن ندارد، و بعد از تولّد نیز تا مدّتى در مقابل نور بسیار حسّاس است و لذا غالباً بسته است، تا تدریجاً در برابر نور آمادگى پیدا کند؛ ولى گوش چنین نیست.

حتى به عقیده بعضى در عالم جنین نیز صداها را مى‏شنود، و با آهنگ قلب مادر آشنائى پیدا مى‏کند!

از این گذشته گوش وسیله شنیدن پیام وحى الهى است که برترین مسموعات است، و نیز وسیله عمومى انتقال علوم از نسلى به نسل دیگر است، در حالى که چشم چنین نیست؛ زیرا خواندن و نوشتن گرچه وسیله انتقال علوم است ولى جنبه عمومى ندارد.

قرار گرفتن «افئِدة» (عقل‏هاى پخته) پشت سر این دو نیز دلیل‏اش روشن است؛ چرا که انسان شنیدنى‏ها و دیدنى‏ها را منتقل به عقل مى‏کند، و سپس به تجزیه و تحلیل روى آن مى‏پردازد و از آن معلومات تازه‏اى مى‏سازد و قوانین کلّى عالم را کشف مى‏کند. (1)

دومین آیه مورد بحث نیز همان حقیقتى را که در آیه قبل آمده بود تعقیب مى‏کند؛ و براى شناخت خداوند به مسأله آفرینش گوش و چشم و قلب اشاره کرده، و حس شکرگزارى انسان‏ها را که نردبان معرفت خدا است، بر مى‏انگیزد.

با این تفاوت که در این آیه در مورد خلقت این اعضاء تعبیر به «انشاء» شده و در پایان آن انسان‏هایى را که کمتر شکر خدا را بجا مى‏آورند مورد سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد، مى‏فرماید: «او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب ایجاد کرد اما (در برابر این نعمت‏هاى بزرگ و بى‏نظیر) کمتر شکر او را برجا مى‏آورید»! وَ هُوَ الَّذِىْ أَنْشأَ لَکُمْ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفئدَةَ قِلَیْلًا ما تَشْکُروْنَ‏

«انشاء» به گفته راغب در اصل به معنى ایجاد چیزى و تربیت آن است؛ و به همین دلیل به افراد جوان «ناشى» گفته مى‏شود.

تعبیر به «انشاء» غالباً در مورد جانداران است؛ هر چند در مورد غیر آنها نیز گاهى استعمال شده است، مانند: أ أَنْتُمْ أنْشَأتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤونَ: «آیا شما درختان آتش زا را ایجاد کرده‏اید یا ما ایجاد مى‏کنیم؟!» (2)

ممکن است این تعبیر در آیه فوق اشاره به سیر تکاملى چشم و گوش و عقل در دوران جنینى و سپس دوران طفولیت باشد که خداوند اینها را ایجاد کرده، سپس پرورش مى‏دهد.

در سومین آیه به صورت یک استفهام تقریرى از مشرکانى که خدا را رها کرده و در وادى بت پرستى سرگردان شده‏اند، مى‏فرماید: «اى پیامبر! به آنها بگو: چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‏بخشد؟ و یا چه کسى مالک گوش و چشم‏ها است؟»: قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصار

مسلّماً روزى‏هایى که عائد انسان مى‏شود یا از آسمان است، (مانند: باران و هوا و نور آفتاب) و یا از زمین است (مانند: گیاهان و درختان و معادن مختلف) همچنین علوم و دانش‏ها و معارفى که عائد انسان مى‏شود غالباً از طریق چشم و گوش است؛ چرا که این دو حس مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج محسوب مى‏گردد، و همه این ارزاق مادى و معنوى از سوى خدا است.

جالب اینکه در اینجا تعبیر به مالکیت کرده است؛ و از آنجا که مالکیت در اینجا مالکیت تکوینى است از مسأله آفرینش و خلقت جدا نخواهد بود، و در حقیقت تعبیر به لازم شده است. همچنین جدا از مسأله تدبیر امور نمى‏باشد؛ و لذا در پایان آیه باز به صورت استفهام مى‏فرماید: «از آنها بپرس چه کسى امور جهان را تدبیر مى‏کند؟»: وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ (3)

بلافاصله مى‏افزاید: (آنها با الهام از نداى فطرت) «به زودى مى‏گویند: خدا است که مالک و آفریننده و مدبّر این امور است»: فَسَیَقُوْلُوْنَ الله‏

«به آنها بگو پس چرا تقوى و پرهیزگارى پیشه نمى‏کنید؟!» فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُوْنَ‏

یعنى پرهیز از پرستش بت‏ها و روى آوردن به بیگانه‏ها، و پرهیز از گناه و بى‏عدالتى‏ها.

در چهارمین آیه ضمن اشاره به قسمتى از نعمت‏هاى بزرگ خداوند بر

انسان، براى تحریک حس شکرگزارى او که مقدمه معرفة الله است؛ مى‏فرماید:

«آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم»: ألَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ‏

چشم‏هایى که مى‏تواند با آن عالم هستى را ببیند، و عجائب آفرینش را بنگرد، و آفتاب و ماه و اختران و انواع گیاهان و درختان و انواع موجودات زنده و جانداران را مشاهده کند، و عجائب صنعت خدا را تماشا نماید، راه را از چاه ببیند، و دوست را از دشمن تشخیص دهد، و خود را از چنگال حوادث نامطلوب برهاند.

سپس مى‏افزاید: «و آیا یک زبان و دو لب براى او قرار ندادیم؟!»: وَلِساناً وَ شَفَتَیْنِ‏

زبانى که وسیله ارتباط او با دیگران است، زبانى که سبب انتقال علوم و دانش‏ها از نسلى به نسل دیگر و از قومى به قوم دیگر است، زبانى که با آن نیازهاى خود را باز مى‏گوید، و با آن به راز و نیاز با معبود بر مى‏خیزد، و ترجمان تمام ذرّات وجود او است.

همچنین لب‏هایى که نقش مؤثّرى در تکلّم دارند و عهده‏دار تشکیل مقاطع بسیارى از حروف‏اند (4) و از آن گذشته کمک زیادى به نوشیدن آب و خوردن و جویدن غذا و حفظ رطوبات دهان مى‏کند، به گونه‏اى که اگر قسمتى از لب‏ها قطع شود نه تنها این امور براى انسان بسیار مشکل خواهد شد؛ بلکه منظره چهره او بسیار اسف‏انگیز مى‏شود.

جالب اینکه بعد از این دو آیه، قرآن سخن از هدایت انسان به خیر و شر مى‏گوید؛ و مى‏فرماید: «آیا ما او را به دو سرزمین مرتفع» (تشخیص خیر و شر) هدایت نکردیم؟»: وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ‏

این تعبیر گویا، اشاره‏اى به رابطه چشم و زبان و لب‏ها، با مسأله هدایت و

شناخت خیر و شر است؛ چرا که آنها ابزارى براى این هدف بزرگ محسوب مى‏شوند.

پنجمین آیه حالتى را که به خاطر از دست دادن گوش و چشم و عقل براى انسان پیدا مى‏شود مورد توجّه قرار داده؛ و مى‏گوید: «بگو: اگر خداوند گوش و چشم‏هاى شما را بگیرد و بر دل‏هایتان مهر نهد (به طورى که نه سخنى را بشنوید و نه چیزى را ببینید و نه حق و باطل و خوب و بدى را تمیز دهید) چه کسى جز خداوند مى‏تواند آنها را به شما باز گرداند؟!»: قُلْ أَرَأَیْتُمْ انْ أَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوْبِکُمْ مَنت الهٌ غَیْرُ اللهِ یِأتِیْکُمْ بِهِ (5)

سپس در پایان آیه مى‏افزاید: «ببین چگونه آیات و نشانه‏هاى خویش را به صورت‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهیم سپس آنها از حق روى بر مى‏گردانند؟»: انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُوْنَ (6)

در حقیقت قرآن مى‏خواهد از یکسو بگوید: این ابزار مهم شناخت از خود شما نیست، چرا که اگر از خود شما بود هرگز گرفته نمى‏شد، در حالى که کم نیستند کسانى که نعمت گوش و چشم و عقل را بر اثر عوامل مختلفى از دست مى‏دهند؛ پس معلوم مى‏شود اینها از ناحیه مبدأ دیگرى است.

از سوى دیگر از آنجا که ارزش هر چیزى در برابر ضدش روشن مى‏شود قرآن مى‏خواهد با توجّه به حالت دردناکى که براى انسان به خاطر از دست دادن‏

این نعمت‏هاى بى‏نظیر رخ مى‏دهد؛ او را متوجّه عظمت آفریدگار و بخشنده این نعمت‏ها کند، و وجدان‏اش را از این راه تسخیر کرده به خشوع در برابر او وا دارد.

تعبیر به «اخْذ» (گرفتن) گوش و چشم، ممکن است به معنى گرفتن خود این اعضا باشد، و یا گرفتن قدرت و نیروى شنوائى و بینائى، یا هر دو.

آخرین آیه مورد بحث که از جامع‏ترین آیات توحید و خداشناسى است؛ نظرى به تمام نشانه‏هاى او در سراسر جهان آفرینش افکنده؛ مى‏گوید: «ما پیوسته آیات و نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان، و در درون وجودشان به آنها نشان مى‏دهیم تا براى آنها روشن شود که او است خداوند بر حق»:

سَنُرِیْهِمْ آیاتِنا فى اْلآفاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتّى‏ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُ‏

«آفاقْ» جمع «افق» به معنى اطراف است. بنابراین آفاق ارض به معنى اطراف زمین و آفاق آسمان به معنى اطراف آسمان است، و چون در آیه مورد بحث به صورت مطلق ذکر شده، همه جا را اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب جهان را شامل مى‏شود.

«انفس» در اینجا نیز معنى وسیعى دارد که هم روح را شامل مى‏شود و هم جسم، و تمامى اعضاى بدن را که موضوع بحث ما است.

در اینکه ضمیر در انَّهُ الحَقَّ، به چه چیز باز مى‏گردد؟ بعضى ازگفته‏اند:

منظور قرآن است، و منظور از آیات آفاقى، پیروزى‏هایى است که نصیب مسلمانان در اطراف جهان شد، و منظور از آیات انْفُسى، پیروزى‏هاى آنها بر بلاد عرب است. یعنى ما پیروزى‏هایى در اطراف جهان و در بلاد عرب به آنها نشان مى‏دهیم تا بدانند که قرآن بر حق است.

بعضى گفته‏اند: منظور رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، یا دین و آئین او، که با تفسیر اول، تفاوت چندانى ندارد.

ولى ظاهر این است- چنانکه جمعى از مفسّران فهمیده‏اند- که منظور

خداوند است. یعنى آیات آفاقى و انفسى را به آنها نشان مى‏دهیم تا حقانیّت خداوند بر آنها آشکار شود.

تعبیر به آیات، از یک سو، و تعبیر به «آفاق» و «انفس»، از سوى دیگر، و آیه بعد از آن که از توحید، سخن مى‏گوید؛ همگى شواهدى براى این تفسیر، محسوب مى‏شود. ضمناً این آیه هماهنگ با آیات متعدّد دیگرى از قرآن مجید است که نشانه‏هاى خدا را در پهنه آفرینش و وجود انسان ارائه مى‏کند، مانند:

وَ فى اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوْقِنِیْنَ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ أَفَلا یُبْصِرُوْنَ:: «در زمین نشانه‏هاى خدا است براى مؤمنان و در وجود خود آنها نیز نشانه‏هایى است، آیا نمى‏بینند» (7)

در تفسیر على بن ابراهیم نیز همین معنى ذکر شده، هرچند در بعضى از روایات ضمیر «انّه» ناظر به حضرت مهدى علیه السلام معرّفى شده است؛ ولى ظاهراً این تفسیر از بطون آیات است. (جمع میان تفاسیر نیز ممکن است.)

به هر حال در هریک از اینها بنگریم آثار علم و قدرت او را مى‏بنیم، و به قول شاعر: «هر گیاهى که از زمین روید- وحده لا شریک له گوید» و «دل هر ذره را که بشکافیم- آفتابش در میان ببینیم.»

تعبیر به «سَنُرِیْهِمْ» «پیوسته به آنها نشان مى‏دهیم»- با توجّه به اینکه فعل مضارع در اینگونه موارد به معنى استمرار است- اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر روزى که از عمر انسان مى‏گذرد حقایق تازه‏اى از این جهان بر او کشف مى‏شود، و رازهاى جدیدى گشوده مى‏گردد. هر روز دانشمندان در آزمایشگاه‏ها و کتابخانه‏هاى خود به کشف جدیدى مى‏رسند، و آیات تازه‏اى از آیات الهى فاش مى‏شود، و مسلّماً اگر میلیون‏ها سال بر عمر بشر بگذرد این مسأله همچنان تداوم خواهد داشت؛ و چه عجیب است جهان پهناور آفرینش، و چه بزرگ است آفریدگار آن!

تازه این کهنه کتابى است که به اصطلاح اول و آخرش افتاده، و ما از

میلیاردها سال قبل و بعد تقریباً هیچ خبرى نداریم، و آنچه مى‏دانیم که بسیار ناچیز است تنها مربوط به یک بخش از این عالم بزرگ و یک فصل از این کتاب است، «العظمة لله‏الواحد القهار».

از مجموع آیات گذشته به خوبى نتیجه مى‏گیریم که هریک از اعضاى بدن انسان، بلکه هر جزئى از اجزاى آن، آئینه تمام نماى حق است، و نشانه مستقل روشنى از علم و قدرت و حکمت و تدبیر خالق جهان محسوب مى‏شود.


1) توجّه داشته باشید که «سمع» بر مفرد و جمع هر دو اطلاق مى‏شود؛ هر چند گاهى آن را به صورت «اسماع» نیز جمع مى‏بندند.

2) سوره واقعه، آیه 72.

3) بعضى از ارباب لغت گفته‏اند که «ملک» (با فتح میم و کسر لام) به معنى کسى است که با امر و نهى خویش در توده مردم تصرّف مى‏کند؛ و لازمه آن قدرت و توانائى و تدبیر است.

4) این حروف در فارسى 5 حرف است (ب- پ- ف- م- و) و در عربى چهار حرف‏مى‏باشد و با توجّه به اینکه این چند حرف بسیار استعمال مى‏شوند از دست دادن لب سبب مى‏شود که انسان تا حد زیادى قدرت تکلم را از دست بدهد. این حروف را حروف شفوى مى‏نامند.

5) جمله «أَرَأَیْتُمْ» و همچنین «أَرَأیتَکُمْ» و مانند آن را بسیارى از مفسّران به معنى: «اخْبِروُنى» «به من خبر دهید» یا «هَل عَلِمْتُم»: «آیا دانستید» معنى کرده‏اند. ولى به عقیده بعضى از محقّقان این جمله‏ها معنى اصلى را مى‏بخشد، مثلًا جمله «أرأیتم» به معنى «آیا مشاهده کرده‏اید» است، ولى چون در اینگونه موارد مشاهده کردن براى دانستن و خبر دادن است گاه به لازم معنى تفسیر شده؛ و به هر حال منظور از ذکر این جلمه‏ها توجّه دادن و تأکید بر دقت مخاطب است، و اگر بخواهیم آن را به لازم معنى تفسیر کنیم مى‏توانیم بگوئیم مفهوم‏اش این است. (دقت کنید.).

6) «نُصَرِّفُ» از مادّه «تصریف» به معنى تغییر است؛ و در اینجا به معنى ذکر یک حقیقت به لباس‏ها و بیانات گوناگون است، و «یَصْدِفُوْنَ» از مادّه «صَدَف» (بر وزن هدف) در اینجا به معنى روى گردان است.

7) سوره ذاریات، آیات 20 و 21.