با اینکه در زمان نزول این آیات، معلومات انسان درباره خورشید و ماه و ستارگان بسیار محدود، و آمیخته با خرافات فراوانى بود (به خصوص در مهد نزول این آیات) با این حال قرآن، از آفتاب و ماه و ستارگان با عظمت عجیبى یاد مىکند و بسیارى از ویژگىهاى آنها را گوشزد کرده، و در مجموع همه آنها را آیات حقّ و نشانههاى ذات پاک او مىشمرد.
در نخستین آیه مورد بحث مىفرماید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد»: هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورْاً
بعضى از ارباب لغت (مانند: طریحى در مجمع البحرین) و جمعى از مفسّران گفتهاند: فرق میان «ضیاءِ» و «نور» این است که «ضیاء» به نورى گفته مىشود که از ذات چیزى بر مىخیزد و نور به آن روشنایى گفته مىشود که از دیگرى کسب شده است. بنابراین آیه فوق اشاره لطیفى به این نکته است که نور خورشید از ذات او است؛ در حالى که نور ماه از طریق تابش خورشید بر صفحه آن ظاهر مىشود. قرآن این سخن را زمانى مىگوید که مردم جهان از آن آگاهى نداشتند.
البته نمىتوان انکار کرد که هریک از این دو واژه، ممکن است در معنى اعمّ از نور ذاتى و اکتسابى به کار رود؛ و ملاحظه موارد استعمال این دو واژه در قرآن مجید و کلمات عرب، شاهد این مدّعا است. ولى هنگامى که این دو در
کنار هم قرار مىگیرند، مىتوانند دو معنى متفاوت داشته باشند؛ آن چنان که در آیه فوق آمده است.
—
همین معنى در آیه دوم به تعبیر دیگرى آمده است؛ که بعد از اشاره به آفرینش هفت آسمان، مىافزاید: «خداوند ماه را در آسمانها، نور قرارداد، و خورشید را چراغ روشنى بخش»- در دو آیه دیگر از قرآن نیز از خورشید تعبیر به «سراج» «چراغ» شده است.- (1) و مىدانیم نور چراغ از درون خود آن برمىخیزد و مکتسب از بیرون نیست؛ و در بعضى از متون لغت نیز آمده است که «ضیاء»، شدیدتر از «نور» است (2) این تفاوت نیز ممکن است از تفاوت اول سرچشمه گیرد و به آن باز گردد. (3)
به هر حال، در اینجا قبل از هر چیز انگشت روى نور خورشید و ماه به عنوان آیات حق و نشانههاى خداوند گذارده شده است.
خورشید با نور عالم تاباش نه فقط بستر موجودات جهان را گرم و روشن مىسازد؛ بلکه سهم عمدهاى در پرورش گیاهان و زندگى حیوانات دارد.
امروز، این حقیقت ثابت شده است که هر حرکت و جنبشى که در کره زمین دیده مىشود از برکت تابش نور آفتاب است. حرکت بادها، ابرها، امواج دریاها، جریان رودها و آبشارها و حیوانات و انسانها، اگر درست بیندیشیم همه بدون استثناء از نور آفتاب سرچشمه مىگیرد. (دقت کنید.)
اگر روزى خورشید خاموش شود و این اشعه حیاتبخش از کره زمین قطع گردد؛ در مدّت بسیار کوتاهى مرگ و سکوت و سکون و ظلمت همهجا را فرا خواهد گرفت.
نور زیباى ماه نه فقط چراغ شبهاى تاریک ما است و شبروان را در شهر و بیابانها رهبرى مىکند؛ بلکه روشنایى لطیف و ملایماش آرامبخش و نشاط آفرین براى همه انسانها است.
جمعى از کشاورزان نیز معتقدند که نور ماه در تربیت میوهها و گیاهان سهم به سزائى دارد.
البته اینها همه درباره نور خورشید و ماه است؛ در مورد سایر برکات آنها جداگانه بحث خواهد شد.
سپس قرآن در پایان این آیه اشاره به یکى دیگر از برکات و فوائد مهم این دو کره آسمانى کرده؛ مىافزاید: «خداوند منزلگاههایى براى ماه مقدر کرد تا شماره سالها و حساب (زندگى و کارهاى خود) را بدانید» وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِیْنَ وَ الْحِسابَ
ماه با سیر منظّم و حرکت دقیقاش تقویم بسیار روشن و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مىتوانند آن را بخوانند! و برنامههاى زندگى خود را براساس آن تنظیم کنند. اگر درست بیندیشیم مىدانیم که مسأله نظم زندگى انسان ارتباط تنگاتنگ و نزدیکى با حساب سال و ماه و وجود تقویم منظّم و عمومى دارد؛ و ماه و خورشید و حرکت منظّم زمین به دور خود و به دور آفتاب عهدهدار انجام این مهم اند.
تقویمهاى امروز که براساس محاسبات منجمّان تنظیم شده به درد کسانى مىخورد که دسترسى به این نوشتهها دارند. تنها تقویم طبیعى که براى همگان محسوس و مشهود و مفید است تقویمى است که از حرکت ماه به دست مىآید، از آن زمان که هلال است تا هنگامى که به صورت بدر کامل در مىآید، و بعد رو به محاق مىرود؛ و اگر انسان کمى دقت کند مىتواند شبهاى ماه را دقیقاً با نگاه کردن به مقدار و اندازه ماه تعیین کند، چرا که ماه هرگز در دو شب به یک حال در آسمان نیست.
همچنین شاید تنظیم برنامههاى عبادات اسلامى براساس ماههاى قمرى از
همینجا سرچشمه گرفته است.
مجموع این جهات سبب شده که قرآن در پایان آیه مورد بحث مىفرماید:
«خداوند این آیات و نشانههاى خود را براى آنها که عالمند شرح مىدهد» یُفَصِّلُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُوْنَ
—
در آیه سوّم و چهارم، سخن از تسخیر خورشید و ماه، براى انسانها است وَ سَخَّرَلَکُمْ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ
منتها در یک آیه، از حرکت این دو تعبیر به دائِبَیْنِ (حرکتى طبق عادت و سنّت ثابت دارند) (4) و در آیه دیگر، تعبیر به کُلٌ یَجْرِىْ لِاجلٍ مُسَمّىً «هریک از این دو تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهد» آمده است.
این جمله، اشاره به مطلبى است که امروز ثابت شده که حرکت خورشید و ماه در دراز مدّت، پایان مىگیرد؛ و نظام منظومه شمسى، پس از میلیونها سال، دگرگون مىشود، و این خود یکى از معجزات علمى قرآن مجید است.
البته منظور از حرکت خورشید در واقع حرکت زمین به دور خورشید است؛ زیرا در ظاهر چنین به نظر مىرسد که خورشید حرکت مىکند، هرچند در واقع، حرکت زمین است که این احساس را براى انسان به وجود مىآورد، و خورشید نیز همراه منظومه شمسى داراى حرکت مستمرى در درون کهکشان مىباشد که بعداً به آن اشاره مىشود.
منظور از تسخیر خورشید و ماه و سایر موجوداتى که قرآن، آنها را مسخّر انسان شمرده، این است که: آنها در مسیر منافع انسان و خدمت به او، حرکت مىکنند. نور خورشید و ماه، چنانکه گفتیم، نقش مهمّى در زندگى انسانها و تمامى موجودات زنده دارد، مخصوصاً بدون نور خورشید یک لحظه زندگى کردن در روى زمین ممکن نیست. حتى در تاریکى شب ما از باقیمانده گرما و
حرارتى که از نور آفتاب، در زمین و هواى آن باقى مانده استفاده مىکنیم وگرنه در تایکى شب همه موجودات زنده منجمد مىشدند. منافع دیگرى مانند:
ایجاد جزر و مدّ در اقیانوسها که منشأ خدمات بسیارى است و به خواست خدا در بحث نشانههاى او در دریاها به آن اشاره خواهیم کرد، و همچنین تشکیل تقویم طبیعى و خدمات دیگر.
بدون شک، آنچه امروز ما از برکات خورشید و ماه مىفهمیم، بیش از آن است که گذشتگان و مخاطبین به این آیات در آغاز نزول آنها مىفهمیدند و به همین دلیل درسهاى توحیدى که ما در جبین آنها مىخوانیم بیش از آن است که پیشینیان مىخواندند؛ و لذا در پایان آیه مورد بحث مىگوید: خداوند پروردگار شما، چنین کسى است که این موجودات را به خدمت شما گماشته و مسخّر فرمانتان کرده، اما کسانى را که همتاى او مىخوانید حتى به اندازه پوست یک هسته خرما نیز حاکمیت و مالکیت در این جهان ندارند وَالّذِینْ تَدَعُوْنَ مِنْ دُوْنِهِ ما یَمْلِکُوْنَ مِنْ قِطْمِیْرٍ (5)
—
در پنجمین آیه با صراحت آفرینش شب و روز و خورشید و ماه را از آیات و نشانههاى او مىشمرد؛ ولى در عین حال دستور مىدهد مبادا تصوّر کنید اینها پروردگار و رب شما هستند آنچنانکه آفتاب پرستان و ماه پرستان پنداشتهاند، نه، براى آنها سجده نکنید بلکه براى خداوندى سجده کنید که آفریدگار آنها است اگر مىخواهید او را عبادت کنید لا تَسْجُدُوْا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِوَ اسْجُدُو اللهِ الَّذِىْ خَلَقَهُنَّ انْ کُنْتُمْ ایّاهُ تَعْبُدُوْنَ
به راستى قرآن چقدر حساب شده سخن مىگوید؛ زیرا شمردن برکات مختلف خورشید و ماه و شب و روز و سایر موجودات این جهان ممکن است در افکار کوتاه این اثر را بگذارد که ما مرهون نعمتهاى این موجودات هستیم
پس در برابر آنها سجده بجا آوریم و نیایش کنیم همانگونه که بسیارى از بتپرستان در طول تاریخ از همین رهگذر گرفتار شدهاند.
قرآن مىگوید چشم باز کنید و دیدهاى سبب سوراخ کن داشته باشید تا اسباب را در نوردیده، و در پشت پرده اسباب، ذات مسبّب الاسباب را ببینید و جبین بر درگاه او بر خاک بگذارید و هرگز فریب اسباب را نخورید و در عالم اسباب گم نشوید.
—
ششمین و هفتمین آیات مورد بحث به وضوح سخن از حرکت خورشید و ماه و قرارگاههاى خورشید و منزلگاههاى ماه مىگوید؛ و در پایان این آیات تصریح شده است که این اجرام آسمانى هرکدام در فلک و مدار و مسیر خود شناوراند وَ کُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسْبَحُوْنَ (6) این تعبیرات نیز از شگفتیهاى قرآن مجید از یکسو و از عجائب عالم آفرینش و علم و قدرت خداوند از سوى دیگر است.
در اینکه منظور از جمله وَ الشَمْسُ تَجْرى «خورشید جریان دارد» و واژه لمستقّرلها «به سوى قرارگاهش» چیست؟ در اینجا تفسیرهاى متعدّدى وجود دارد:
نخست اینکه: منظور همان حرکت ظاهرى خورشید است که از هنگام طلوع شروع مىشود و قرارگاهش، غروب است که از نظرها پنهان مىگردد (البته مىدانیم این در واقع نتیجه حرکت زمین به دور خویش است، که چنین پدیدهاى را به نظر ما مجسّم مىکند.)
دوّم اینکه: منظور حرکات محورى خورشید است که از آغاز فصل بهار روى به سمت شمال کره زمین مایل مىشود؛ و این حرکت تا آغاز فصل تابستان ادامه دارد و در آغاز فصل تابستان (در نیمکره شمالى) محاذى مدار رأس السرطان (مدار 23 درجه شمالى) قرار مىگیرد که آن را میل اعظم شمالى
مىنامند، سپس، حرکت خود را رو به سوى جنوب آغاز مىکند و در اوّل فصل پائیز محاذى خط استواء مىرسد، و از آن پس به سوى جنوب کره زمین مایل مىشود، و این حرکت تا آغاز فصل زمستان ادامه دارد که محاذى مدار رأس الجدى (مدار 23 درجه جنوبى) مىرسد، که آن را میل اعظم جنوبى مىدانند، و باز حرکت آن به سوى شمال آغاز مىگردد، و فصل بهار محاذى خط استواء است.
بنابراین منظور از جریان خورشید، همین میل شمالى و جنوبى است؛ و منظور از «مستقر»، آخرین نقطه میل اعظم شمال و جنوب است. (مدار رأس السرطان و رأس الجدى).
البته معلوم است که این حرکت نیز ناشى از حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب، با توجّه به انحراف 23 درجهاى محور زمین مىباشد؛ ولى به نظر ما چنین مىرسد که خورشید داراى حرکت است.
سوّم، منظور حرکت وضعى خورشید به دور خود است؛ زیرا امروز ثابت شده که خورشید نیز برگرد محور خود مىچرخد- مدّت این حرکت را در یک دوره کامل معادل 25 روز و نیم ذکر کردهاند- در این صورت «لام» در «لمستقرلها» به معنى «فى» خواهد بود؛ یعنى خورشید در قرارگاهش حرکت دارد. (البتّه بعضى از مفسّران به این تفسیر اشکال کردهاند که با مفهوم کلمه «تجرى» سازگار نیست.
چهارم، منظور حرکت خورشید در برجهاى آسمانى است که در دوازده ماه سال، هر زمان در مقابل یکى از این برجهاى دوازده گانه قرار دارد و محاذى یکى از این صورتهاى فلکى ستارگان است؛ و از همینجا است که برجهاى دوازدهگانه سال پدید مىآید. (7) بنابراین منظور از «مستقر» و قرارگاه، انتهاى این دوره است.
پنجم و ششم حرکتهایى است که در این اواخر دانشمندان براى خورشید کشف کردهاند: در یک حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در دوران کهکشان ما به سوى یکى از صورتهاى معروف فلکى به نام: صورت الجاثى، که نسبت به خورشید در سمت شمال واقع شده است حرکت مىکند؛ و ما در این حرکت هر سال بیش از ششصد میلیون کیلومتر پیش مىرویم. این درست به آن مىماند که عدّهاى در سالن یک هواپیما دور یک مرکز مشغول حرکت دورانى باشند و هواپیما همه را به یک سمت با سرعت پیش مىبرد و گاه به قدرى حرکت هواپیما نرم و ملایم است که این حرکت سریع براى انسان به هیچوجه معلوم نیست.
حرکت دیگر حرکتى است که منظومه شمسى همراه بقیّه کهکشان به دور مرکز اصلى این کهکشانى که ما متعلّق به آن هستیم مىچرخد؛ و اگر تعجّب نکنید سرعت سیر این حرکت را سرعت سرسام آورى معادل نهصد هزار کیلو متر در ساعت (البته کمى بیشتر) محاسبه کردهاند. (8)
طبق این تفسیر منظور از «مستقر» همان قرارگاهى است که در پایان جهان و آستانه قیامت خورشید بدان مىرسد و در آنجا خورشید بىفروغ مىگردد و نظاماش متلاشى مىشود.
البته تفسیرهایى که ذکر شد با هم منافاتى ندارد و مىتواند تمام این تفاسیر ششگانه در مفهوم آیه جمع باشد؛ چرا که نه زمین یک نوع حرکت دارد و نه خورشید.
تعبیر به «یَسْبَحُونَ» «شنا مىکنند» تعبیر لطیفى است که از حرکت سریع و در عین حال نرم و موزون و معتدل خورشید و ماه حکایت مىکند.
در مورد ماه نیز قرآن در آیات فوق منزلگاههاى معیّنى براى آن ذکر کرده و مىگوید: «ما براى ماه منزلگاههایى مقدر ساختیم» وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ
و منظور همان منزلهاى بیست و هشتگانهاى است که ماه از آغاز هلال تا موقع محاق (تاریکى مطلق) طى مىکند و در شب بیست و هشتم باز به صورت هلال بسیار باریکى درمىآید که زرد و کم فروغ و کم نور است و در دو شب باقیمانده که آن را محاق مىگویند قابل رؤیت نیست.
قرآن هلال باریک آخر ماه را تشبیه به عُرْجُونِ قَدِیْم (شاخه کهنه (قوسى شکل و زرد رنگ) خرما» کرده است (9) و این تعبیرى است بسیار لطیف و جالب از جهات مختلف.
این بحث را که شاید کمى هم طولانى شد با ذکر دو نکته پایان مىدهیم:
نخست اینکه منظور از «فَلَکْ» در آیات فوق همان معنى لغوى آن است نه آن معنایى که علماى هیئت در قدیم قائل بودند. زیرا «فلک» در لغت به معنى مدار ستارگان است و گاه به هر موجود دایره مانندى که از اطرافش بلندتر باشد، اطلاق مىشود؛ و به عقیده راغب در اصل از مادّه «فُلک» (بر وزن قفل) که به معنى کشتى است گرفته شده؛ زیرا کشتىها حرکتهاى دورانى در مسیر خود در دریاها دارند. (10)
ولى منجّمان قدیم به پیروى از بطلمیوس معتقد بودند که آسمان از طبقات نه گانهاى که مانند پوست پیاز روى هم قرار گرفته است تشکیل شده؛ ولى چون این طبقات از مادّه شفّاف بلور مانندى است که ستارگان و کواکب، در وسط آنها میخکوب شده است، و با گردش افلاک گردش مىکند، تنها گردش ستارگان به چشم مىخورد، و از گردش افلاک چیزى نمایان نیست.
البته این اعتقاد، امروز به طور کامل ابطال شده، و مسلّم گشته است که ستارگان در فضاى بىکران معلقاند و تحت قانون جاذبه و دافعه در مسیرهاى معیّنى در حرکتاند؛ و قابل توجّه اینکه قرآن در زمانى نازل شد که همان هیئت
قدیم بطلمیوسى با تمام قدرت برجوامع علمى حکومت مىکرد، ولى تعبیرات قرآن- مانند تعبیر به «جریان» و «سباحت» (شناورى) که در آیات فوق آمده- به هیچوجه با هیئت قدیم، سازگار نیست و با آخرین اکتشافات مسلّم علمى، امروز هماهنگ است. (دقت کنید.)
—
در هشتمین و نهمین آیه، سوگندهایى اندیشه برانگیز، یاد شده است. در یک جا مىفرماید: «به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند»: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ این تعبیر ممکن است به مشرقها و مغربهاى مختلف مکانى اشاره باشد، چرا که کرویّت زمین سبب مىشود که به تعداد مناطق روى این کره، مشرق و مغرب وجود داشته باشد، و یا اشاره به مشرقها و مغربهاى زمانى باشد؛ زیرا مىدانیم حرکت زمین به دور آفتاب سبب مىشود که هرگز دو روز پشت سرهم خورشید از یک نقطه طلوع و غروب نکند.
این تفاوت مشرقها و مغربها که با نظم بسیار دقیق و حساب شده انجام مىگیرد از یکسو سبب پیدایش فصول چهارگانه سال با آن همه برکات است، و از سوى دیگر باعث تعدیل حرارت و برودت و رطوبت در سطح زمین مىشود، و زندگى انسانها و حیوانات و گیاهان را سر و سامان مىبخشد که هریک از اینها آیتى از آیات خدا و نشانهاى از نشانههاى او است.
در جاى دیگر، قسم به ماه مىخورد، و به شب هنگامى که پشت کند و به صبح هنگامى که چهره بگشاید؛ سپس مىافزاید: این سوگندها براى این است که هشدارى در زمینه معاد دهد و بگوید: «حوادث هولناک قیامت و دوزخ از مسائل مهم است» انَّها لِا حْدَى الْکُبَرِ (11)
در آغاز سوره شمس نیز به خورشید، و اشعّه جان پرورش، و ماه و هنگامى که در پى غروب خورشید در آید سوگند یاد شده است. (12)
این را نیز مىدانیم که همیشه سوگند به چیزى یاد مىشود که داراى اهمیّت خاصّى باشد؛ و اگر این سوگند از شخص بزرگى صادر شود اهمّیّت بیشترى خواهد داشت، و اگر براى موضوع مهمّى سوگند یاد شود باز اهمّیّت بیشترى پیدا مىکند. حال فکر کنید وقتى خداوند بزرگ براى مسأله مهم معاد به خورشید و ماه سوگند یاد مىکند، دلیل بر عظمت فوقالعاده این دو اختر تابناک است، و گویاى این واقعیّت مىباشد که این دو اختر از نظر قرآن اهمّیّت فوقالعادهاى دارند.
وانگهى چرا خداوند براى اثبات مسأله قیامت و حساب به کواکب آسمانى و شب و روز سوگند یاد مىکند؟ براى اینکه نظام حاکم بر این امور نشان مىدهد که تمام ذرّات عالم داراى حساب است؛ بنابراین چگونه ممکن است اعمال انسانها که گل سر سبد عالم هستى هستند بدون حساب و کتاب باشد، و معاد و محکمه عدالتى وجود نداشته باشد.
—
دهمین و آخرین آیه مورد بحث سخن از نعمت وجود ستارگان و نظم دقیقى که بر آنها حاکم است به میان آورده؛ مىگوید: «خداوند همان کسى است که ستارگان را براى شما قرارداد تا در تاریکهاى صحرا و دریا به وسیله آن هدایت شوید» وَ هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَکُمْ النُّجُومَ لِتَهْتَدوا بِها فِى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
سپس مىافزاید: «ما نشانهاى خود را براى کسانى که عالمند بیان داشتیم» قَدْ فَصَّلْنَا اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُوْنَ
همیشه و در تمام طول تاریخ یکى از مهمترین وسائل راهیابى انسان در شبهاى تاریک، ستارگان آسمان بودهاند که با کمک آنها در سفرهاى دریا و بیابان از گمراهى نجات مىیافتهاند. حتى جمعى از دانشمندان معتقدند که پرندگان مهاجر، همان پرندگانى که گاه در طول سال هزاران کیلومتر راه را طى
مىکنند، و جمعى از آنها شب و روز بدون وقفه به پرواز خود ادامه مىدهند، مسیر دقیق خود را روزها از آفتاب، و شبها از ستارگان آسمان پیدا مىکنند؛ به همین دلیل اگر هوا کاملًا ابرى باشد موقّتاً توقّف مىکنند تا آسمان باز و ستارگان پیدا شوند! و عجب اینکه فصول سال را نیز مىتوان از روى ستارگان تشخیص داد.
به هر حال این آیه همه انسانهاى اندیشمند را متوجّه این نکته مىکند که حرکت ستارگان در آسمان و قرارگاه آنها در این صحنه عظیم از نظم و حساب مخصوصى برخوردار است؛ وگرنه هیچکس به وسیله آنها نمىتوانست راه خود را در ظلمت شب پیدا کند.
این نظام نشان مىدهد که خالق مدبّر آگاهى براى آن برنامه ریزى کرده، و به این ترتیب نظام حاکم بر ستارگان آسمان ما را از ظلمت شرک و کفر نیز رهائى مىبخشد!
با پیشرفت علم و دانش فلکى، دانشمندان موفّق شدهاند سرعت سیر بسیارى از کواکب آسمان، و حجم و فاصله و سایر خصوصیات آنها را اندازهگیرى کنند؛ و از این طریق به حقایق تازهاى از این نظام بزرگ راه یابند.
درست است که امروز ابزار و وسائل دقیقى اختراع شده که انسان به کمک آنها مىتواند راه خود را در دیا و صحرا پیدا کند؛ ولى نباید فراموش کنیم که همه مسافران دریا و صحرا از این وسائل مختلف علمى برخوردار نیستند.
بعلاوه گاهى در این ابزار و آلات دقیق اختلالاتى رخ مىدهد که مایه گمراهى است، و اگر انسان از مواقع و مواضع نجوم و ستارگان آگاه باشد مىتواند حتى خطاهاى این ابزار را به وسیله آن اصطلاح کند.
در بعضى از روایات اهل بیت علیهم السلام تفسیر دیگرى براى آیه فوق ذکر شده که مىتواند جزء بطون و معانى ثانویه آیه محسوب شود؛ و آن اینکه منظور از «نجوم» همان رهبران الهى و پیشوایان معصوماند که مردم به وسیله آنها در بیابانهاى تاریک حیات از گمراهى نجات مىیابند. چنانکه در تفسیر على بن
ابراهیم در توضیح معنى آیه وَ هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَکُمُ النُّجُوْمَ لِتَهْتَدُوابِها فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آمده است که فرمود: «النُّجُومُ، آلُ مُحَمَّدٍ»: «ستارگان آل محمد هستند» (13) البته جمع میان این دو معنى، (ستارگان مادى و معنوى و نجات ظاهرى و باطنى) امکانپذیر است.
1) سوره فرقان، آیه 61، سوره نبأ، آیه 13.
2) تفسیر کشّاف، جلد 2، صفحه 329- و روح البیان، جلد 4، صفحه 12.
3) توجّه داشته باشید که «ضیاء» هم به صورت مفرد به کار مىرود هم به صورت جمع. بعضى معتقدند در آیه فوق معنى جمعى دارد و اشاره لطیفى به ترکیب نور آفتاب از هفت رنگ است!.
4) «دائبین» از مادّه «دئوب» به معنى ادامه کار طبق یک عادت و سنّت مستمرّ است؛ و تعبیرىبراى حرکت منظم و حساب شده خورشید و ماه، از این تعبیر بهتر تصوّر نمىشود.
5) «قطمیر» به گفته جمعى از مفسّران پوسته نازک سفید رنگى است که هسته خرما را مىپوشاند و به گفته بعضى دیگر، فرو رفتگى کوچکى است که در پشت هسته خرما وجود دارد؛ و در هر حال کنایه از موجودات بسیار کوچک و بىارزش است.
6) «یسبحون» از ماده «سباحت» به معنى حرکت سریع در آب یا هوا است. (مفردات راغب).
7) منظور از برج در اینجا مجموعهاى از ستارگان است که روى همرفته صورت خاصّى راتشکیل مىدهند؛ و برجهاى دوازده گانه به ترتیب زیر است: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و حوت.
8) به کتاب: از جهانهاى دور، صفحه 293، و تسخیر ستارگان، صفحه 392 مراجعه فرمائید.
9) «عرجون» از مادّه «انعراج» به معنى اعوجاج و کجى است؛ و بعضى آن را به معنى آنقسمت از شاخه قوسى شکل مىدانند که بر درخت خرما بعد از چیدن میوه باقى مىماند و «قدیم» به معنى کهنه است.
10) لسان العرب و مفردات، راغب مادّه «فلک».
11) فخررازى مىگوید: دوزخ، مقامات و درکات هفتگانهاى دارد؛ به این ترتیب: جهنم، لَظى، حطمه، سعیر، سقر، جحیم و هاویه (جلد 30، صفحه 209).
12) جمعى آن را اشاره به بدر کامل (ماه شب چهارده) مىدانند که بلافاصله بعد از غروب خورشید طلوع مىکند و این کاملترین و زیباترین چهره ماه است.
13) تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه 750، حدیث 203.