ما فعالیّتهاى روحى و فکرى فراوانى داریم، چه در بخش خود آگاه و چه در بخش ناخودآگاه؛ که هر کدام مىتواند موضوع بحث جداگانهاى در کتابهاى فراوانى واقع شود. (و غالباً هم واقع شده است.)
قسمتى از این فعالیّتها به شرح زیر است:
الف- اندیشیدن
براى راهیابى به مجهولات یا به تعبیر فلاسفه: حرکت فکر به سوى مبادى، و سپس حرکت دیگرى از مبادى به سوى مقصود و مراد.
ب- ابتکار
براى حل مشکلات پیشبینى نشده زندگى، و مقابله با حوادث گوناگون، و رفع نیازمندىهاى مختلف، و ابداعات و اکتشافات و اختراعات.
ج- حافظه
براى نگهدارى انواع معلوماتى که از طریق حس یا تفکّر و اندیشه براى انسان حاصل شده؛ و طبقهبندى، و بایگانى آنها و سپس یادآورى به هنگام لزوم.
د- تجزیه و تحلیل مسائل
براى پیدا کردن علل و ریشههاى حوادث از طریق جدا کردن مفاهیم ذهنى از یکدیگر، و سپس ترکیب آنها با هم و رسیدن به علل و نتائج حوادث.
ه- تخیّل
یعنى ایجاد صورتهاى ذهنى که احیاناً در خارج وجود ندارد به عنوان مقدمهاى براى فهم مسائل جدید.
و- اراده و تصمیم
براى انجام کارها، یا متوقّف ساختن، و یا دگرگون کردن آنها.
ز- ادراکات فطرى و عقلانى
که پایهاى براى استدلالات نظرى و غیر بدیهى است.
ح- عشق ورزیدن، دوست داشتن، دشمنى با دشمنان و دهها پدیده دیگر روحى که در اعمال انسانى اثرات مثبت یا منفى دارد.
البته اینها مسائلى جدا از یکدیگر نیستند؛ بلکه همه آنها در درون روح انسان متمرکزاند؛ امواجى هستند از این اقیانوس بىکران، و انوارى هستند از این خورشید فروزان.
اینها است که نشان مىدهد روح آدمى برترین آیت خدا و مهمترین نشانههاى او است.
اینکه قرآن مجید در آیه 21 سوره ذاریات مىگوید: «در وجود شما (یا در
درون روح شما) آیات و نشانههاى خدا است، آیا نمىبینید»؟ اشارهاى به همین واقعیّت است.
راه دور نمىرویم؛ همین حافظه انسان که بایگانى معلومات مختلف او است به قدرى عجیب و شگفتانگیز است که اگر ما بخواهیم صدها نفر را مأمور نگهدارى و بایگانى معلومات خود کنیم محال است بتوانند کار حافظه را با این سرعت و ظرافت انجام دهند.
اگر یک ساعت نیروى حافظه از ما گرفته شود زندگى کردن براى ما غیر ممکن خواهد شد. نه تنها راه خانه خود را پیدا نخواهیم کرد؛ بلکه حتى براى خوردن غذا فراموش مىکنیم که باید لقمه را در دهان بگذاریم! همه چیز براى ما ناشناخته، نامأنوس، و مجهول و حیرتزا خواهد شد.
جوانى که در یک حادثه رانندگى بر اثر یک ضربه مغزى تنها بخشى از حافظه خود را از دست داده بود وقتى او را به خانه اصلىاش بردند آنجا را نشناخت و مىگفت: این اولین بارى است که گام در این خانه مىگذارد! و حتى مادرش را زن بیگانهاى تصور کرد، و تابلود نقاشى که کار خود او بود کاملًا ناآشنا به نظر مىرسید و مىگفت: اولین بارى است که آن را مىبینم!
ما هزاران هزار موجود، و هزاران هزار انسان، و هزاران هزار مواد مختلف، و هزاران هزار خاطره و صحنه، و هزاران هزار معلومات مختلف دیگر را در بایگانى حافظه خود جاى دادهایم؛ و شگفتانگیز اینکه براى یادآورى یک خاطره بیش از یک هزارم ثانیه وقت لازم نیست تا انسان بتواند خاطره مورد نظر را که مربوط به یک لحظه، یا یک سال، یا پنجاه سال پیش است، از میان معلومات طبقهبندى شده بیرون آورد و مورد توجّه قرار دهد!
مخصوصاً دانشمندان به یکى از کارهاى حیرتانگیز حافظه اشاره مىکنند که به آن معجزه حافظه نام دادهاند و آن به این شرح است:
بسیار مىشود که انسان نام شخص یا موضوعى را فراموش کرده، سپس به تلاش و کوشش براى پیدا کردن آن مىپردازد؛ و قفسههاى بایگانى حافظه را
یکى پس از دیگرى زیر و رو مىکند.
خوب، اگر انسان آن اسم یا آن موضوع را مىداند، چرا دنبالش مىگردد؟ و اگر نمىداند چگونه دنبال چیزى که نمىداند مىگردد؟ آیا ممکن است انسان دنبال گمشدهاى بگردد که نمىداند چیست، یا کیست؟!
با این حال این مطلب در مورد حافظه انسان صادق است که به هنگام نسیان و فراموشى دنبال گمشدهاى مىگردد که نمىداند چیست؟ و ناگهان به سراغ قفسهاى مىرود که گمشده او آنجا است و آن را مىیابد. (1)
در اینجا نکته باریکى وجود دارد که راه حل شگفتآور مسأله در آن نهفته است؛ و آن اینکه: در اینگونه موارد انسان دنبال خود آن نام یا آن موضوع که نمىداند چیست نمىگردد؛ بلکه براى به دست آوردن آن، مجموعه حوادثى را که اجمالًا مىداند همراه نام مورد نظر در ذهنش جمعآورى و بایگانى شده جستجو مىکند.- زیرا حوادث مختلف به صورت مجموعى و گروهى بایگانى مىشوند- مثلًا مىداند با شخص مورد نظر که نامش را فراموش کرده، در فلان روز و فلان محل براى نخستین بار آشنا شده است؛ فوراً پرنده آن روز و آن محل را از بایگانى حافظه مىخواهد و برقآسا آن را ورق مىزند، تا در لابلاى آن، نام شخص مورد نظر را پیدا کند.
این سخن را با کلامى از امام صادق علیه السلام که در توحید مفضّل آمده است پایان مىدهیم. فرمود:
«اى مفضّل! در این قوا و نیروهایى که در نفس و روح آدمى است، بیندیش:
در تفکّر و وهم و عقل و حافظه و غیر اینها. اگر از میان همه اینها حافظه به تنهایى از دست رود حال انسان چگونه خواهد بود؟ و چه اختلالاتى در امر معاش و تجارت رخ مىدهد؟ اگر نتواند آنچه را که به نفع او یا به زیان او است حفظ کند، و همچنین اگر آنچه را گرفته، و آنچه را داده، آنچه را دیده، و آنچه را شنیده، آنچه را گفته و آنچه درباره او گفتهاند، همه اینها را فراموش کند، چه
خواهد شد؟
در صورت فراموشکارى اگر هزاران بار از جادّهاى برود باز هم آن را پیدا نمىکند، و اگر در تمام عمر درسى بخواند چیزى فرا نمىگیرد، و به هیچ دین و مذهبى نمىتواند عقیده پیدا کند، و از هیچ تجربهاى نمىتواند بهره گیرد، و نه از هیچ حادثهاى عبرت بیندوزد؛ بلکه سزاوار است که نام انسانیّت به کلّى از او برداشته شود!»
سپس امام افزود: «از نعمت حافظه بالاتر نعمت فراموشى است. (فراموشى در موارد معیّن) اگر نسیان و فراموشى نبود یک مصیبت که در زندگى انسان رخ مىداد براى همیشه او را داغدار مىکرد؛ حسرت و اندوهش هرگز پایان نمىیافت و با یادآورى آفات و مشکلات هیچ نعمتى در دنیا براى او گوارا نبود.» (2)
4- مقایسه مغز انسان ما مغزهاى الکترونیکى
گاه بعضى از ناآگاهان، ساختمان روح و فکر و مغز انسان را با ساختمان مغزهاى الکترونیکى مقایسه مىکنند؛ در حالى که تفاوت این دو با هم از تفاوت هواپیماى بازیچه کودکان با یک هواپیماى غول پیکر واقعى بیشتر است! توضیح اینکه:
فعالیّت مغزهاى الکترونیکى تنها در محدوده حافظه آنها است، و حافظه آنها همان چیزى است که انسان به آنها تغذیه مىکند، و لذا در ماوراى این حافظه محدود، مطلقاً فعالیّتى ندارند؛ در حالى که دامنه فعالیّت مغز و فکر انسان نامحدود است.
بعلاوه مغزهاى الکترونیکى فاقد هرگونه ابتکار و اندیشه در برابر یک حادثه جدید است، هر قدر حادثه ساده باشد. مانند عکسالعمل نشان دادن در مقابل وزش یک باد شدید، تا چه رسد به ابتکار و خلاقیت و ابداع در مسائل
مهم و پیچیده.
وآنگهى فرض کنیم این دو، قابل مقایسه باشند؛ کدام عقل باور مىکند که ساختن یک مغز الکترونیکى پیشرفته که اعجوبه صنایع بشرى محسوب مىشود به وسیله یک انسان بى سواد و یا حتى کور و کر و دیوانه انجام گرفته باشد.
آیا طبیعت بى روح، و فاقد عقل و تفکّر و ابتکار، مىتواند پدید آورنده روح و عقل و ابتکار باشد؟ اینجا است که مىگوئیم در درون روح انسان هزاران آیه از آیات پروردگار و نشانه از نشانههاى او است.
1) اقتباس از کتاب حافظه، از سرى چه مىدانم.
2) بحارالانوار، جلد 3، صفحه 80 و 81 (با کمى تلخیص).