جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه نظم و علم‏ (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

قبل از هر چیز باید مقدّمه دوّم که به اصطلاح کبراى قیاس است اثبات گردد؛ و براى این معنى لازم است تعریف کوتاهى از نظم داشته باشیم.

مى‏توان گفت هر سازمان یا موجودى که روى برنامه ویژه‏اى کار مى‏کند، و بازده خاصّى دارد، منظّم است؛ و به این ترتیب حساب و برنامه و هدف سه عنصر اصلى نظم را تشکیل مى‏دهد. مثلًا ساعت یک نمونه موجود منظّم است؛ چرا که اجزاى آن با حساب دقیقى ساخته شده، سپس براى ترکیب آن برنامه‏اى تنظیم گشته، و هدف آن تعیین دقیق وقت است.

براى پى بردن به این رابطه (رابطه نظم و علم) از چند دلیل مى‏توان کمک گرفت:

1- نخست وجدان است: با اینکه بسیارى از علماى بزرگ و دانشمندان و مخترعان و هنرمندان چیره دست را هرگز ندیده‏ایم، و تنها اثرى از آنها به جاى مانده؛ ولى هنگامى که با این آثار، کتاب‏ها، صنایع، تابلوهاى نفیس، ساختمان‏هاى بدیع مواجه مى‏شویم؛ بدون احتیاج به هرگونه دلیل، به عقل و ذوق و علم و مهارت صنعتى و هنرى آنها اعتراف مى‏کنیم.

2- براى اثبات این رابطه علاوه بر وجدان، از دلى منطقى نیز مى‏توان کمک گرفت؛ زیرا براى به وجود آمدن یک ساختمان منظّم حداقل باید در هفت مرحله انتخابگرى صورت گیرد.

مثلًا اگر یک عمارت باشکوه و زیبا و محکم را در نظر بگیریم، نخست از

نظر جنس مصالح، و بعد از نظر مقدار و کمیّت آن، و سوم از نظر کیفیّت این مصالح، و چهارم از نظر اشکال و اندازه‏هاى مختلف، و پنجم از نظر ایجاد هماهنگى در میان اجزاء، و ششم از نظر تناسب در میان آنها، و هفتم از نظر قرار گرفتن هریک از اجزاء در جاى مناسب خود باید انتخابى حساب شده داشته باشیم.

این انتخابات هفت‏گانه هریک باید بر طبق علم و آگاهى و حساب و کتاب، و گاهى محاسبات بسیار دقیق انجام گیرد؛ و اینجا است که هرگاه با یک چنین عمارتى روبرو مى‏شویم یقین پیدا مى‏کنیم که سازنده آن بى‏شک علم و دانش و آگاهى فراوانى داشته است.

3- این رابطه (رابطه نظم و علم) را از طریق دیگرى (از طریق برهان ریاضى) نیز مى‏توان اثبات کرد.

حساب احتمالات که امروز به صورت یک رشته مستقل علمى در دانشگاه‏ها درآمده؛ در بحث رابطه نظم و علم بسیار کارگشا است، و این همان چیزى است که ما در زندگى به طور اجمال آن را درک کرده‏ایم؛ ولى حساب احتمالات آن را در یک شکل ریاضى روشن منعکس مى‏کند.

ما هرگز باور نمى‏کنیم یک انسان بى سواد بتواند با استفاده کردن از تصادف‏ها، کتابى پر محتوا مثلًا در زمینه فلسفه یا ادبیات و شعر یا طب به وجود آورد. به این معنى که یک ماشین تایپ در اختیار او بگذاریم و او بى‏آنکه حروف را بشناسد پشت سر هم انگشت‏هاى خود را روى دکمه‏هاى ماشین فشار دهد.

نه تنها یک کتاب علمى که حتى یک نامه کوچک هم نمى‏شود با استفاده از این تصادف‏ها نوشت.

زیرا اگر حروف یک ماشین تحریر را فقط سى رقم فرض کنیم- البته بسیار بیشتر است چون بعضى از حروف چند صورت مختلف دارد؛ مثلًا «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر و «ب» مفرد چهار صورت مختلف «ب» را تشکیل‏

مى‏دهد- در اینجا حساب احتمالات مى‏گوید پیدایش تصادفى کلمه دو حرفى «من» یک احتمال از نهصد احتمال است (900 / 1 =30 / 1 × 30 / 1) و احتمال پیدایش یک کلمه سه حرفى، یک احتمال از 27 هزار احتمال است، و هنگامى که به کلمه پنج حرفى برسیم از مرز 21 میلیون نیز خواهیم گذشت!

حال اگر حروف موجود در یک نامه کوتاه، فقط یکصد حرف باشد؛ مجموعه احتمالات آن، یک عدد 30 به توان 100 خواهد بود که نامه مورد توجّه ما یک احتمال از این عدد فوق‏العاده عظیم است. یعنى یک عدد کسرى که صورت آن یک و مخرج آن یک عدد 3 که در طرف راست آن یکصد صفر باشد، مخرج این کسر از بزرگى به حساب نمى‏آید، و چیزى در این عالم به بزرگى این عدد نمى‏رسد.

براى روشن شدن این حقیقت کافى است بدانیم اگر تمام اقیانوس‏هاى روى زمین را قطره قطره کنیم و بشماریم تعداد آنها از عددى که تنها بیست و یک صفر در کنار آن باشد کمتر است!

با این حساب اگر یک کتاب هزار صفحه‏اى را حساب کنیم عدد احتمالات به قدرى عظیم مى‏شود که احتمال تصادفى عدد کسرى آن با صفر مساوى خواهد بود؛ یعنى عادتاً محال است. (دقت کنید.)

به همین دلیل اگر کسى مدّعى شود؛ مثلًا: بو على سینا، نویسنده کتاب قانون در طب مطلقاً سواد نداشته و سعدى نیز ابداً ذوق شعرى نداشته، و انیشتاین چیزى از ریاضیات نمى‏دانسته، و سازندگان بناهاى معروف تاریخى دنیا کمترین اطلاعى از معمارى نداشته‏اند، و آثارى که از همه اینها باقیمانده صرفاً بر اثر تصادف و حرکات ناآگاهانه دست آنها روى صفحات کاغذ، و یا روى مصالح ساختمانى پدید آمده! مسلّماً اگر کسى چنین چیزى بگوید؛ اگر شوخى نکند حتماً دیوانه‏اش مى‏خوانیم.

کوتاه سخن اینکه: رابطه نظم و علم آنچنان روشن است که بسیارى از علوم و دانش‏هاى بشرى بر آن استوار است. مثلًا قسمت مهمّى از تاریخ تمدّن بشر،

از مطالعه و بررسى آثار جالبى که از پیشینیان باقیمانده است نوشته شده؛ و دانشمندان با مطالعه آثارى که در حفّارى‏ها به دست مى‏آوردند، و یا آثارى که در قبور اقوام پیشین و معابد آنها به دست آمده، پى به سطح فرهنگ و تمدّن و چگونگى اعتقادات آنها مى‏برند؛ در صورتى که اگر رابطه نظم و علم را انکار کنیم همه این استنباطها فرو مى‏ریزد.

اکنون که رابطه نظم و علم کاملًا روشن شد، و به اصطلاح کبراى برهان نظم به ثبوت رسید، به سراغ مصداق‏هاى آن در جهان هستى که قرآن مجید روى آنها تکیه کرده مى‏رویم.

جالب اینکه در آیات قرآن، مطلقاً سخنى درباره کبراى برهان نظم یعنى رابطه نظم و علم دیده نمى‏شود؛ زیرا به قدرى واضح و وجدانى بوده که نیازى به بیان نداشته است، و همانگونه که گفتیم اگر کسى این رابطه را منکر شود باید بسیارى از حقایق موجود زندگى خود را نیز انکار کند، و بدون شک منکران این رابطه درست شبیه سوفسطائیان هستند، که هنگام سخن گفتن واقعیّت‏ها را انکار مى‏کند، ولى در زندگى روزمره خود همه واقعیّت‏ها را مثل دیگران قبول دارند. فى‏المثل اگر بیمار شوند به سراغ طبیب و دارو مى‏روند، و نسخه‏هاى طبیب را مو به مو اجرا مى‏کنند؛ یعنى وجود طبیب و دارو و علم طب و دارو سازى و صدها مطلب دیگرى را که بر این محور دور مى‏زند به رسمیت مى‏شناسند!

منکران رابطه نظم و علم نیز از هر اثر علمى و صنعتى و ادبى و هنرى عملًا و علماً پى به وجود مبدئى آگاه و با ذوق و هنرمند مى‏برند؛ و هرگز روى احتمالات جنون‏آمیز تکیه نمى‏کنند.

اکنون که رابطه نظم و علم کاملًا روشن شد، و به اصطلاح کبراى برهان نظم به ثوبت رسید؛ به سراغ مصداق‏هاى آن که در قرآن مجید روى آنها تکیه شده مى‏رویم.

ذکر این نکته را نیز ضرورى مى‏دانیم که جمعى از فلاسفه مادّى که به جنگ‏

برهان نظم (انکار وجود نظم در جهان، یا انکار رابطه نظم و علم) رفته‏اند- که قهرمان آنها هیوم است- چیزى جز یک مشت وسوسه‏هاى بى‏ارزش ارائه نداده‏اند؛ وسوسه‏هاى که در زندگى خود هرگز آن را نمى‏پذیرند.