انیشتاین، در بحثى تحت عنوان مذهب و علوم مىگوید: با کمى دقّت معلوم مىگردد که هیجانات و احساساتى که موجب پیدایش مذهب شده بسیار مختلف و متفاوت است … سپس بعد از ذکر فرضیه ترس اضافه مىکند:
«ویژگى اجتماعى بودن بشر نیز یکى از عوامل پیدایش مذهب است. یک فرد مىبیند؛ پدر و مادر، کسان و خویشان و رهبران و بزرگان مىمیرند، و یک یک اطراف او را خالى مىکنند، پس آرزوى هدایت شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مىکند.» (1)
به این ترتیب او مىخواهد یک انگیزه اخلاقى و اجتماعى براى پیدایش مذهب فرض کند.
باز در اینجا مىبینیم پیشنهاد کنندگان این فرضیه، اثر را با انگیزه اشتباه کردهاند؛ در حالى که مىدانیم هر اثرى الزاماً انگیزه نیست. مثلًا ممکن است به هنگام حفر یک چاه عمیق به یک گنج دست یابیم، این یک اثر است، در حالى که مسلّماً محرّک و انگیزه اصلى ما براى حفر چاه چیزى دیگر، یعنى به دست آوردن آب بوده است؛ نه کشف یک گنج.
بنابراین درست است که مذهب مىتواند دردها و آلام روحى انسان را تسکین دهد، و ایمان به خدا او را از احساس تنهایى به هنگام از دست رفتن عزیزان و دوستان و بزرگان رهائى بخشد، و خلأ ناشى از فقدان آنها را پر کند، ولى این یک اثر است نه یک انگیزه.
انگیزه اصلى مذهب که بسیار منطقى به نظر مىرسد در درجه اول همان است که قبلًا به آن اشاره شد. انسان خود را با نظامى در جهان هستى روبهرو مىبیند که هرقدر بیشتر درباره آن مىاندیشد به عمق و پیچیدگى و عظمت آن آشناتر مىشود؛ او هرگز نمىتواند حتى پیدایش یک گل را با آن همه ظرافت و ساختمان عجیب و یا پیدایش یک چشم را با آن سیستم بسیار ظریف و دقیق و پیچیده مولود طبیعت بىشعور و تصادفهاى کور و کر بداند؛ و اینجا است که به سراغ مبدأ این نظام مىرود.
البته امور دیگرى نیز به این معنى کمک مىکند که قبلًا به آن اشاره کردیم.
عجب اینکه همان انیشتاین که چنین فرضیهاى را پیشنهاد مىکند در جاى دیگرى سخن خود را عوض کرده و اعتقاد خود را به پدید آورنده جهان هستى و ایمان راسخ خود را به آن مبدأ بزرگ به نحو دیگرى ابراز داشته که بسیار جالب است؛ و نشان مىدهد او منکر اعتقادى است که با خرافات آمیخته باشد نه منکر یک توحید خالص و خالى از هرگونه خرافه.
او مىگوید: «یک معنى واقعى از وجود خدا وراى این اوهام وجود دارد که عدّه کمى آن را دریافتهاند» سپس اعتقاد خود و دانشمندان بزرگ را به یک نوع اعتقاد مذهبى که آن را به نام احساس مذهبى آفرینش یا وجود نامیده، و در جاى دیگرى از آن به عنوان تحیرّ شعف آورى از نظام عجیب و دقیق کائنات یاد کرده اظهار مىدارد.»
جالبتر اینکه او مىگوید: «این ایمان مذهبى چراغ راه کاوشهاى زندگى دانشمندان است.» (2)
البته در اینجا سخن بسیار است؛ و اگر بخواهیم به اصطلاح عنان قلم را رها کنیم از شکل یک بحث تفسیر موضوعى خارج خواهیم شد.
لذا بار دیگر به اصل سخن باز گشته، و این بحث را پایان مىدهیم؛ و خاطرنشان مىکنیم که انگیزه پیدایش مذاهب را باید نخست در مطالعه جهان
آفرینش (انگیزه عقلى و منطقى) و سپس جاذبه نیرومند درون ذاتى (انگیزه فطرى) و بعد توجّهى که به آن مبداء بزرگ به خاطر برخوردارى از نعمتهاى بىپایان او ناشى مىگردد (انگیزه عاطفى) جستجو کرد. (3)
1) دنیائى که من مىبینم، صفحه 53.
2) دنیائى که من مىبینم، صفحه 56 و 61.
3) براى اطلاعات بیشتر و گستردهتر در این زمینه به کتاب ما (انگیزه پیدایش مذاهب) مراجعه کنید.