انسان عاشق کمال است، و این یک عشق جاودانى در همه انسانها محسوب مىشود منتها هرکس کمال خود را در چیزى مىبیند، و به دنبال آن مىرود و گروهى نیز بجاى آب به دنبال سراب و ارزشهاى موهوم و کمالات پندارى مىروند و آن را واقعیت خیال مىکنند.
گاهى از این اصل به عنوان «غریزه جلب منفعت و دفع ضرر» یاد مىشود که انسان به خاطر این غریزه خود را موظف مىبیند که نسبت به هر موضوعى که با سرنوشت او (از نظر سود و زیان) رابطهاى دارد برخورد جدى کند.
ولى نام «غریزه» بر این عشق گذاشتن بسیار مشکل است چرا که غریزه معمولًا به امورى گفته مىشود که بدون دخالت اندیشه در افعال انسانها یا جانداران دیگر مؤثر است و به همین دلیل در مورد حیوانات نیز به کار مىرود.
بنابراین بهتر است که از عنوان «تمایلات عالى» که بعضى دیگر در اینگونه موارد به کار مىبرند استفاده کنیم.
به هر حال این عشق به کمال و تمایل به منافع معنوى و مادى و دفع هرگونه ضرر و زیان انسان را وادار مىکند که در مورد احتمال نیز به تحقیق پردازد، هر قدر این احتمال قوىتر، و آن سود و زیان عظیمتر باشد این تحقیق و جستجو را لازمتر مىشمرد.
محال است کسى احتمال دهد مطلبى در سرنوشت او تأثیر مهمى دارد و خود را موظف به تحقیق پیرامون آن نداند.
مسأله ایمان به خدا و جستجوى از مذهب مسلّماً در زمره این مسائل است، چرا که در محتواى مذهب سخن از مسائل سرنوشت به میان مىآید، سخن از مسائلى که خیر و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد.
بعضى براى روشن ساختن این مطلب مثال ذکر مىکنند، مىگویند فرض کنید کسى را بر سر یکى دو راهى ببینیم که مىگوید ماندن در اینجا قطعاً خطرناک است و انتخاب این راه (اشاره به یکى از آن دو) نیز مسلّماً خطرناک و راه دیگر راه نجات است، و سپس قرائن و شواهدى براى هریک مطرح مىکند، بدون شک هر راهگذرى خود را موظف به تحقیق مىبیند و بىاعتنأى به آن را مخالف حکم عقل.
با توجه به این مقدمه به سراغ تفسیر آیات مىرویم.
—
نخستین آیه مورد بحث دعوت پیامبر خدا را به سوى اسلام، دعوت به سوى حیات و زندگى حقیقى مىشمرد، این دعوت نشان مىدهد که تمام محتواى اسلام را مىتوان در مفهوم «حیات» جمع کرد، حیاتى که هم شامل حیات معنوى مىشود و هم شامل حیات مادى، حیاتى همه جانبه.
گرچه بعضى معنى حیات را در اینجا به خصوص «قرآن» یا «ایمان» یا «جهاد» یا مانند آن تفسیر کردهاند (1) ولى مسلم است حیات مفهوم وسیعى دارد که همه اینها، و همه آنچه را در زندگى معنوى و مادى انسان اثر مىگذارد شامل مىشود.
به هر حال، اگر کسى چنین دعوتى از ما کند آیا ممکن است دعوت او را نادیده بگیریم؟ و حتى خود را موظف به تحقیق ندانیم؟
اینجا است که قرآن مىخواهد با ذکر این تعبیر انگیزه حرکت را به سوى تحقیق پیرامون مذهب در همه کسانى که آماده حرکتاند ایجاد کند.
راغب در کتاب مفردات مىگوید: حقیقت استجابت، کوشش و آمادگى براى به دست آوردن جواب است؛ و چون این موضوع معمولًا منتهى به جواب مىشود آن را به معنى اجابت تفسیر کردهاند. (2)
—
آیه دوم، بعثت پیامبر را یکى از بزرگترین نعمتهاى خداوند مىشمرد که به مؤمنان اعطا شده؛ و سپس در تفسیر این نعمت سه برنامه مهم پیامبر را یادآور مىشود: تلاوت آیات الهى یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ و تزکیه و تربیت وَ یُزَکِّیِهمْ و تعلیم کتاب و حکمت وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ که نتیجه همه اینجا نجات از «ضلال مبین» است وَ انْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِىْ ضَلالٍ مُّبِیْنٍ
این تعبیرات همه براى این است که انگیزههاى حرکت به سوى اسلام در مردم زنده شود؛ و هرکس لااقل خود را موظّف به تحقیق پیرامون آن ببیند، چرا که بزرگترین سود و زیان انسان ممکن است در آن نهفته باشد.
«مِنَّتْ» از ماده «مَنَّ» به عقیده بعضى در اصل به معنى قطع و بریدن است؛ و لذا «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُوْنٍ» به معنى پاداشى است که هرگز قطع نمىشود. همچنین به قطرات کوچکى که همچون قطرات شبنم بر درختان مىنشیند و طعم شیرینى دارد؛ (نوعى صمغ و شیره درختى با طعم شیرین) «من» مىگویند.
ولى به عقیده راغب «مَنَّ» در اصل به معنى سنگى است که با آن وزن مىکنند؛ سپس به نعمتهاى بزرگ و سنگین اطلاق شده است.
هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار رود به معنى بخشیدن نعمت است؛ و هنگامى که در مورد انسانها به کار مىرود غالباً به معنى سخن گفتن از خدمتى است که در مورد دیگرى انجام دادهاند؛ لذا اولى محبوب است و دومى
منفور و مذموم.
—
سومین آیه به یکى دیگر از اهداف مهم بعثت انبیاء، یعنى مسأله عدالت اجتماعى اشاره کرده؛ مىفرماید: ما پیامبران را با سه چیز مجهّز نمودهایم:
نخست دلائل روشن که شامل معجزات و دلائل عقلى هر دو مىگردد لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ
دیگر، کتاب آسمانى که بیانگر معارف و وظائف همه انسانها است؛ و نیز میزانى که بتوان حق و باطل را با آن سنجید. (قوانین الهى و بیان ارزشها و ضد ارزشها که معیار سنجش نیکىها از بدىها است) وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیْزَانَ
«میزان» در اصل به معناى ترازو، یعنى وسیلهاى که با آن اشیاء را وزن مىکنند مىباشد؛ و عجب اینکه بعضى از مفسّران «میزان» را در آیه فوق به همین معنى گرفتهاند؛ در حالى که غالب مفسّران این عقیده را رد کرده و گفتهاند مراد از میزان وسیلهاى است که انسان با آن عدالت، فزونى و کاستى و حق و باطل را تشخیص مىدهد؛ و چنانکه گفتیم مىتوان آن را به قوانین الهى و ارزشها و ضد ارزشها تفسیر کرد.
درست است که این امور در متن کتب آسمانى آمده است ولى ذکر آن به صورت مستقل به خاطر اهمّیّت آن است.
به هر حال آیا ممکن است انسان بشنود شخصى مدّعى دعوت به سوى چنین واقعیتهاى سرنوشت سازى است و خود را موظّف به تحقیق پیرامون آن نداند؟
فخررازى مىگوید: مردم سه گروهند: گروهى در مقام نفس مطمئنه و مقربیناند و جز به کتاب الله عمل نمىکنند؛ و هدفى جز خدا ندارند. در جمله انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ، هدف این گروهند، گروه دوم در مقام نفس لَوّامَه و اصحابُ الیمیناند و احتیاج به معیار سنجشى براى معرفت و اخلاق دارند تا از
افراط و تفریط در امان باشند؛ تعبیر به الْمِیزان ناظر به آنها است. گروه سوم صاحبان نفس امارهاند که أَنْزَلْنَا الْحَدِیْدَ «آهن را نازل کردیم» ناظر به آنها است که نیاز به مجازات دارند. (3)
—
در آیه چهارم به ابعاد مختلف مخصوصاً بعد اجتماعى و سیاسى بعثت انبیاء و نزول آئینهاى آسمانى اشاره شده، و براى تشویق مردم به پیروى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اوصافى براى او ذکر مىکند؛ از جمله اینکه: آنها را به نیکىها دعوت مىکند؛ از زشتىها باز مىدارد؛ آنچه پاکیزه است براى آنها حلال مىشمرد، و آنچه خبیث و پلید است براى آنها تحریم مىکند تا آنجا که مىگوید: «پیامبر بارهاى سنگین را از دوش آنها فرو مىگذارد، و غل و زنجیرهایى که بر آنها بوده بر مىگیرد» وَیَضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتِى کانَتْ عَلَیْهِمْ
مسلّماً اینها امورى است سرنوشت ساز و با مسأله تکامل انسان و سود و زیان او رابطه فوقالعاده نزدیک دارد؛ حتى احتمال آن کافى است که آدمى را به تحقیق وادارد.
«اصْر» (بر وزن مصر) در اصل به معنى بستن و محبوس ساختن چیزى با قهر و غلبه است؛ سپس به بارهاى سنگین و هر کار سنگینى که انسان را از فعالیّت باز مىدارد اطلاق شده؛ و باز به همین مناسبت به طنابها و میخهایى که ستونها را با آن مىبندند «آصارْ» گفتهاند؛ و نیز عهد و پیمان و گناه را نیز به همین مناسبت «اصْر» مىگویند. (4)
از تعبیراتى که در کلمات ارباب لغت و مفسّران آمده ممکن است چنین استنباط کرد که واژه «اصر» در اصل به معنى همان جسم سنگینى بوده، که به پاى زندانى مىبستند تا نتواند حرکت کند- و ما آن را «کُنْد» مىنامیم- و قرار گرفتن آن در کنار «اغلال» همان طوق و زنجیرى که به گردن مىنهادند متناسب
همین معنى است؛ سپس به معانى دیگرى که با این ریشه تناسب دارد اطلاق شده است.
گرچه بسیارى از مفسّران «اصر» و «اغْلال» را در این آیه به معنى تکالیف شاق، و یا امتحانات مشکل و پیچیدهاى که بر امتهاى سابق بوده است تفسیر کردهاند؛ ولى ظاهراً این دو واژه مفهوم وسیعتر و گستردهترى دارد که هرگونه زنجیر اسارت و بار سنگین که از ناحیه جهل و شهوات و گناهان و استبداد و استعمار و مانند آن ناشى مىشود را شامل مىگردد؛ که در پرتو وجود پیامبر خدا و تعلیمات آزادى بخش او برچیده خواهد شد.
—
پنجمین آیه، سخنى است از زبان ابراهیم علیه السلام پیامبر بت شکن، هنگامى که بتپرستان را مخاطب قرار داد و آنها را بر این عمل زشتشان سرزنش کرد و براى بیدار ساختن عقلهاى خفته آنان فرمود:
«آیا هنگامى که شما این بتها را مىخوانید صداى شما را مىشنوند؟ آیا هرگز به شما سودى مىرسانند؟ یا قدرت بر زیانى دارند»؟! آخر عبادت و پرستش باید یا به خاطر پاداش و سودى باشد و یا دفع مجازات و زیانى!
مسلّماً آنها جواب مثبتى براى این سؤالات نداشتند، جز اینکه دست به دامن تقلید نیاکان زنند و بگویند: بَلْ وَجَدْنا آبائَنا کَذلِکَ یَفَعْلُونَ: «ما پدران خود را دیدم که چنین مىکنند» این تعبیرات به خوبى مىرساند که انگیزه نفع و ضرر- نه تنها نفع و ضرر مادى که نفع و ضرر معنوى از آن برتر و بالاتر است- مىتواند انگیزه حرکت به سوى معرفة الله گردد.
—
در شأن نزول آیات سوره فصّلت که ششمین آیه مورد بحث است مىخوانیم که ابوجهل از ولید بن مغیره که از رجال معروف عرب جاهلى بود و در مشکلات از او نظر خواهى مىکردند؛ پرسید: اینهائى را که محمد صلى الله علیه و آله و سلم مىگوید چیست؟ سحر است؟ کهانت است؟! … ولید گفت: من باید به سراغ او
روم و تحقیق کنم. هنگامى که خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد؛ حضرت قسمتى از آیات سوره فصّلت را بر او خواند تا به آیه مورد بحث رسید که مىگوید: «اگر آنها رویگردان شوند بگو: من شما را به صاعقهاى همچون صاعقه عاد و ثمود انذار مىکنم» فَانْ اعْرَضُوا فَقُلْ انْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُوْدَ
ولید از شنیدن این آیات لرزه بر اندامش افتاد، و موبرتنش راست شد؛ از جا برخاست و به خانه خود رفت و در را به روى خویش بست؛ تا آنجا که سران قریش گمان کردند او متمایل به آئین اسلام شده. وقتى به سراغش آمدند و توضیح خواستند؛ گفت: من هرگز مسلمان نشدهام، ولى حقاً سخنان محمد صلى الله علیه و آله و سلم جاذبه عجیبى دارد که دلها را با خود مىبرد! و من پیشنهاد مىکنم آن را سحر! بنامید. (5) آیا اینگونه تهدیدها که در آیات قرآن و سایر منابع دینى آمده؛ نمىتواند انگیزه حرکت به سوى تحقیق (براى کسانى که هنوز ایمان نیاوردهاند) گردد؟
—
در هفتمین آیه مورد بحث، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مأمور مىشود که همه مخالفان خود را مخاطب ساخته و به یک مسأله اندرز دهد؛ و آن اینکه: به صورت انفرادى یا جمعى براى خدا قیام کنند، و فکر خود را به کار گیرند تا بدانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نه مجنون است (و نه ساحر) بلکه بیم دهندهاى است در برابر عذاب شدید الهى انْ هُوَ الّا نَذِیْرٌ لَّکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیْدٍ
تمام تعبیرهاى این آیه، حساب شده است.
تعبیر به «انّما» که براى حصر است. (فقط یک چیز)
تعبیر به «موعظه» که معمولًا در مواردى به کار مىرود که عقل به چیزى حکم مىکند؛ ولى چون انسان از آن غفلت دارد، شخص دلسوزى او را اندرز مىدهد و بیدار مىکند.
تعبیر به «قیام» که نشانه آمادگى کامل براى انجام هدفهاى جدّى است.
تعبیر به «مَثْنى» و «فُرادى» که اشاره به فعالیّت جمعى و فردى و تلاشهاى همه جانبه در این راه است (مسلمّاً انسان در تنهایى عمیقتر فکر مىکند؛ ولى در جمع، کاملتر مىاندیشد. چرا که افکار به یکدیگر ضمیمه مىشوند، و جمع میان این دو بهترین راه است) (6)
سپس تعبیر به «تفکّر» که از درون مىجوشد و انسان را، به دلائل روشن عقلى رهنمون مىگردد.
تعبیر به «لکم»، «براى شما» آن هم آمیخته با مسأله انذار و توجّه به عذاب شدید؛ اشاره به این است که در اینجا تنها سود و زیان خود شما مطرح است و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هم، هدفى غیر از این ندارد.
آیا با این حال نباید دعوتش را جدّى بگیرند، و روى آن بیندیشند و حق را بیابند و از آن پیروى کنند.
1) در تفسیر فخررازى، جلد 15، صفحه 147 و المیزان، جلد 9، صفحه 43، و روح المعانى، جلد 8، صفحه 169، و قرطبى، جلد 4، صفحه 2825، این احتمالات از مفسّران نقل شده است.
2) ولى باید توجه داشت که «اجابت» بدون حرف جر متعدى مىشود؛ در حالى که «استجابت» معمولًا با «لام» ذکر مىگردد.
3) تفسیر کبیر فخررازى، جلد 29، صفحه 241.
4) تفسیر مجمع البیان، جلد 4، صفحه 488 و فخررازى، جلد 15، صفحه 25 و روح المعانى، جلد 9، صفحه 72 و مفردات راغب ماده «اصْر» و کتاب العین، جلد 7، صفحه 147.
5) بحارالانوار، جلد 17، صفحه 211، و تفاسیر دیگر (اصل حدیث مفصّل است و ما آن را با تلخیص نقل کردیم؛ مشروح آن را در تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 207 تا 209 ملاحظه کنید.).
6) بعضى گفتهاند: «مثنى»، اشاره به مناظره است، که براى کشف حق تأثیر به سزائى دارد، در حالى که «فرادى» اشاره به مطالعات تنهایى است. بعضى نیز احتمال دادهند که «مثنى» اشاره به تفکّراتى است که انسان در روزها و میان جمع انجام مىدهد؛ و «فرادى» تفکّراتى است که شبانه و به تنهایى صورت مىگیرد. (تفسیر قرطبى، جلد 7، صفحه 53 و 93).