جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یقین از نظر روایات (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

یقین از نظر روایات اسلامی عبارت است از حالتی که در اوج مرتبه ی تقوا و در نتیجه ی انکشاف حقایق هستی برای کسی که به سوی خدا سفر می کند حاصل می شود. در این حالت انسان می تواند حقایق عقلی را با دیده ی دل مشاهده کند.

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از دو فرزند ارجمندش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پرسید: فرق میان ایمان و یقین چیست؟

هر دو، برای رعایت ادب، سکوت کردند تا هر یک که پدر گفت پاسخ دهد.

امام خطاب به فرزند بزرگ تر فرمود: یا ابا محمد(1) پاسخ ده. امام حسن علیه السلام پاسخ داد: «بینهما شبر». یعنی فاصله ی میان ایمان و یقین یک وجب است.

پدر از او توضیح خواست و امام مجتبی در توضیح فرمود:

لأن الایمان ما سمعناه بآذاننا و صدقناه بقلوبنا، و الیقین ما أبصرناه بأعیننا و استدللنا به علی ما غاب عنا.(2)

زیرا ایمان چیزی است که به گوش می شنویم و با دل آن را تصدیق می کنیم، و یقین چیزی است که با چشم آن را می بینیم و به آن بر چیزی که از ما پنهان است استدلال می کنیم.

در این پاسخ، امام مجتبی علیه السلام، به طور هنرمندانه، فاصله ی میان ایمان و یقین را به اندازه ی فاصله ی میان چشم و گوش ذکر کرده، یعنی ایمان معرفت و شناختی است که انسان از راه گوش و استدلال های منطقی بدان می رسد ولی

یقین معرفتی است که از راه چشم برای انسان حاصل می شود. نکته ی مهم و قابل دقت در کلام امام اینکه آنچه را آدمی با چشم می بیند نباید تصور کند که همه ی حقیقت همان است بلکه آن نمودی از حقیقت است که دلالت می کند بر حقایق پنهان. این بیان امام مجتبی درباره ی فرق میان ایمان و یقین، هم در محسوسات جاری است و هم در معقولات، و انسان تا حقایق عقلی را با دیده ی دل نبیند به مرتبه یقین نرسیده است.

بنابراین، انسان در حرکت تکاملی خود به سوی کمال مطلق، در مراتب اسلام و ایمان و تقوا، با اختلاف مراتب خدا را می شناسد، ولی در مرتبه ی یقین خدا را می بیند. خداشناسی در مرتبه ی ایمان عمیق تر از خداشناسی در مرتبه ی اسلام است و خداشناسی در مرتبه ی تقوا عمیق تر از خداشناسی در مرتبه ی ایمان است، لکن در همه ی این مراتب آشنایی انسان با خداوند متعال از راه آثار خداست، اما هنگامی که به مرتبه ی یقین رسید آشنایی او با خدا از راه دیدار است.

مرتبه ی یقین مرتبه ی والایی است که امیرالمؤمنین علیه السلام به نوف بکالی تعلیم می کند که این منزلت عظمی را از خداوند متعال چنین طلب کند:

فأسألک باسمک الذی ظهرت به لخاصة اولیاءک فوحدوک و عرفوک فعبدوک بحقیقتک، أن تعرفنی نفسک لأقر لک بربوبیتک علی حقیقة الایمان بک، و لا تجعلنی یا الهی ممن یعبد الاسم دون المعنی و ألحظنی بلحظة من لحظاتک تنور بها قلبی بمعرفتک خاصة و معرفة اولیائک انک علی کل شیء قدیر.(3)

خدایا، از تو می خواهم به حق آن نامت که به آن بر دوستان ویژه ی خود تجلی کردی و در اثر آن آنان به حقیقت توحید و معرفت تو رسیدند و به حقیقت تو را پرستیدند، که شناختی از خود به من عنایت کنی که بر اساس باور حقیقی تو اعتراف به ربوبیتت کنم.

خدایا، مرا از آنان قرار مده که نام را بدون معنی می پرستند. و با نگرشی از نگرش های خود به من بنگر که دلم را با آن نگاه به معرفت خاص خود و معرفت اولیای خود روشن کنی، که تو بر هر چیز توانایی.

امام حسین علیه السلام نیز در دعای عرفه، طبق نقل سید بن طاووس، به ما تعلیم می کند مرتبه ی یقین را این چنین از خداوند بخواهیم:

الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار فأجمعنی بخدمة توصلنی الیک.

خدایا، مراجعه کردنم به آثار وجودت برای آشنایی با تو، راه دیدار را دور می کند. پس مرا خدمتی فرما که من را به وصال و شهود جمالت برساند.

الهی امرت بالرجوع الی الآثار فارجعنی بکسوة الانوار.

خدایا، خلق را برای شناسایی خود امر کردی که به آثار رجوع کنند، اما مرا به تجلیات انوار باز گردان.

الهی حققنی بحقائق اهل القرب و اسلک بی مسلک اهل الجذب.

خدایا، مرا به حقایق اهل قرب بیارای و به راه مجذوبان و مشتاقان خود بران.

أنت الذی أشرقت الأنوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک.

تو آنی که با انواری بر دل اولیای خود تجلی کردی تا به مقام معرفت و توحید تو رسیدند.

و خود که در اوج قله ی یقین بود، در همین دعا خطاب به خداوند متعال چنین می گوید:

کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟

چگونه با آثاری که خود در وجود نیازمند تواند می توان بر تو استدلال کرد؟ آیا غیر تو ظهوری دارد که تو نداری تا آن غیر بتواند سبب ظهور تو گردد؟(4)

متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟

کی از نظر غایب شدی که به دلیل و برهان محتاج باشی؟ و کی دور شدی تا آثار ما را به تو نزدیک کنند؟(5)

عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا.

کور باد چشمی که تو را نمی بیند با آنکه همیشه مراقب و همنشین او هستی، و در زیان باد تجارت بنده ای که نصیبی از عشق و محبت تو نیافته است.

أنت الذی تعرفت الی فی کل شییء فرأیتک ظاهرا فی کل شیء.

تو آنی که (با تجلی در همه ی موجودات) در همه چیز خود را به من نشان دادی و من تو را در همه چیز آشکارا دیدم.


1) ابا محمد کنیه امام حسن مجتبی علیه السلام است.

2) بحارالأنوار، جلد 70، صفحه ی 182.

3) بحارالأنوار، جلد 94، صفحه ی 96.

4) همه عالم به نور توست پیداکجا گردی تو از عالم هویدا.

5) دوری نکرده ای که شوم طالب حضورغایب نبوده ای که هویدا کنم تو را.