مسلما تفسیر هر پدیدهاى بر اثر پیشرفت علم بر پایه یک رشته اصولى استوار است که همگان آن را قبول دارند و بر اثر برهان عقلى یا تجربههاى یقینآفرین، این اصول، حالت موضوعى و واقعى به خود گرفته و انسان در صحت آنها شک نمىکند، مثلا یک فرد ریاضى در حل مسائل ریاضى از چهار عمل اصلى و نظایر آن نتیجه مىگیرد. استفاده از این ابزار و ادوات چیزى را بر متن تحمیل نمىکند بلکه غبارى را که روى واقع نشسته است کنار مىزند.
یک شیمىدان براى حل یک معادله شیمى از جدول «مندلیف» بهره مىگیرد و یا مجتهدى براساس حجت بودن قول یک فرد ثقه، حکمى را از روایتى که او از معصوم نقل مىکند استنباط مىکند.
این پیشفرضها بسان کیفیات اولیه شىء است که در واقع و ذهن، یکسان مىباشند مانند امتداد و حرکت، که در خارج و ذهن یکى است و هرگز مانند کیفیات ثانویه نیست که ترکیبى از داده خارجى و تأثیر ذهنى باشد بسان بو، مزه، صدا، مثلا تندى فلفل در زبان ما، یک نوع واقعیت است مزدوج از تأثیر فلفل روى زبان که نتیجه آن تندى است و همچنین است اقسام بوها که شىء نزد ما بوى بدى دارد در حالىکه نزد دیگرى داراى بوى خوش است، که نتیجه ملائمت با حس بویایى و عدمملایمت با آن مىباشد.