از مسایلى که با آزادى به نحوى در تضاد است پدیدهى بردگى است که اسلام آن را بهگونهاى به رسمیت شناخته است.
پیش از آنکه ما به ماهیّت بردگى در اسلام بپردازیم قبلا دیدگاه اسلام را در بارهى نوع بشر بیان مىکنیم.
در اسلام همه انسانها باید بندهى خدا باشند نه بندهى بشر، جز پرستش حق، چیز دیگرى را نپرستند و قرآن اهل کتاب را به این اصل مشترک دعوت مىکند و مىفرماید:
قل تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ.(1)
»بگو اى پیروان انجیل و تورات بیایید همگى بر یک سخن پذیرفته شده گرد آییم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و بندهى او باشیم«.
اصولا هدف از بعثت پیامبران و بالأخص پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم جز این نیست که انسانها را از بندگى مردم به بندگى خدا سوق دهد. امیر مؤمنان علیه السّلام دربارهى انگیزه بعثت این جمله را دارد:
»بعث اللّه محمدا لیخرج عباده من عبادة عباده إلى عبادته، و من
طاعة عباده إلى طاعته، و من ولایة عباده إلى ولایته«.(2)
»خدا پیامبران را برانگیخت تا بندگان را از پرستش بندگان، به پرستش خویش، و از اطاعت بندگى به طاعت خویشتن، و از سرورى بندگان به سرورى خویش، سوق دهد، تمام انسانها از نظر اسلام حر و آزاد آفریده شدهاند«.
امام على علیه السّلام در یکى از سخنان خود مىگوید:
»لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا«.(3)
»بندهى کسى مباش در حالىکه خدا تو را آزاد آفریده است«.
باز امام على علیه السّلام مىفرماید:
أیّها الناس انّ آدم لم یلد سیّدا و لا أمة و انّ الناس کلّهم أحرار و لکنّ اللّه خوّل بعضکم بعضا.(4)
»هان مردم! بدانید آدم و حوا دو نوع فرزند به بار نیاوردهاند که گروهى حرّ و آزاد، و گروهى دیگر عبد و برده باشند بلکه همگان آزاد چشم به دنیا گشودند ولى در زندگى برخى را بر برخى برترى داده است (که از یکدیگر به صورت متقابل بهره بگیرند(«.
این دیدگاه اسلام دربارهى بشر است. بنابراین، تصور اینکه اسلام بردگى را تجویز کرده افترایى بیش نیست، بردگى در صدر اسلام و قبل و بعد آن جز تسلّط اقویا بر ضعفا و زورمندان بر ناتوانان چیزى دیگر نبود و تا چندى قبل در غرب و زادگاه دموکراسى (امریکا) کاملا رایج بود، و سیاهان امریکایى امروز فرزندان بردگانى هستند که نیاکان آنها را به زور از افریقا به امریکا آوردهاند تا از وجود آنها بهره گیرند، مسلّما چنین بردگى با ماهیّت اسلام که منادى آزادگى است، سازگار
نیست.
اگر اسلام به نوعى از بردگى به صورت یک پدیدهى اضطرارى صحّه نهاده است این است که در نبردهاى آزادىبخش سربازان دشمن اسیر مىشوند، در این صورت اسلام چند راه در پیش پاى خود دارد:
1. همه اسیران را سربهنیست کند، و این با کرامت بشر و علو اندیشه اسلامى سازگار نیست.
2. همگان را زندانى کند. مسلّما زندانى کردن گروه بىشمار علاوه به هزینهى سنگین براى دولت اسلامى، مایهى فساد اخلاق و مشکلات دیگر مىشود.
3. آنان را رها کند تا به کشورهاى خود بازگردند، در این مورد بیم آن هست بار دیگر دست به حمله جدید بزنند.
4. آنان را در میان مسلمانان رها سازد بدون اینکه خانه و کاشانهاى براى آنها ترتیب دهد مسلّما این روش نیز خطرناک بوده و جان آنها را تهدید مىکند.
5. آخرین چاره این است که آنها را بهعنوان مملوک در میان مسلمانان تقسیم نموده که به انگیزهى مالکیت از آنها حفاظت کنند و از زندگى مناسب بهرهمند شوند، و در نهایت بهعنوان عضو خانواده با روح اسلام و آداب آن آشنا گردد.
آنگاه به همین اکتفا نکرده و با طرق گوناگون اسباب آزادى آنها را فراهم ساخته است.
1) آل عمران / 64.
2) کافى، ج 8، ص 38؛ بحار الأنوار، ج 7، ص 37.
3) نهج البلاغه، نامه 31.
4) روضه کافى، ص 69.