پاسخ منطقى همان است که مطرح گردید ولى در اینجا محقق طوسى پاسخ دیگرى را یادآور شده است که در عبارات متکلّمان به آن «تابعیت علم و متبوعیت معلوم» مى گویند و محقق طوسى در دو مورد این پاسخ را یادآور شده و در هر دو مورد عبارت او بسیار کوتاه و فشرده است.
وى در همین بحث در پاسخ اشکال اشاعره مى گوید:
«وَالْعِلْمُ تابِعٌ»(1) و در بحث علم و بیان ماهیت آن چنین مى گوید: «وهو تابع بمعنى أصالة موازنة فی التطابق»(2) و مقصود از این دو جمله این است که
در مقام حکایت و سنجش اصالت از آن معلوم، و تبعیت و حکایت از آن علم است.
شارح قوشچى در توضیح عبارت خواجه مى گوید:«این سخن اشاره به بحثى است که میان دو گروه اشاعره و معتزله مطرح مى باشد» اینک ما مناظره آنها را به این گونه منعکس مى کنیم:
ـ اشاعره: علم پیشین خدا که بر افعال بندگان تعلق گرفته است مایه جبر انسان در اعمال خویش است.
ـ معتزله: خصیصه علم، خصیصه تابعیت و حکایت است و نمى تواند در شمار علت افعال بندگان در آید.
ـ اشاعره: این سخن، سخن پا برجا نیست، اگر علم ازلى تابع معلوم باشد، دور لازم مى آید چون معلوم که همان افعال انسانها و پدیده هاى مادى است، متأخّر از علم پیشین خدا است و علم خدا مقدّم، و لازمه تبعیت معکوس بودن این تقدّم و تأخّر است.
ـ معتزله: مقصود از تبعیت، تبعیت زمانى نیست، بلکه در مقام مقایسه و سنجش، اصالت از آن معلوم و تبعیت از آن علم است هر چند ممکن است علم مقدم بر معلوم و معلوم متأخّر از آن باشد.(3)
تا اینجا مناظره دو گروه را منعکس کردیم و خواجه نیز در این مورد از معتزله جانبدارى کرده است ولى این پاسخ نقطه ضعفى دارد که بیان مى گردد و آن این که مسئله تابع بودن علم و متبوع بودن معلوم از ویژگى هاى علم انفعالى است، علمى که از معلوم عکس بردارى کرده و صورتى از آن در ذهن پدید
مى آورد، در حالى که علم الهى نسبت به معلومات خود (پدیده هاى خارجى) جنبه فعلى داشته و به اصطلاح در عداد علل و اسباب آنها مى باشد و چنین علمى به حکم این که در ردیف علل پدیده ها است نمى تواند تابع، و معلوم آن متبوع علم باشد.
نکته اینکه علم خدا در عداد علل اشیاء است این است که علم خدا به اشیاء، عین ذات او است و جدا از ذات او نمى باشد و ذات خدا علت پدیده ها و پدید آورنده جهان و آنچه که در آن است مى باشد یک چنین علم که در شمار علل اشیاء قرار مى گیرد نه تنها تقدّم رتبى و حقیقى بر پدیده ها دارد، بلکه سازنده پدیده ها و پدید آرنده آنها است و در این صورت چگونه مى تواند علم تابع و معلوم متبوع آن باشد؟
اساس پاسخ را خلط میان دو نوع علم (فعلى و انفعالى) تشکیل مى دهد و در حالى که قسم دوم درباره خدا متصوّر نیست و هرگز علم فعلى نمى تواند حتّى در مقام حکایت و تطبیق و سنجش، رنگ فرعى به خود بگیرد.
1) کشف المراد، ص 239.
2) مدرک قبل، ص 176.
3) شرح تجرید قوشچى، ص 254.