در تحول اخیر غرب که جهان غیب و ماوراى ماده زیر سؤال رفت و یا مورد انکار واقع شد، مفاهیم و معارف مذاهب که نشأت گرفته از جهان غیب است تفسیر مادى بر خود گرفت، وحى نبوت به چنین سرنوشت دچار گردید و تفسیرى به صورت یاد شده در زیر به خود گرفت:
پیامبران بر اثر انقطاع از مردم و توجه به خدا، در خلوت و تنهایى، پیرامون آرمانهاى عالى و بشر دوستانه به تفکر نشستهاند. آنان فکر مىکردند که امت خود را از طریق برنامههایى که خدا در اختیارشان مىگذارد اصلاح کنند. یک چنین اندیشهى مداوم، آن هم در مکان خلوت سبب مىشود که قوه تخیل، قوى و نیرومند گردد، از این جهت پیامبران آنچه را فکر مىکردند در برابر دیدگان عقل خود حاضر و آماده مىدیدند. ناگهان صدایى مىشنیدند که مىگوید: «تو رسول خدا هستى» و
در این حال تصویرى را در برابر خود مشاهده کرده و چنین تلقى مىکردند که او آورندهى وحى از جانب خداست، و با شنیدن جملههاى موزون و بلیغ گمان مىکردند آن کلام خداست که بر قلب آنان نازل شده است، در حقیقت آنان فکر مىکردند که همه این مطالب از عالم بالا بر آنان فرو فرستاده شده است. غافل از این که این نفس و قوه تخیل آنهاست که افاضه مىکند و این مسایل را در برابر آنان مجسم مىسازد.
خلاصه، کلیه رؤیاها و صورتهایى که مشاهده مىکردند، معلول تصورات ذهنى آنان بوده است که به نفس پیامبر قوه و قوت مىبخشید که آنچه را در سالیان دراز آرزو مىکرد، در مقابل خود مشاهده کند.(1)
»درمنگام» یکى از خاور شناسانى است که درباره اسلام و پیامبر کتابهاى متعددى نوشته است. او در تطبیق نظریه وحى نفسى بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین مىگوید:
»عقل درونى محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به بىپایگى آیین شرک پى برده بود، از این جهت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا براى عبادت به سر مىبرد و در آن جا ایمان او به درجهاى بلند رسید. افق افکارش وسیع و دید بصیرتش دو چندان شد. در این مرحله آن چنان نیرومند شد که براى هدایت مردم شایستگى پیدا کرد، او پیوسته در فکر و اندیشه بود، ناراحت مىشد و به خود مىپیچید تا آنگاه که یقین کرد او همان پیامبر مىباشد که خداوند او را براى هدایت بشر برانگیخته است. این اعتقاد در خوابهایى که مىدید بر او تجلى نموده، سپس این وضع تقویت شد، و از صورت رؤیا و خواب بالاتر رفت، و آن را به صورت فرشتهاى مجسم یافت که در حال بیدارى وحى را به او تلقین مىکند. این آگاهىها بر او چنین وانمود مىشد که از آسمان بر او نازل مىشود و این خطاب را خداوند بزرگ به وسیله جبرئیل که فرشته
وحى است براى او مىفرستد، یعنى به وسیله همان کسى که بر موسى بن عمران و عیسى بن مریم و دیگر پیامبران نازل مىگردید«.(2)
اخیرا یکى از نویسندگان ایرانى که دست توانایى در تحریف حقایق دارد توانسته است این نظریه را در قالبهاى داستانى و خیالى بریزد و چنین مىگوید:
»آفتاب گدازنده لا ینقطع مىتابید، در روح حساس و رؤیا زاى محمد همهمهاى بر پا مىشد که با فرا رسیدن شب فرو مىنشست.
این طبایع در خود فرو رفته و سرگرم پندار رؤیاى درونى که موجبات زندگى آنها را از غوغاى زندگانى دور ساخته، در خلأ صحراى خاموش، ناچار بیشتر به خود فرو مىروند تا وقتى که شبحى (فرشته) نامترقب پدید آید و در اعماق وجود خویش صداى موجى را بشنوند، امواج یک دریاى ناپیدا و مجهول«.(3)
لازم به یادآورى است که این تفسیر و تحلیل از وحى، از نویسنده مسیحى به نام «درمنگام» است که با تخیلات فراوانى خواسته است رسالت و نبوت پیامبر اسلام را تحلیل نماید. و نویسنده ایرانى یاد شده به تقلید از او قلم به دست گرفته با نقل مطالب او به صورت دست و پا شکسته خواسته است نبوت پیامبر را تحلیل و بررسى کند.
1) الوحى المحمدى، ص 66، ط 6.
2) بیست و سه سال، تألیف على دشتى.
3) الوحی المحمدی، ص 76 – 77.