جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وحى ادراکى است مرموز، با ویژگى‌هاى سه‌گانه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

وحى نبوت در میان یافته‌هاى انسانى یک ادراک ممتاز و منحصر به فرد است و دریافت آن نه معلول به کارگیرى حس است و نه عقل و نه راه‌هاى دیگر معرفت؛ بلکه دریافتى است از جهان بالا آن هم براى هدایت بشر. و از آنجا که چنین ادراکى مثل و مانندى در میان ادراکات بشرى ندارد، مى‌توان گفت: از حقایق غیبى است که باید به آن ایمان آورد هر چند کنه آن شناخته نشود.

در حالى که واقعیت وحى یک ادراک مرموز است؛ ولى یک رشته ویژگى‌هایى دارد که مى‌تواند تا حدّى واقعیت آن را روشن سازد که برخى را یادآور مى‌شویم:

الف. وحى، از قبیل ادراکات معمولى نیست

معرفت‌هاى معمولى انسان از معرفت‌هاى حسى، عقلى و وجدانى تجاوز نمى‌کند؛ انسان محسوسات را با حواس، مسایل کلى و فکرى را با عقل به دست آورده و یک رشته آگاهى‌ها را با نداى فطرت و وجدان درک مى‌کند. این سه نوع ادراک میان تمام انسان‌ها مشترک است در حالى که وحى از هیچ یک از این سه مقوله نیست؛ بلکه انسان والایى یک رشته حقایق را به صورت روشن درک مى‌کند در حالى که در دریافت آن نه حس دخالت دارد و نه خرد و نه از قبیل وجدانیات است. از این جهت مى‌گوییم: وحى یک نوع ادراک غیر معمولى است که ارتباطى به ادراکات همگانى انسان ندارد.

ب. وحى، تعلیم الهى است

در حالى که وحى مربوط به ‌کارگیرى ابزار عادى شناخت نیست، ولى به عنوان یک پدیده‌ى امکانى سبب و منشأى مى‌خواهد و آن معلم الهى است که او را به این حقایق آشنا مى‌سازد چنان که مى‌فرماید: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ اَلْقُوى» (نجم / 5(:

»موجود نیرومندى این حقایق را به او (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) آموزش داده است«. و از نظر مفسران مقصود، روح الأمین است.

و نیز مى‌فرماید:

»… وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ…» (نساء / 113(.

»و آنچه را که نمى‌دانستى به تو آموخت«. چیزى که هست این آموزش گاهى به واسطه‌ى فرشته وحى صورت مى‌پذیرد و گاهى بدون واسطه انجام مى‌گیرد. و این دو نوع تعلیم در آیات قرآن وارد شده است، چنان که آیه ی پنجم سوره نجم ناظر به صورت نخست است، و هر دو قسم در آیه 51 سوره شورى وارد شده است چنان که مى‌فرماید:

»وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اَللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرائ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ

بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ«.

»ممکن نیست خدا با بشرى سخن بگوید مگر این که (به طور مستقیم) به او وحى کند، یا از پشت پرده، یا پیام‌آورى را بفرستد تا به اذن خدا آنچه را که مى‌خواهد وحى کند، او است بلند مقام و فرزانه.

در این آیه به سه نوع وحى با سه جمله اشاره شده است:

1. القاى در قلب و روح بدون واسطه و به طور مستقیم. «إِلاّ وَحْیاً«.

2. القاى در قلب و روح به طور غیر مستقیم، مانند تکلّم خداوند با موسى از وراى حجاب (درخت) «أَوْ مِنْ وَرائ حِجابٍ«.

3. تعلیم وحى به واسطه فرشته. «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً«.

در قسم نخست حقایق غیبى بدون کوچک‌ترین واسطه‌اى بر قلب پیامبر فرود مى‌آید، در حالى که در قسم دوم این حقایق بر موجودى از قبیل کوه و درخت تجلّى کرده و نبى از آن طریق تلقّى مى‌کند. و به دیگر سخن: تجلّى گاهى بدون واسطه است و گاهى با واسطه، و در سومى آموزگار وحى (فرشته) پس از تلقّى آن از مقام ربوبى آن را در اختیار پیامبر قرار مى‌دهد.

و در هر حال وحى براى خود مبدأ و مصدرى دارد و آن مقام ربوبى است.

ج. آگاهى از سرچشمه وحى

پیامبران در حالى که وحى را تلقّى مى‌کنند، در همان حال از سرچشمه آن آگاهند، و مى‌دانند که از جهان غیب و عالم ربوبى است که آن را بدون واسطه یا با واسطه دریافت مى‌کنند، و در این مورد هیچ‌گونه تردیدى در آنان راه ندارد.

با توجه به این ویژگى‌ها – هر چند حقیقت این ادراک براى ما روشن نیست، زیرا ما واجد چنین ادراکى نیستیم – مى‌توان وحى را از سایر ادراکات جدا ساخت.

ممکن است گفته شود، ویژگى‌هاى یاد شده در الهامات الهى نیز هست، و در گذشته یادآور شدیم که خدا به مادر موسى علیه السّلام و حواریین مسیح علیه السّلام وحى کرد، و

مسلما ادراک آنان محصول ادراکات معمولى نبوده بلکه از طریق غیب به آنان رسیده است، و آنان از این خصوصیت که الهى است آگاه بودند، بدین جهت بدون هیچ‌گونه تردیدى به آن عمل کردند.

چیزى که در این‌باره مى‌توان گفت: این است که دریافت‌هاى غیبى اگر جنبه فردى و شخصى پیدا کرد، به آن الهام مى‌گویند، و یافته‌هاى مادر موسى و حواریون از این مقوله بود، و اگر یافته‌هاى غیبى جنبه اجتماعى پیدا کرده و براى تربیت و هدایت افراد باشد به آن «وحى نبوت» مى‌گویند.

در این جا این سؤال مطرح مى‌شود که در اسلام علاوه بر عنوان «نبى» و «رسول» عنوان «محدّث» داریم و مقصود از سومى این است که افرادى پیام‌هایى را از غیب دریافت مى‌کنند در حالى که نبى و پیامبر نیستند، آیا مى‌توان یافته‌هاى آنها را وحى نامید؟ مثلا پیشوایان معصوم ما بسیارى از معارف و احکام را از جهان غیب دریافته و در اختیار مردم مى‌نهادند، بنابراین تعریف وحى بر یافته‌هاى آنها تطبیق مى‌کند یا نه؟

پاسخ این سؤال این است که یافته‌هاى غیبى دو گونه است:

1. هرگاه با نبوت همراه شد، به آن وحى تشریعى مى‌گویند، و وحى مربوط به پیامبران از این مقوله بوده، و این قسم از وحى با ختم نبوت پایان پذیرفته است.

2. هرگاه فرد (بدون آن که داراى مقام نبوت باشد) حقایقى را از عالم ربوبى دریافت کند تا آنچه را که بر پیامبر الهى وحى شده، و به عللى تفسیر و تبیین آن انجام نگرفته است، تبیین نماید، آن را وحى تبیینى مى‌نامیم و این همان است که در روایات از آن با عنوان «محدّث» یاد شده است.

نتیجه‌ى سخن این که وحى محصول ارتباط پیامبران با مقام ربوبى است و چنین ارتباطى قابل وصف با صفات مربوط به ادراکات عادى نیست، و نمى‌توان آن را با علل مادى تبیین کرد، چیزى که هست در زندگى بشر، یک رشته ارتباط هاى ماوراى طبیعى و دریافت‌هاى غیبى وجود دارد که مى‌تواند تا حدّى سیماى وحى را تصویر کند. و شاید نزدیک‌ترین نمونه‌ى آن همان الهام‌هاى الهى است، هر چند از نظر

محتوا با وحى متفاوت است.

تا این جا با توجه به آیات قرآن به گونه‌اى با واقعیت وحى آشنا شدیم. هر چند درک کنه و حقیقت آن بر ما پوشیده است، و از مسایل غیب است که باید به آن ایمان آورد چنان که مى‌فرماید: «اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ…» (بقره / 3(.