مؤلفى که متنى را از خود به یادگار مىگذارد، حامل پیامى است به نسل حاضر و آینده، طبعا هدف مفسر نیز کشف واقعیت این پیام است و هرگز نمىتوان تفسیر را از کشف پیام جدا کرد.
در این قسمت متون علمى و یا متون دینى با دیگر متون تاریخى و اجتماعى فرقى ندارند و در همه، سعى و کوشش مىشود پیام مؤلف به دست آید.
بالأخص کتابهاى آسمانى که پیام آن، سعادتآفرینى براى انسانهاست، در تفسیر آن سعى بر این است که مقصود واقعى از متن به دست آید؛ زیرا انحراف از آن واقعیت، جز غلتیدن در وادى ضلالت چیزى نیست. چنانکه مى فرماید:
إِنَّ هذَا اَلْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ…(1)
»قطعا این قرآن انسانها را به آیین استوار راهنمایى مىکند«.
کتاب آسمانى ما مؤمنان را به اندیشیدن در آیات قرآنى دعوت مىکند تا از این طریق به مفاهیم عالى قرآن راه یابند و آنها را از نظر اندیشه و رفتار به کار ببندند.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ…(2)
»آیا در آیات قرآن نمىاندیشید«.
و در آیهى دیگر مىفرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبابِ.(3)
»کتابى است که آن را فروفرستادیم تا در آیات آن بیندیشید، و صاحبان خرد متذکر گردند«.
این آیات و نظایر آنها که در کتابهاى آسمانى به فراوانى وجود دارند همگى ما را به یک حقیقت دعوت مىکنند و آن اینکه این کتاب براى آن فروفرستاده شده که افراد باایمان با تدبّر و اندیشه به مقاصد کتاب که مقاصد فرستندهى آن نیز در آن نهفته است پىببرند، و آنها را به کار گیرند. بنابراین، تلاش مفسر باید در مسیر کشف مقاصد مؤلف باشد و در غیر این صورت هدایت تحقق نپذیرفته و تدبر به ثمر نمىرسد.
از آنجا که تفسیر متن نزد عالمان اسلامى جنبهى روشى داشته است نه فلسفى، مفسران بزرگ براى مفسر شروطى قایل شدهاند تا بتوانند در پرتو فراهم ساختن این شروط، مقاصد الهى را به دست آورند، و همه آنها حاکى از آن است که مفسران اسلامى پیوسته به تفسیر به دیدهى «روشى» مىنگریستهاند. ما بهعنوان نمونه برخى از مفسران را که شرایط تفسیر صحیح را به صورت روشن مطرح کردهاند، ذکر مىکنیم.
الف) حسین بن محمد بن المفضل-ابو القاسم-معروف به راغب اصفهانى (م 502 ه) در کتاب گرانسنگ خود به نام مقدمه «جامع التفاسیر» شرحى دربارهى شرایط تفسیر و مفسر آورده که اجمال آن را از نظر شما مىگذرانیم.
او مىگوید: تفسیر کتاب الهى جز در سایهى یک رشته علوم لفظى و عقلى و موهبت الهى امکانپذیر نیست، او این علوم را چنین برمىشمرد:
1. شناخت الفاظ که متکفّل آن، علم لغت است.
2. مناسبت برخى از الفاظ با برخى دیگر که بیانگر آن، علم اشتقاق است.
3.شناسایی عوارض الفاظ یعنی صیغه سازی و اعراب آخر کلمه که بیانگر آن علم صرف و نحو است.
4.شناسایی قرائات مختلف.
5.شأن نزول آیات بالأخص آنچه که مربوط به سرگذشت پشتیبان است و از آن به»علم آثار و اخبار«نام می برند.
6. آنچه که از رسول خدا دربارهى مجملات و مبهمات قرآن نقل گشته است. مانند گفتار رسول خدا درباره نماز و زکات که شرح آنها در سنت پیامبر است.
7. شناسایى ناسخ و منسوخ، عام و خاص، و مسایل اجماعى و اختلافى که از آنها در علم اصول بحث مىشود.
8. شناسایى احکام دین و آداب آن و سیاستهاى اسلامى که «علم فقه» از آنها بحث مىکند.
9. شناسایى ادله و براهین عقلى که از آنها در علم کلام گفتگو مىشود.
10. علم موهبتى که خدا آن را در اختیار کسى قرار مىدهد که بداند و عمل کند، سپس از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل مىکند که حکمت روزى به سخن درآمد و چنین گفت: «من أرادنى فلیعمل بأحسن ما علم«: «هرکس خواهان حکمت است به آنچه که مىداند به نحو أحسن عمل کند«.
سپس مىگوید: این موهبت الهى در سایه انجام کارهاى صالح رخ مىدهد و لذا قرآن مىفرماید:
وَ اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً…(4)
»کسانى که هدایت یافتهاند و به آنچه که مىدانند عمل کردهاند بر هدایتشان مىافزاییم«.
آنگاه راغب مىافزاید: آگاهى از این علوم به اضافهى موهبت الهى سبب مىشود که مفسر از هر نوع تفسیر به رأى (تفسیر به صورت پیشداورى) بیرون آید.
تفسیر به راى از آن گروهى است که این ابزار و ادوات (امور دهگانه) نزد او فراهم نباشد، این گروه طبعا راه تخمین و گمان پیش مىگیرد و یک چنین فرد، خطاکار است هرچند به واقع برسد؛ زیرا قرآن مجید گروهى را تصدیق مىکند که به حقیقت، در عین آگاهى گواهى دهند چنانکه مىفرماید:
… إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.(5)
»کسانى که به حقیقت در عین آگاهى از آن، گواهى مىدهند«(6)
هدف از ترجمه گفتار راغب اصفهانى ارایهى این حقیقت است که در طول تاریخ تفسیر، مفسران بر این عقیده بودند که باید از راههاى خطاناپذیر یا کم خطاپذیر، به تفسیر قرآن پرداخت و مقاصد الهى را به دست آورد.
ب) بدر الدین محمد بن عبد اللّه زرکشى (745-794) در کتاب ارزشمند خود «البرهان فى علوم القرآن» بحثى گسترده در این مورد دارد..(7)
ج) جلال الدین سیوطى (848-911) مؤلف کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» روش صحیح تفسیر قرآن را به صورت گسترده مطرح کرده و از گفتارهاى راغب اصفهانى و زرکشى بهره گرفته است.(8)
د) خوشهچین علوم دانشمندان اسلامى-نگارنده این سطور-فصلى درباره آداب این تفسیر و شیوه صحیح در کتاب «منشور جاوید«(9) گشوده که نقل آنها
مایهى اطالهى سخن است.
این نه تنها قرآن است که مفسران عالى مقام، دربارهى روش صحیح آن سخن گفتهاند، بلکه تفسیر حدیث پیامبر و دیگر معصومان، از این اصل جدا نیست، تفسیر حدیث بر دو پایه استوار است:
الف) صدور حدیث از معصوم با سند صحیح نقل شده باشد.
ب) متن آن باتوجه، به کار بردن دستور زبان و دیگر شرایطى که در علم الحدیث بیان شده، تفسیر شود.
از علومى که با طلوع اسلام پىریزى گردید، علاوه بر گردآورى اصل حدیث معصوم، نگارش کتابهایى در شرح حدیث است، اگر صحیح بخارى و صحیح مسلم از شروحى برخوردار مىباشند، کتب اربعه امامیه ما نیز از شروح زیادى برخوردار است.
مرحوم مجلسى (1038-1110) کافى کلینى را در 25 جلد به نام «مرآة العقول» تفسیر کرده است، همچنانکه «تهذیب» شیخ طوسى را در ده جلد به نام «ملاذ الأخیار» تفسیر نموده است.
ذکر این شواهد براى این است که در شرق اسلامى در میان مسلمین، مفسران کتب آسمانى قبل از طرح «هرمنوتیک جدید» انگیزهاى جز کشف واقعیات و اهداف مؤلف، نداشتهاند.
1) اسراء / 9.
2) نساء / 82.
3) ص / 29.
4) محمد / 17.
5) زخرف / 86.
6) مقدمه تفسیر جامع التفاسیر:91-96، چاپ کویت،1405 ه.
7) البرهان فی علوم القرآن:2 / 146-177.
8) الاتقان فی علوم القرآن:2 / 1189-1224.
9) منشور جاوید: 3/ 276-310، فصل 10.