]Hermeneatics[
»هرمنوتیک» واژهاى یونانى است و به معنى «هنر تفسیر» یا «تفسیر متن» مىباشد. گاهى گفته مىشود این واژه از نظر ریشهى لغوى با «هرمس» پیامبر خدایان، بىارتباط نیست. و در حقیقت «مفسر» کار «هرمس» را انجام مىدهد و مىکوشد تا هرمس گونه معناى سخن را کشف کند، همانگونه که هرمس پیامآور و مفسر پیام خدایان بود.
تفسیر متن خواه متن دینى و یا تاریخى و یا علمى، واقعیتى است که ابعاد سهگانه دارد:
الف: متنى که در اختیار مفسر قرار دارد.
ب: مقصدى که نویسندهى متن آن را تعقیب مىکند.
ج: مفسرى که مىخواهد با ابزار و ادوات خاص به تفسیر آن بپردازد.
و هنر مفسر این است: از روشهاى صحیح براى فهم کامل متن کمک بگیرد و از این طریق به مقصد و یا مقاصد نویسنده برسد.
از این جهت مىبینیم برخى از غربیان مانند «اگوست ولف«(1) آن را به معنى علم به قواعد کشف اندیشهى مؤلف و گوینده به کار برده است. و «شلایر
ماخر«(2) (1768-$1834) آن را به مثابه روش جهت جلوگیرى از خطر بد فهمى یا سوءفهم معرفى مىکند. تا آنجا که «ویلهم دیلتاى«(3) (1833-1911) کوشش کرد که متد جامع و فراگیرى براى تفسیر تمام پدیدههاى انسانى پدید آورد، همانطورى که براى فهم علوم طبیعى، شیوهى فهم خاص وجود دارد. و در حقیقت آن را یک نوع روششناسى علوم انسانى، در مقابل روششناسى علوم طبیعى به کار گرفت.
»پل ریکو» که یکى از برجستهترین نمایندگان «هرمنوتیک» معاصر است آن را نظریهى عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون تعریف کرده است، یعنى هرمنوتیک دانشى است که به شیوهى فهم و مکانیزم تفسیر متون مىپردازد.(4)
در هر حال آنچه که از تفسیر متون در گذشته و تا چندى قبل مطرح بوده، جنبهى روشى داشته است و هرگز جزء مسایل کلامى و یا فلسفى نبوده است، و کسانى که دربارهى تفسیر متون یا به تعبیر غربى «هرمنوتیک» سخن گفتهاند، هدف این بود که روشى را ارایه دهند تا در سایه آن، مفسر به اهداف و مقاصد مؤلف برسد. ولى از دوران دو فیلسوف غربى «مارتین هایدگر«(5) (1889-1976$) و «گادامر«(6) (1900-…) هرمنوتیک از بخش روششناسى خارج شده و در قلمرو مسایل فلسفى قرار گرفته است، حالا آنان با چه اندیشه به این تحول دست زدهاند و چگونه مسألهاى را که در شمار مسایل روششناسى بود، وارد قلمرو مسایل فلسفى کردهاند، بعدا آن را متذکر مىشویم.
$روى این اساس که هرمنوتیک از نظر واقعیت دو تفسیر مختلف دارد:
1. هرمنوتیک روششناسى.
2. هرمنوتیک فلسفى.
ما هردو تفسیر را بهطور جداگانه مطرح مىکنیم:
پیش از آنکه به توضیح بخش نخست وارد شویم، از تذکر نکتهاى ناگزیریم و آن اینکه در زبان علمى امروز، «هرمنوتیک» از دایرهى تفسیر یک متن پا فراتر نهاده و در مورد فهم تاریخ (حوادث تاریخى) بهویژه باتوجه به فاصله زمانى مفسر با آن حوادث (هرمنوتیک تاریخى) فهم عواطف و احساسات (هرمنوتیک روانشناختى) و بهطور کلى فهم جهان بیرون از خود، دسترسى بر جهات درونى دیگران، از طریق علایم و الفاظ و اصوات، به کار مىرود. تو گویى هرمنوتیک جریان و مکانیزم فهمیدن را مىآموزد، بنابراین تعجب نخواهید کرد که در مورد تفسیر یک تصویر نقاشى، و یا یک مجسمه نیز به کار مىرود.(7)
ولى آنچه که براى ما در این بحث مطرح است همان دایرهى محدود، به نام تفسیر متون و بالأخص متون دینى است هرچند ملاک در همهجا یکسان است.
1) Wolf.
2) Schleiermacher.
3) Wilhelm Dilthey.
4) کتاب نقد، شمارههاى$ 5، 6 / 154.
5) Martin Heidegger.
6) Gadamer.
7) کتاب نقد، شمارههاى 5، 6 / 155.