ما قانون وراثت و تأثیر مهم آن را در شخصیت انسان محترم مى شماریم آیین حیات بخش اسلام قبل از آن که علم جدید در این باره ابراز نظر نماید، نظر صریح خود را در مورد تأثیر پدر و مادر و صفات روحى آنان در مَنِش و خلق و خوى فرزند ابراز نموده است.
رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«اُنظُر فى أىّ شَىء تَضَعُ وَلَدَکَ فَإِنَّ العِرْقَ دَسّاسٌ».(1)
«بنگر فرزند(نطفه) خود را کجا قرار مى دهى نطفه (عِرْق) دساس است».
«عِرْق» در لغت به معنى ریشه و اساس یک پدیده است، و اساس آفرینش انسان «نطفه» مى باشد و «دساس» به معنى انجام کارى مخفیانه وپنهانى است بنابراین مقصود از «دسّاس» بودن نطفه این است که صفات
موروثى از طریق نطفه به طور مخفى و ناپیدا به فرزند منتقل مى گردد این سخن پیامبر که «العِرْق دسّاس» به صورت یک ضرب المثل در میان عرب معروف است و مقصود این است که صفات پدران به فرزندان منتقل مى شود.
شاعر عرب مى گوید: از خاندان بزرگ و کریم همسر خود را برگزین که عرق از هر دو طرف(پدر و مادر) دساس است.(2)
على(علیه السلام) فرمود:
«حُسْنُ الأخْلاقِ بُرْهانُ کَرَم الأعْراقِ».(3)
«اخلاق پسندیده نشان دهنده پاکى و اصالت ریشه خانوادگى است».
در این باره احادیث بسیارى وجود دارد که مجال ذکر آنها نیست.
بنابراین جاى هیچ گونه تردیدى در تأثیر خُلق و خوى پدران و مادران در اخلاق و منش فرزندان از طریق وراثت نیست، ولى با این حال باید توجه داشت که این تأثیر در همه صفات به صورت صد در صد و به اصطلاح «علت تامه» نیست، بلکه تنها در حد مقتضى و علت ناقصه مى باشد که با نوع تربیت در دوران رشد و تربیت فرزند قابل تغییر است.
صفات جسمى و روحى که مشمول قانون وراثت مى باشند، دو دسته اند:
1. صفات ثابت و تغییر ناپذیر
2. صفات متغیر و غیر ثابت
پاره اى از صفات درونى چون کم عقلى حماقت و جنون، همچون پاره اى از صفات جسمانى چون رنگ پوست اگر از طریق عامل وراثت به فرزند منتقل گردید ـ غیر قابل تغییر بوده و او تا آخر عمر مجبور و مقهور آن صفات مى باشد ولى بسیارى از صفات نفسانى چون شجاعت و سخاوت، بخل و ترس تغییر پذیرند و با تربیت هاى صحیح مى توان در آنها تغییراتى انجام داد.
این مطلب در روایات اسلامى مورد توجه واقع شده است . امام باقر (علیه السلام)در روایتى اصل تغییر پذیرى صفات وراثتى را با کلمه «بداء» بیان فرموده اند.
زراره از امام باقر(علیه السلام) درباره آغاز و مراحل جنینى آفرینش انسان حدیثى مفصل روایت کرده است در قسمتى از آن چنین آمده است:
«ثُمَّ یُوحى اللهُ إِلى المَلَکین اکتُبا عَلَیْهِ قَضائى وقدرى و نافِذَ أَمْرى واشْتَرطا لِى البَداء فیما تَکْتُبانِ».
«آنگاه خداوند به دو فرشته وحى مى کند که قضاء و قدر و حکم نافذ و گذراى مرا بر این «جنین» بنویسید و «بداء» (که آن هم جزء قضا و قدر الهى است) را نیز براى من حفظ کنید».
دو فرشته به خدا عرض مى کنند چه چیز را براى او بنویسیم؟
به آنها گفته مى شود به لوحى که بر پیشانى مادر قرار دارد بنگرید آنان به آن لوح مى نگرند و آنچه درباره خلقت و مرگ و سعادت و یا شقاوت و امور دیگر او در آن مشاهده مى شود، مى نویسند و «بدا» را نیز براى خدا محفوظ مى دارند.(4)
مقصود از «بدا» این است که سرنوشت «جنین» از جهات گوناگون با
توجه به صفات و خلق و خوى مادر تعیین مى شود و این سرنوشت حتمى و غیر قابل تغییر نیست بلکه بر اساس یک سلسله شرایط و عوامل خاصى که در اختیار پدر و مادر و اولیاء تربیت و خود فرزند مى باشد تغییر و دگرگونى مى پذیرد، و خداوند از قبل بر همه چیز آگاه است و وقوع یا عدم وقوع آن شرایط و عوامل دگرگون کننده را مى داند ولى غیر خدا از این «علم مکنون» و «مخزن» الهى آگاه نیستند.
و به دیگر سخن: آنچه فرشتگان مى نویسند«سرنوشت قطعى» نیست، بلکه سرنوشت مشروط است و شرط آن این است که انسان صاحب سرنوشت در سایه عوامل دیگرى مى تواند سرنوشت یاد شده را به سرنوشت دیگرى تبدیل سازد، و مقصود از «بدا» در روایت، تبدیل سرنوشت به سرنوشت دیگر از طریق اعمال نیک و یا بد مى باشد.
از آنچه بیان گردید معلوم مى شود که قانون «وراثت» هیچ گونه منافاتى با اصل اختیار و آزادى انسان در تعیین سرنوشت خویش ندارد.
1) المستطرف، ج2، ص 218.
2) لا تَخْطِبنَّ سِوى کَریمَةِ مَعْشَر فَـالْعِـرْقُ دَسّـاسٌ مِـنَ الطَّـرفَیـن (اقرب الموارد، ج1، ماده «دسس»، ص 138).
3) غرر الحکم، فصل27، ص 379، حدیث52.
4) فروع کافى، ج6، ص 13.