پیرامون مطالب فوق نکات زیر را یادآور مى شویم:
1. اراده علت تامه فعل نیست وحکماء بزرگ اسلامى نیز آن را علت تامه نمى دانند اراده آخرین جزء علت تامه کارهاى انسان مى باشد.
2. اقتدار و اختیار «نفس» نسبت به کارهاى ارادى پس از تحقق یافتن اراده دو معنى دارد:
اگر مقصود لحظات و مراحل بعدى فعل است که تحقق آن براى نفس جبرى و قطعى نیست مطلبى است درست، زیرا هیچ کس نمى گوید بازگشت از نیمه راه ممکن نیست.
و اگر مقصود این است که در همان لحظه که اراده تحقق دارد نفس مى تواند از تحقق آن جلوگیرى کند سخن درستى نیست والبته با اختیار نفس هم منافات ندارد زیرا این وجوب و حتمیت، معلول نفس و اختیار و اقتدار او است«والوجوب بالاختیار لا ینافى الاختیار».
3. اگر چه انکار ضرورت علیت به انکار اصل آن منجر مى شود ولى نیاز و فقر ذاتى ممکن دلیل قاعده «الشىء ما لم یجب لم یوجد» نیست، فقر ذاتى ممکن یا امکان وجودى و ماهوى آن ملاک و دلیل اصل «علیت» در نظام هستى است و دلیل قاعده فوق، یا جبر على و معلولى این است که اگر هستى یک پدیده از جانب علت ضرورت نیابد، همه راه هاى عدم به روى او بسته نشده و در این صورت اگر موجود گردد از نظر عقل این سؤال موجه است که چرا با این که در مرز میان وجود و عدم قرار داشت به جانب وجود گرایش
نمود(به اصطلاح سؤال به «لِمَ» قطع نمى گردد برخى از فلاسفه بحث پیرامون قاعده فوق را این گونه عنوان کرده اند:
شکى نیست که پدیده امکانى در مقایسه با وجود و عدم نسبت یکسان دارد وجود آن متوقف بر وجود علت است حال آیا بایستى وجودش از جانب علت به سر حدّ وجوب برسد یا این که همین اندازه که از حدّ استواء خارج شود اگر چه به مرحله وجود نرسد تحقق مى یابد و این همان قول به «اولویت» است و این سخن باطلى است زیرا تا هستى یک پدیده به مرحله ضرورت نرسد از مرحله استواء بیرون نرفته و وجود آن تعیّن نمى یابد و رشته سؤال که چرا تحقق یافت منقطع نمى گردد.(1)
1) بدایة الحکمة، مرحله3، فصل5.