مکتب عاطفهگرایى، نظریه ی تلطیف شده ی مکتب نفع عمومى است. چیزى که هست انگیزه کار در نفع عمومى این بود که نفع شخصى در ضمن نفع عمومى تحقق مىپذیرد بنابراین اگر انسان براى عموم مردم کار صورت دهد، سود او نیز تأمین مىشود ولى انگیزه عمل در مکتب عاطفهگرایى، احساسات پاک بشر دوستانه است، که او را به این کار وادار مىکند. یا اینکار براى او هدف و غرض مىباشد.
بنیانگذار این مکتب بزرگانى مانند: آدام اسمیت (1723 – 1790) اقتصاددان انگلیسى وارثر شوپنهاور (1788 – 1860) فیلسوف انگلیسى، و اگوست کنت (1798 – 1857) فیلسوف فرانسوى است. در این مکتب احساسات بشر دوستانه گاهى علت فاعلى معرفى شده و گاهى غایت و هدف بیان گردیده است. و در هر حال با مکتب نفع عمومى یاد شده ارتباط تنگاتنگ دارد.
این گروه مىگویند: کارهایى که به عنوان «خودخواهى» صورت بگیرد کار اخلاقى نیست، تنها کارى عنوان فعل اخلاقى را به خود مىپذیرد که هدف از آن «غیر دوستى» و «غیر خواهى» باشد نه خودخواهى.
گاهى به این نظریه ایراد گرفته مىشود چنین تعریفى مانع اغیار نیست زیرا بعضى از کارهاى بشر دوستانه است که نمىتوان آنها را فعل اخلاقى نامید مثلا
احساسات مادرانه که اختصاص به انسان ندارد و حیوان را نیز دربر مىگیرد و سرچشمه ی فداکاریهاى شگفتانگیزى است امّا نمىتوان نام آن را «خلق و خوى» نهاد و همچنین است دیگر کارهایى که جنبه ی غریزى دارد مانند میل به «صیانت فرزند«.
ظاهرا این اشکال وارد نباشد زیرا مقصود آن احساسات پاک و بشر دوستانهاى است که به فرد خاصى متعلق نباشد در حالیکه احساسات مادر مربوط به شخص یعنى فرزند خویش است در حالیکه نسبت به فرزند دیگران این حالت را ندارد. بنابراین هر نوع فعلى که از احساسات بشر دوستانه و خیرخواهانه سرچشمه بگیرد و در آن فرد خاصى مطرح نباشد چنین فعلى، فعل اخلاقى خواهد بود.
این نظریه هر چند نسبت به نظریههاى پیشین برترى دارد و به مسایل اخلاقى از دیده ی اخلاق نگریسته است ولى تخصیص دایره ی فعل اخلاقى به آنچه که منشأش احساسات بشر دوستانه و یا هدف از آن «غیرخواهانه» باشد دلیلى ندارد زیرا یک رشته صفات اخلاقى هست که هرگز ارتباطى به غیر نداشته ولى در عین حال از صفات برجسته بشمار مىرود.
مثلا صبر و استقامت، حلم و بردبارى در برابر مشکلات زندگى از صفات برجسته و مبدأ افعال زیباى اخلاقى است در حالى که در اینجا غیرى مطرح نیست تا نسبت به او احساساتى رخ دهد.
در برابر آن برخى از رذایل اخلاقى داریم که باز جنبه ی فردى دارد مانند بخل به مال و خدمت.
نتیجه اینکه در این تعریف بخشى از افعال اخلاقى تبیین گزیده ولى معیار کلى براى بیان اخلاق ذکر نشده است. باید دید حال دیگر تعریفها و تحدیدها چگونه است؟!