درست است که شالودهى فضیلتها و ارزشها در درون ما است، و تمایلات والاى انسان، ما را به اصول ارزشها هدایت مىکند، ولى باید به این نکته نیز توجه نمود، که پایه روشنگرى انسان، بسیار محدود است، چشمانداز زندگى بسان اقیانوس فرو رفته در تاریکى است، که عقل و خرد، فطرت و نهاد بخشى از آن را
روشن ساخته، و بخشهاى دیگر آن در تاریکى مطلق فرو رفته است، در این جا چراغى بزرگتر و مشعلى تابناکتر لازم است که دیگر بخشها را روشن سازد.
از این جهت دین که از افق بسیار بالا سخن مىگوید و از قوانین حاکم بر درون و برون انسان حاکم است، اطلاعات گستردهترى در مورد ارزشها خواهد داشت و لذا مىتواند الهام بخش برخى از ارزشها باشد که از عقل و فطرت ساخته نیست، و هم اکنون به تفصیل این قسمت مىپردازیم و در کاشفیت دین از اصول ارزشها، نظرات مختلف و گوناگونى است که گاهى رو در روى یکدیگر قرار دارند.
بحثهاى پیشین ثابت کرد، بخش مهمى از اخلاق، مبتنى بر دین نیست، و حتى با چشم پوشى از دین، انسان از طریق هدایت فطرت به یک رشته از اصول پى مىبرد ولى در عین حال در برخى از بخشها از وحى بىنیاز نیست اینک با مثالى روشن مىسازیم:
1. ممکن است خرد بر اثر کوتاهى دید نتواند زشتى برخى از افعال را درک کند مثلا رباخوارى با داد و ستد در نظر او یکسان جلوه کند چنان که منطق عرب جاهلیت همین بود مىگفت:
»… إِنَّمَا اَلْبَیْعُ مِثْلُ اَلرِّبوا…» (بقره / 275(.
»بیع و ربا از نظر درستى یکسان مىباشند«.
ولى وحى از افق برتر مىنگرد، این یکسان نگرى را رد مىکند و مىگوید:
»… أَحَلَّ اَللّهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبوا…«.
یعنى بر خلاف اندیشه عرب مشرک، خدا داد و ستد را تجویز و گذرا قرار داده، و ربا را تحریم کرده است.
چه بسا برخى بخواهند نام این نظریه را تقدم اخلاق بر دین بگذارند، ولى باید توجه نمود که این مطلب به صورت یک گزاره جزئى درست است نه به صورت گزاره کلى.
و اگر کسى مکتب اخلاقى اسلام را که در قرآن و احادیث وارد شده با
مقتضیات فطرت بسنجد از عظمت اخلاق اسلام در شگفت مىماند.
در پایان یادآور مىشویم از فیلسوف غربى به نام: توماس اکویناس نظریهاى نقل شده است با آنچه که بیان کردیم کاملا موافق است، اینک طرح نظریه او: