از نظر معتزله ملاک نیازمندى فعل به فاعل و معلول به علت، حدوث آن مى باشد. در این صورت هستى انسان به عنوان یکى از افعال الهى تنها در
حدوث خود نیازمند به خدا است ولى در بقا مستقل و مفوَّض به خود مى باشد در نتیجه افعالى نیز که انجام مى دهد، منسوب به خود وى بوده و از دایره اراده و آفرینش الهى بیرون است.
قاضى در این باره مى گوید:
افعال همگى در نیازمندى به فاعل شریک مى باشند، پس ملاک نیازمندى آنان نیز باید امرى مشترک باشد و آن چیزى غیر از حدوث نیست، زیرا صفات دیگر غیر از آن مورد اتفاق و مشترک میان آنها نیست آنگاه بر این مطلب چنین استدلال مى نماید:
دلیل بر این مطلب همان طریقه معروفى است که در کتب کلامى آمده است و آن این که نمى توان ملاک نیازمندى فعل به فاعل را عدم همیشگى و مستمر، یا بقاء هستى مستمر یک پدیده دانست زیرا در صورت نخست عدم آن پدیده بدون فاعل خود به خود استمرار دارد و در صورت دوم نیز پدیده اى که هستى یافته است و استمرار وجود دارد از حیطه قدرت فاعل بیرون است پس به ناچار ملاک نیازمندى آن حدوث و تجدد هستى آن پدیده مى باشد.(1)
روى این اصل انسان به صورت یک فعل الهى مطرح مى باشد و نیاز او به فاعل (خدا) طبعاً در قلمرو حدوث بوده و پس از او بى نیاز خواهد بود.
لازم به تذکر است که هر چند وى مطالب یاد شده را درباره ملاک نیازمندى افعال انسان به فاعل بیان کرده لکن اختصاص به انسان ندارد و هر فاعل مرید و با «ادراکى» را شامل مى باشد.
نامبرده خود مى گوید اصولاً راه اثبات صانع مشاهده افعال انسانى و نیازمندى آنها به فاعل است و چون افعال انسانى از این نظر که حادثند، نیازمند به فاعل مى باشند دیگر پدیده ها نیز که مانند افعال انسان حادثند، محتاج به فاعل خواهند بود.(2)
1) المحیط بالتکلیف، ص 80 و شرح الأُصول الخمسة، ص 342.
2) شرح الأُصول الخمسة، ص 340.