پیشرفت علم و دانش بشر، پرده از روى بسیارى از حقایق برداشته و مسائل زیادى از این جهان بزرگ را روشن کرده است، ولى همانطور که اشاره کردیم با این همه، هنوز معمّاهاى زیادى در مقابل انسان قرار دارد، که یکى از مهمترین آنها معمّاى حیات است. مسألهاى که على رغم تلاشها و کوششهاى هزاران هزار دانشمند و مغز متفکر در طول تاریخ بشر هنوز چهره خود را نشان نداده است. و در پردهاى از ابهام همچنان باقى مانده است.
جالب اینکه قرآن مجید، در چهارده قرن قبل مشرکان را مخاطب ساخته؛ مىگوید: یا ایُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فاسْتَمِعُوْا لَهُ انَّ الَّذِیْنَ تَدْعُوْنَ مِنْ دُوْنِ اللهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یَسْتَقِذُوْهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ. «اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهید، کسانى را که غیر از خدا مىخوانید هرگز نمىتوانند مگسى بیافرینند، هر چند براى این کار دست به دست هم دهند، و هرگاه مگس چیزى از آنها بر باید نمىتوانند آن را باز پس گیرند هم طالبان ناتوانند و هم مطلوبان» (هم عابدان بتها و هم معبودهاى آنها).
جالب اینکه ناتوانى بشر امروز در برابر آفرینش یک مگس به همان اندازه است که در چهارده قرن قبل بود، و ناتوانى او در برابر حمله مگسها، ملخها و حشرات دیگر نیز به قدرى است که گاهى تمام وسائل سمپاشى مدرن را بسیج مىکنند باز از عهده بر نمىآیند.
ممکن است گفته شود انسان وسائل مهمّى ساخته است که از آفرینش یک مگس مهمتر است؛ مانند: سفینههاى فضاپیما و مغزهاى الکترونیکى پیچیده و امثال آن.
ولى این اشتباه بزرگى است که این دو را با هم مقایسه کنیم. یک سفینه
فضاپیما یا مغز الکترونیکى هرگز نمو و رشد ندارد، محال است مثل خودش را تولید کند، آسیبهاى وارده بر آن از داخل خودش قابل جبران نیست، قطعات فرسوده خود را هرگز ترمیم نمىکند، احتیاج به هدایت و رهبرى از بیرون دارد؛ در حالى که مگس در این جهات بر آن سفینه فضائى و دستگاه کامپیوتر برترى واضح دارد، منتها وفور مگسها سبب شده که در نظر ما موجودى کم اهمیّت جلوه کند، اگر در تمام دنیا تنها یک مگس وجود داشت آنگاه معلوم مىشد چقدر نظر دانشمندان را به خود جلب مىکند؟
از این گذشته ما اصلًا نیاز به این مقایسه نداریم، و هدف این است که روشن شود ساختمان یک موجود زنده حتى یک سلّول که در بحثهاى گذشته اشارات روشنى به آن داشتیم، به قدرى اسرارآمیز و پیچیده است که نشان مىدهد سازنده آن، علم و قدرت نامحدودى داشته، و از قوانین پیچیده حیات به خوبى آگاه بوده؛ و به تعبیر صحیحتر این قوانین را خود او بنیاد نهاده است.
چگونه ممکن است شناخت یک چنین پدیدهاى این همه عقل و شعور لازم داشته باشد ولى ساختن آن هیچ نیازى به عقل و شعور نداشته باشد؟
این همان چیزى است که ما در این بحثها درصدد اثبات آن هستیم و هدف قرآن را در آیات فوق و آیات مشابه دیگر تشکیل مىدهد.
این سخن را با ذکر یک نکته پایان مىدهیم و آن اینکه حیات و زندگى اگر چه از ظاهرترین پدیدهها است؛ ولى حقیقت آن هنوز براى هیچکس روشن نیست. آنچه ما مىبینیم آثار حیات است (نمو و رشد، تغذیه، تولید مثل، حس و حرکت، اندیشه و تفکّر) اما اینکه آن حقیقتى که مبدأ این آثار است چیست؟
هنوز براى کسى روشن نشده، و عقل اندیشمندان در آن حیران است!