صاحب نظران و متکلمان اسلامى براى این واژه معانى بسیارى ذکر کرده اند که نقل همه آن معانى در این جا لزومى ندارد(1) آنچه در این جا باید بررسى شود این است که همه آن معانى به ظاهر مختلف، به یک اصل باز مى گردد و نخستین کسى که به این مطلب توجه نموده است، لغت شناس معروف عرب احمد بن فارس بن زکریا مى باشد او در کتاب ارزنده خود «المقاییس» که براى تعیین ریشه معانى مختلف الفاظ عرب نوشته است، چنین مى گوید:
براى معانى به ظاهر گوناگون لفظ «قضاء» یک ریشه، بیش وجود ندارد و به هر کارى که با نهایت اتقان و استحکام و با پایدارى و استوارى خاصى انجام گیرد، قضاء مى گویند، مثلاً از آنجا که آسمانها با استوارى خاصى آفریده شده اند، خداوند، خلقت آنها را با لفظ قَضى بیان نموده است چنانکه
مى فرماید:
(فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَموات)(فصلت/12).
و از آنجا که حکم قاضى معمولاً استحکام خاصى دارد و لازم الاجراء است حکم او را قضاء و شخص او را قاضى مى نامند.
اگر به مردن انسان در زبان عرب «قَضى» گفته مى شود از این نظر است که مرگ در موجودات زنده به صورت یک ناموس طبیعى تغییر ناپذیر شناخته شده است.(2)
1) علاقمندان مى توانند به شرح عقاید صدوق، ص 19; توحید صدوق، ص 385 و کشف المراد، ط صیدا، ص 195 مراجعه فرمایند.
2) المقاییس، ج5، ص 63.